گفت و گو با محمد فاسونکی؛
از همان سؤال همیشگی شروع کنیم. شما نقاشی را چگونه شروع کردید؟
محمد فاسونکی: سرگذشت هنری من یک مقداری بغرنج است. خیلی تصادفی من نقاش شدم. قبل از آن در سال ۱۳۳۵ در هنرستان موسیقی تازه تأسیس تبریز تحصیل میکردم. حدود ۷ سال هنرجوی موسیقی بودم اما بنا به دلایلی نتوانستم ادامه بدهم. بنا به پیشنهاد همسایهمان در رشته نقاشی ادامۀ تحصیل دادم. با ملاکهای آن زمان هنرستان، شاگرد خوبی نبودم. آموزش آن زمان هنرستان تقریباً آکادمیک بود؛ هرچند که اساتید آنجا تحصیل دانشگاهی نداشتند و معمولاً خودآموخته بودند اما نسبت به آن موقع بد نبودند. سه سالی آنجا هنرجو بودم بعد از آن به سربازی رفتم و چون دلم میخواست که خارج از ایران تحصیل کنم به آلمان رفتم.
کارهایم که واقعگرا و گاهی امپرسیونیستی بود را در آلمان به دانشگاه بردم. با سیستم آنها جور درنمیآمد. به دبیرستان شبانه فرانکفورت رفتم. از آنجا به ایتالیا رفتم و دو سال نقاشی آموختم و بعد وارد رشته مجسمهسازی شدم. مجدداً برگشتم ایران و در تبریز در هنرستان تدریس میکردم. دوباره برای مدتی به آلمان رفتم و نهایتاً آمدم اینجا.
پس با شیوۀ اکسپرسیونیسم در آلمان آشنا شدید؟
محمد فاسونکی: شاید در آن زمان کارهای اکسپرسیونیستی را دیده بودم. اما شیوۀ کارم گونۀ دیگری بود. در ایتالیا بود که بعد از دو سال کار، استادم به من پیشنهاد کرد که چند تا کتاب نقاشان اکسپرسیونیست را بخرم و نگاه کنم. یکی از آن نقاشان دکونینگ بود. وقتی کتاب را گرفتم دیدم کارهایم به کارهایش نزدیک است. آن موقع با شیوۀ اکسپرسیونیسم آشنا شدم. اینگونه نبود که من به یکباره شیوۀ اکسپرسیونیسم را انتخاب کنم.
آیا تلاش میکردید که فاصله خودتان را با نقاشانی که میشناختید حفظ کنید؟
محمد فاسونکی: نه. من آنچیزی را که احساس میکردم میکشیدم. …