معرفی مقاله:
ابتدا نویسنده زمانِ خلقِ واژه «پسااستعماری» و چگونگیِ وارد شدنش به گفتمانهای هنری و علوم انسانی را توضیح می دهد. او از اوریانتالیست ها و نحوه تفکرشان سخن می گوید. در ادامه ادوارد سعید را معرفی می کند که با استفاده از مباحث میشل فوکو به بررسی شکل های قدرت در تفکرِ اوریانتالیستی پرداخت. یا از ریموند ویلیامز می گوید که در پژوهشهایش در بابِ فرهنگ از به هم پیوستگی امور و عدمِ وجودِ استقلال در دیدگاهِ غربی صحبت می کند. نویسنده به مهم ترین تفاوتِ گفتمانِ پسا-استعماری با بحثهای دهههای پس از جنگ دوم که بی اعتقادیِ پسا-استعماریان به «هویت» بود، اشاره می کند.
هویت در بررسی های فرهنگی مسئله ای مرکزی است. در قسمتِ دومِ مقاله، بابک احمدی به تعریفِ «خویشتن» در اندیشه های فلسفی اروپایی از زمان دکارت به بعد میپردازد. آیا هویتِ یک انسان در دنیای مدرن با صفاتِ جسمانیِ او تعیین می شود؟ آیا فرد محصولِ جامعه است؟ «سیاستِ هویت» چگونه تعریف می شود؟
سپس بابک احمدی سعی بر بررسیِ معنا و مفهومِ «قومیت» می کند. او اشاره می کند که بحث از اقوام، در روزگارِ روشنگری اوج گرفت. بحثی که ناگزیر با سیاست های استعماریِ فرهنگ های دیگر در آن زمان گره خورده بود. و اما آیا دلبستگی های قومی لزوماً واپس گرا هستند؟
در قسمت چهارم به مفهوم نژاد و تفاوت در تقسیم بندی نژادی میان جانوران و انسانها پرداخته شده است. اینکه چه تفاوتی در دلِ نژاد پژوهی و نژاد پرستی نهفته است؟
در نهایت بابک احمدی پرسش بزرگی را برای مخاطبِ خود مطرح می کند. پرسشی که در بازشناسیِ هویت نقش بسزایی دارد. «آیا خویشتن بدونِ دیگری معنا دارد؟». نویسنده پاسخِ این پرسش و ده ها پرسشِ دیگر را با نگاهی مجمل بر تاریخچه فلسفه در این مقاله تبیین می کند.
.
بخشی از مقاله:
از اواخر دههى ۱۹۷۰ که دیگر بسیارى از مستعمرهها به کشورهاى مستقل تبدیل شده بودند. اصطلاح ”پسااستعمارى“ (msilainoloctsoP) در گفتمانهاى سیاست و تاریخ به کار رفت. اوج بحث وقتى بود که چند نویسندهى هندى از جمله پارتا چاترجى در کتاب اندیشههاى ناسیونالیستى و جهان استعمارى (۱۹۸۶) و راناجتى گوها در کتاب عناصر اوّلیهى خیزش روستایى در هند مستعمره (۱۹۸۳) کوشیدند تا از نگاه هندیان و نه از نگاه مرسوم اروپایى به تاریخ استعمار در هند توجه کنند. همان ایام “پسااستعمارى” با معنایى دقیقتر در گفتمانهاى هنرى و علوم انسانى رواج یافت.