
بخشی از مقاله:
همانگونه که خانم بقراطی نیز اشاره کردهاند، نظام آموزش هنری ما اقتباسی است از نظام اروپایی، این نظام آموزشی در غرب پیرو یک سازوکار سؤال و جواب شکل گرفته که درک آن و تاریخ شکلگیریاش بسیار راهگشا خواهد بود و از آن مهمتر سؤالهای ما و نیازهای جامعه امروز که باید جوابی در خور بیابد. توضیح بیشتری میدهم. در اروپا و همچنین ایران اولین آموزشها توسط نظام مکتبخانهای اتفاق میافتاد. کارگاههای هنری که نقاشان معروف دایر میکردند. سفارشاتی داشت که توسط استاد و شاگردان به انجام میرسید و این خود عملاً آموزشی بود برای شاگردان آن کارگاه. وقتی نیاز جامعه به تولید هنری – اگر کلمۀ مناسبی برای این منظور باشد – افزایش یافت نیاز آموزش گستردهتر نیز احساس شد و در این زمان آکادمیها تأسیس شدند تا افرادی کارآمد پرورش دهند. البته اینجا لازم است دربارۀ کلمۀ هنرمند توضیح بیشتری دهم.
در زبان فرانسه لغتی هست به نام «آرتیست» (Artist) و لغتی دیگر «آرتیزان» (Artisan) . این دو با هم متفاوتاند هرچند که اگر کسی بخواهد آرتیست شود اول باید آرتیزان باشد؛ یعنی آرتیست اول باید توانایی اجرای افکارش را به صورت درست داشته باشد. بعد از این است که تفکر هنری، جوهر هنری و آن آفرینشگریِ بسیار نادر اتفاق میافتد. آرتیزانها میتوانند زیاد باشند اما آرتیستها بسیار نادر. در آکادمیها حداقل آموزش آرتیزان شدن و حداکثر آرتیست شدن را هدف میدانند. و برای رسیدن به این اهداف برنامههایی کاملاً مدون دارند. آکادمیهای مهمی که اکنون نیز فعال هستند حدوداً از ۲۰۰ سال پیش تأسیس شدند. مثل «رویال آکادمی لندن» یا «بُزار» پاریس (Beaux Arts) و یا آکادمی «فلورانس».
سالها بعد باز هم در پاسخ به نیاز جامعه مکانهای آموزشی دیگری شکل گرفت که کاملاً با آکادمی متفاوت هستند. وقتی جامعه نیازمند «کارشناسان» هنری شد «دانشکده»ها (University) تأسیس شدند. نیازهای جامعه در سازماندهی و رشد فعالیتهای هنری به پرورش عدهای کارشناس منجر شد که در زمینۀ معماری، شهرسازی، موسیقی، نقاشی، تحقیقات هنری، سازماندهی هنری، اقتصاد هنر و کاربردهای روزمرۀ هنر فعالیت کنند.
آنها لزوما نباید متخصص باشند بلکه آنها شناخت کلی در امور هنری دارند. (در مقطع کارشناسی) خانم بقراطی با آنکه خود اذعان دارند که نظام آموزشی ما الگو گرفته از نظام آموزش هنری اروپاست اما به این انفکاک کارکردهای مختلف آموزشی در آن فرهنگ توجه نمیکنند. در ادامه تفاوتهای دو نظام آکادمی و دانشگاه را بیشتر توضیح میدهم اما قبل از آن وضعیت خودمان را کمی شرح میدهم. تاریخچه تاسیس مدرسه هنری ما به حدود ۱۰۰ سال پیش با تاسیس «مدرسه هنرهای مستظرفه» برمیگردد که از مدرسه بوزار الگو گرفته بود. در سال ۱۳۱۹ یعنی حدودا ۶۵ سال پیش اولین مدرسه هنری دولتی در سطح آموزش عالی با عنوان «دانشکده هنرهای زیبا»، تأسیس شد. هر دوی این مدارس تقریبا الگوی آکادمی را بر گرفته بودند که بسیار شبیه به سیستم مکتبخانهای سنتی خودمان بود. شاگردان در آنجا زیردست استاد، روزها و روزها روی یک مفهوم و سوژه خاص متمرکز میشدند. حتی هنرستانهای ما هم در سطوح البته پایینتری هدف آکادمیها را دنبال میکردند. اما بعدها به دلیل گسترش نیازهای جامعه ، کارکرد و هدف این مدارس عوض شد. به عبارتی آکادمیهای ما به دانشگاه تبدیل شدند و ما به جای اینکه مدرسهای جدید تأسیس کنیم، سیستم آموزشی مدرسه قبلی را تغییر دادیم. حتی هنرستانهای ما هم دچار این تغییر شدند و میشوند. طرح خانم بقراطی هم طرح یک دانشکده است نه آکادمی و این در حالی است که ما آکادمی نداریم. هر چند که نیاز به آکادمی در کشور ما به صورت دیگری پاسخ داده شده است. در حقیقت کلاسهای خصوصی کارکرد آکادمیها را پیدا کردهاند. الآن دانشجو وقتی که به کلاس خصوصی استادی میرود اولا تا حدودی با شناخت قبلی میرود و دوما برای مدتی طولانی تر از ۵،۶ ماه در آن کلاس میماند. اما مطمئنا کلاسهای خصوصی به دلایل بسیار، نیاز به یک آکادمی با امکانات کافی، کلاسهای تئوریک و برنامه منسجم و … را برآورده نمیکنند.
.
پیشنهاد مطالعه: مقالاتی پیرامون «نظام آموزش هنر»