بخشی از مقاله:
هنری که با اقبال نه فقط جامعۀ خود که حتی فرهنگهای دیگر همراه میشود، چه شاخصههایی دارد؟ برای مثال نگارگری ایران چه خصوصیاتی داشته که چنین مورد توجه همگان قرار گرفته و میگیرد؟ شکی نیست که وقتی از نگارگری قدیم ایران در دوران اوج خود صحبت میکنیم سخن از مردمانی به میان آوردهایم که در موقعیت جغرافیایی و زمانی خاصی با مجموعهای از باورها و اعتقادات که خود به شیوۀ خاصی از زیستن انجامیده، روزگار گذراندهاند. اینان آداب و رسوم و فرهنگی داشتند. در همین بستر فرهنگی از میانشان متفکران و هنرمندانی سربر آوردند. متفکران و هنرمندانی که در ارتباطی تنگاتنگ با جامعۀ خود به بهتر زیستن میاندیشیدند و جهانبینی خود را عرضه میداشتند.
هنر آنها زاییدۀ جامعهشان بود. در واقع اینها مجموعهای درهم تنیدهاند: نوعی زندگی، عقاید و باورها، تفکر و هنر که در طی زمان سبک و سیاقی مخصوص به خود یافته است.
وقتی هنری متبلور میشود در پس آن «نوعی زندگی» وجود دارد. زندگیای که براساس تفکر و عقیدهای بنا شده است. این هنر به مرور زمان مدون میشود. بدیهی است که هنر و اندیشۀ مدون، راه آموزش نقاشی خود را در همان بستر تبلورش جستجو میکند.
گرایشات هنری جدید که امروزه با مدیومهای گوناگون در اروپا و آمریکا به طور گستردهای رونق گرفتهاند از این قاعده مستثنی نیستند. اینها زاییدۀ نوعی زندگی هستند: مردمان منطقهای از جهان با نوعی تفکر و در نتیجه نوعی زندگی، هنری خلق میکنند که همتا با سایر شئون زندگیشان شکلی به خود گرفته است. حتماً آموزش نقاشی آنها نیز از همان تفکر و تجربه ناشی میشود.
بنابر دلایل بسیار، از زمانی، ما دیگر موّلد اندیشه نیستیم. در برخورد با فرهنگها و اندیشههای دیگر مغلوب بودهایم و مانند تمام کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه، پیشرفت کشورمان در گرو استفاده از تفکر و اندیشه و راه حلهای کشورهای موفقتر جستجو میشود. که این خود، سرنوشتی است گریزناپذیر. اما حال که باید خود را به نوعی با شرایط جهانی همخوان سازیم، پرسش اصلی بر سر چگونگی و نحوۀ برخورد و برداشت ما از فرهنگها، تجارب و علوم گوناگون و تمدنهای دیگر است. سؤال این است که ما براساس کدام برنامهریزی و نظریه از دانستههای دیگران استفاده میکنیم؟ چه هدفی را جستجو میکنیم؟ به دنبال چه چیزی میگردیم؟ آیا اصلاً از پیش برای زندگیمان ایدهای داریم؟