مهدی مقیم‌نژاد واقع‌نمایی‌ها ۱۳۸۵

مهدی مقیم‌نژاد؛ افسون واقعیت / کامران سپهران

 

 

معرفی مقاله:

در مقاله‌ی حاضر کامران سپهران به فتومونتاژهای مهدی مقیم‌نژاد پرداخته است.

 

بخشی از مقاله:

تی.ئی. هیوم شاعر و نظریه پرداز ایماژیست ها، بر این باور بود که دو دیدگاه درباره‌ی انسان وجود دارد. یکی که رمانتیک می‌خواندش، آدمی را دارای ژرفای بی‌پایانی می‌داند، بر وجودش تناهی متصور نیست و مملو از امکانات است. دیگری یعنی کلاسیک در قطب مقابل است و آدمی را وجودی محدود می‌داند که به مدد نظم و نسق و سنت، چیزی در خور از آن می‌توان بیرون کشید. جهان تصویری مهدی مقیم نژاد البته عاری از آدمیان است ولی هر دم به ما یادآور می‌شود که این جهان چیزی فراتر از آن است که به ظاهر می بینی. به ما هردم یادآور می شود چون عملاً عکس‌های او دست اندرکار به تصویر درآوردن به تصویر درنیامدنی هستند. در آنها غیر مادی به دیده در می‌آید. در جهانی افسون زدا این تصاویر گویی درگیر پروژه‌ی افسون زایی به شیوه‌ی خاص خود هستند.

مقیم نژاد البته برای این پروژه از رسانه‌ی سنتاً واقع‌گرای عکاسی استفاده می‌کند و از سوی دیگر تکنیک سنتاً غیرواقع گرای فتومونتاژ را پیشه خود می سازد. چیزی که خود، نام «فتومونتاژ واقع نما» را بر آن نهاده است. این ترکیب متناقض دو حاصل متفاوت داشته است. نخست این که در کار او وجه طنزآمیز و تسخرآلود فتومونتاژهای هنری کمرنگ یا به کل غایب است. اما حاصل دوم آن بوده است که این تصاویرِ حامل غیر مادیت، در نهایت شگفتی ما را به واقعیت ارجاع می‌دهند و دستاورد او را در این جا باید جست.

واقعیت، بی‌گمان پر‌مجادله‌ترین مفهوم تاریخ هنر بوده است. تری ایگلتون در جایی حکایتی خیالی را نقل می‌کند از یافته شدن لوحی از تمدنی باستانی که در آن توجه بی‌حد و حصری به طول دماغ شده است، ایگلتون می‌گوید که بر این اساس ما بلافاصله این لوح را در زمره‌ی متون غیر واقع گرا قرار می دهیم. او سپس می افزاید که چنانچه متون دیگری از آن تمدن به‌دست آید که نشان دهد در آن تمدن، طول دماغ نشانی بر باروری مردان بوده است، حال ما می‌توانیم متن را واقع گرا به شمار آوریم. این حکایت سرجمعی ارائه می‌دهد از سردرگمی که همواره همراه با واژه رئالیسم بوده است. رئالیسمی که به گفته‌ی برتولت برشت۳، صرفاً آن چیزی است که تماشاگر از صحنه می‌گیرد، پس اثری می‌تواند در سه‌شنبه رئالیستی باشد و در پنج شنبه نه. اما ورای این مجادله‌ی دایمی، می توان به تعریفی قابل اجماع چنگ زد و آن رویکرد صادقانه هنرمند با ماده‌ی خام کارش است. مداخله و دستکاری مقیم نژاد، واجد چنین رویکردی است و از همین رو واقعیت را در برابرمان حی وحاضر می‌کند.

انبوهه‌ای از امور شگفت، کابوسناک، عناصر نگارگری، سفالینه‌های تاریخی، به این تصاویر وارد می‌شوند، اما عوض قلبِ واقعیت به فرا واقعیت یا تأثیرگذاری ناهمزمانی تاریخی، به سبب دستکاری به جا، این امور شگفت هستند که واقعی می‌شوند و تاریخیت خود را به لحظه‌ی اکنونِ تصویر تغییر می‌دهند. شاید همین عامل است، چنانکه در ابتدا گفتیم همه چیز را دیدنی می‌کند حتی امور نادیدنی را و ما را افسون واقعیت می سازد.

با این حال مسئله‌ای را در این میان نباید سرکوب کرد و نادیده انگاشت. این درست که مقیم‌نژاد تصویرپردازی دیجیتال می‌کند، از فتومونتاژ بهره می‌گیرد. ولی در برابرآیا این میل که تصاویر او ما را به قلمروهایی عمیق‌تر برکشند یا به زبان هیوم نگره‌ی رمانتیک را بنمایانند، این توسل او به عناصری با بار معنایی و فرهنگی غنی نظیر سرو و عَلَم و… به نوعی بازگشت به گذشته نیست؟ آیا نقضِ غرض ابزاری که از آن بهره می‌گیرد، نیست؟ این درست که او با قدرت این عناصر را از آنِ کلیت تصویری خود می‌کند ولی در هر حال این کلیت تصویری نشان چندانی از مطایبه، ستیزه گری یا حتی معنا گریزی یک پروژه‌ی مدرن ندارد.

درهای تفسیری البته باز است ولی چنین دریافتی وارد به نظر نمی‌رسد. می‌شد اگر درک و دریافت مخاطبان این تصاویر حول زیبایی این عکس‌های برساخته یا حتی تحسین والایی و شگفتی‌انگیزی آنها می‌چرخید، حاصل کار را رهیافتی گذشته‌گرا خواند و دست اندرکارِ تفاسیر معنایی عمیق شد.

سبد خرید ۰ محصول