بخشی از متن:
سالی مان یک مادر است. یک آغوش. او در بیشترِ عکسهای به نمایش درآمدهی تا امروزش، همچون یک مادر، ناظر و حاضر بر فضای پیرامون بچههایش بوده و از منظر دانای کل و با اشرافی که مادر از روابط آشکار و نهان زندگی کودکانش دارد سایه و حضورش را میان همه چیز گسترانده و به جستجوی لحظههای شگفت این داستان نشسته.
خودش صراحتاً در مقدمهی کتاب دومش خانواده نزدیک اینچنین مینویسد ما در اینجا میخواهیم برایتان قصه بگوئیم قصهی بزرگ شدن را بعضی وقتها هم میکوشیم تا در مورد ایدههای گستردهتری حرف بزنیم عصبانیت، عشق، مرگ، حساسیت، زیبایی
اشارهی او به واژهی «ما» در مقام راوی این قصه نشان از عدم اعتقاد او به نقش منحصر و فردیاش در مقام عکاس-مؤلف است.او شکلگیری این تصاویر را مدیون تمام عناصر پیرامونی است. او مادری است که خودش را جزئی از خانواده و خانواده را کلیتی فاعل در نظر میگیرد.
«ما» برای او مجموعهای است متشکل از تمام آن چیزهایی که دورتادورش را فرا گرفتهاند. دخترهایش جسی و ویرجینیا، پسرش امت، شوهرش لری، مادر خودش للۀ آنها ویرجینیا، دوستهای بچهها، خانه و تمام اسباب و اثاثیهاش طبیعت گرداگردشان و حتی دوربین قدیمیای که با آن عکاسی میکند.
او با هوش و نبوغ یک عکاس خلاق دریافته که انرژی و ساختار تصاویرش باید حاصل و برآیند تمام این عناصر پیرامونی باشد او جدای از مجموعهی محیطش معنا نمیدهد پس سعی میکند تا در تصاویرش دست به خلق فضایی بزند تا در آن فضا همهی عناصر معنایی گستردهتر از روایت صرفی که به نمایش گذاشتهاند را نیز انتقال دهند.این اتمسفر چیزی نیست که تو فقط بتوانی بینندهاش باشی بلکه به درونش کشیده میشوی این حال و هوا همان چیزی است که از ارادت او به..