نشست نخست زنان شاهنامه برای هنرمندان پروژه یافته

دکتر مریم وحیدی‎‌منش

در تصویر بسیاری از زنان شاهنامه، یا به عبارتی بسیاری از زنان در ادبیات کلاسیک فارسی، رگه‌هایی باقی‌مانده از مفهوم «پری» را می‌توان بازشناسی کرد. این بدین معنی نیست که فلان شخصیت زن شاهنامه فی‌المثل تجسم داستانی و تاریخی شدۀ فلان پری اساطیری باشد؛ بلکه به نظر می‌رسد برخی از خویشکاری‌های عام «پری» در چهرۀ این زنان پیداست.

مستشرقان بسیاری به پی‌جوییِ ریشه‌شناسی پری و نیز درون‌مایه‌های اساطیری آن برآمده‌اند. مهم‌ترین اثر به زبان فارسی که آرای این محققان را جمع کرده و نیز بینش‌های تازه‌تری پیرامون مفهوم پری ارائه داده، مقالۀ «پری، تحقیقی در حاشیۀ اسطوره‌شناسیِ تطبیقی» اثر شادروان دکتر بهمن سرکاراتی است.

بنا بر این مقاله در سنت پیش زردشتی، پری از جملۀ خدایان بوده و با کامکاری، زایش، فریبندگی و باروری مرتبط بوده است: زنی جوان و فریبنده که تجسم ایزدیِ میل و خواهشِ تنی بوده است؛ زنی با قدرت چشمگیر افسونگری و اغواگری که یلان و پهلوانان را درگیر خود می‌ساخته و با آنان آمیزش می‌کرده است. محتمل است این تصویر پیشازردشتی از پری‌ها، برآمده از سنت‌های مادرشاهی باشند. پری‌ها با نیمف‌های یونانی هم‌تبارند و با آب سر و کار دارند. برای اغوای پهلوان اسبش را پنهان می‌کنند و تنها در مقابل همخوابگی حاضرند که اسب پهلوان را پس بدهند.

اما پری پس از رواج شریعت زردشت و اخلاقیات تازه از جایگاه خدایی‌اش هبوط می‌کند و به جمع دیوان می‌پیوندد. این یک قلب و دگرگونی شایع در الهیات ایرانی در گذار از فرهنگ پیشازردشتی به زردشتی است. بنا بر آیین مزدیسنا، پری یکی از مظاهر شر و از آفرینش‌های اهریمن است. در اوستا پریان گروهی پلید و پتیاره بودند که نامشان در کنار جادوان و دیوان و جهیگان آمده است. پریان اهریمنانی زشتکارند که به دنبال فریفتن یلان و پهلوانان و آسیب به جهانِ نیکی هستند.

آنچه قابل توجه است، آنکه هر دوی این تصاویر زردشتی و پیشازردشتی در فرهنگ و ادب ایران باقی مانده است. پری موجودی است که وصف آن در ادبیات فارسی همراه با یک دوسوگرایی است. پری آمیزه‌ای از تحسین و ترس و گاه شومی است.

من به این گمانم که در شاهنامه فردوسی، تصویر بسیاری از زنان ته‌مایه‌هایی پری‌وار دارد که هم متعلق به سنت زردشتی و هم متعلق به سنت پیشازردشتی است. زنان زیبا و خوش‌اندام و فریبنده که مورد ستایش‌اند اما در عین حال ارتباط با آن‌ها عاقبت شومی دارد.

در ریشه‌شناسی پری، حدسیات فراوانی مطرح شده است که مهم‌ترین آن‌ها، پری را با باروری مرتبط می‌داند. برخی دیگر ریشۀ پری را به زن بیگانه نسبت می‌دهند و برخی دیگر آن را احاطه کننده و جادوگر می‌دانند.

در اوستا و ادبیات زردشتی علاوه بر پری، دسته دیگری از زنان اهریمنی قرار دارند که جهی خوانده می‌شوند. جهی‌ها نیز همچون پریان از زنان زشت‌کردار، ناپاک‌دامن و کامران هستند که موجبات آسیب به جهان نیکی و پهلوانان را فراهم می‌کنند. در فصل پنجم بندهش آمده است:

«در دین گوید که اهریمن هنگامی که از کارافتادگی خویش و همه دیوان را از مرد پرهیزگار دید، گیج شد و سه هزار سال به گیجی فروافتاد. در آن گیجی دیوان کماله جدا جدا گفتند: برخیز پدر ما، زیرا آن کارزار کنیم که هرمزد و امشاسپندان را از آن تنگی و بدی رسد. ایشان جداجدا بدکرداری خویش را به تفصیل برشمردند. آن اهریمن تبهکار آرام نیافت و به سبب بیم از مرد پرهیزگار از آن گیجی برنخاست تا آنکه جهی تبهکار با به سر رسیدن سه هزار سال آمد، گفت: برخیز پدر ما، زیرا من در آن کارزار چندان درد بر مرد پرهیزگار و گاو “ورزا” هلم که به سبب کردار من زندگی نباید. فرّه ایشان بدزدم. آب را بیازارم؛ زمین را بیازارم؛ آتش را بیازارم؛ گیاه را بیازارم؛ همۀ آفرینش هرمزدآفریده را بیازارم. او آن بدکرداری را چنان به تفصیل برشمرد که اهریمن آرامش یافت. از آن گیجی فراز جست، سر جهی را ببوسید. این پلید که دشتانش خوانند بر جهی آشکار شد. اهریمن به جهی گفت که تو را چه آرزو باشد؟ بخواه تا او را دهم. آنگاه هرمزدِ به‌خردِ همه‌آگاه دانست که بدان زمان آنچه را جهی خواهد، اهریمن تواند دادن. جهی به اهریمن گفت که مردکامگی را به من دِه تا به سالاری او در خانه بنشینم.»

چنان که پیداست جهی با وجهه سکسوال زن و قاعدگی او در ارتباط است. همچنان با سحر و مکر و جادوگری. هم‌چنین بنا بر متون اوستایی یکی دیگر از ویژگی‌های جهی این است که کودکی را به شوهر خود نشان می‌دهد و ادعا می‌کند، از او حامله شده است؛ در حالی که از مردی دیگر است. در داستانِ دلدادگی پهلوان حماسه ملی ایران، رستم، تهمینه برخی خویشکاری‌های پری‌وار را دارد: مثلاً به گروگرفتن اسب پهلوان، همخوابگی با رستم، پس دادن اسب، و البته بیگانگی‌اش. هم‎‌چنین حاصل این هم‌خوابگی، شوم است: مرگ سهراب و داغِ دل رستم. هم‌چنین شبیه به چنین موتیفی را می‌توان در ازدواج سودابه با کاووس نیز مشاهده کرد. کاووس نیز به سبب گرفتار آمدن در بند شاه هاماوران، با سودابه و اغواگری او آشنا می‌شود و با او وصلت می‌کند.

هم‌چنین در نام‌های رودابه و سودابه نیز می‌توان دال آب را شنید که گمان  ارتباط آن‌ها با پریان را تقویت می‌کند. هم‌چنین منیژه نیز فارغِ از خصوصیات پری‌وار نیست.

در این مجال کوتاه مایلم اندکی به سودابه بپردازم. تصویر سودابه در شاهنامه تصویر زنی ناپاک‌دامن، هوس‌ران و دسیسه‌چین است که موجبات مرگ یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های شاهنامه را فراهم می‌آورد. گزافه نیست اگر محبوبیت و عزای سیاوش را شبیه به محبوبیت و سوگ امام حسین بدانیم.

در ابتدای داستان سیاوش، وقتی سخن از مادر او می‌رود، ما با یک تصویرِ آشنا روبه‌رو می‌شویم. زنی زیبا و فریبنده، تنها در میان بیابان. این تصویر که می‌توان آن را یک موتیف تکرارشونده دانست، در ادبیات فارسی و نیز فولکلور بسیار تکرار شده است. زنی زیبا در دشت، بیابان، خرابه، حمام و مانندِ آن، از ناکجاآباد به یکباره بر پهلوان یا شخصیت اصلی داستان ظاهر می‌شود. پهلوان دل به زن می‌بازد و داستان جلو می‌رود. در ابتدای داستان سیاوش نیز با همین تصویر مواجه هستیم. فریبندگی زن به حدی است که طوس و گیو بر سر مالکیت او با هم به ستیزه برمی‌خیزند و کاووس را حَکَم خود می‌سازند. تعجبی ندارد که کاووس نیز نمی‌تواند در برابر چنین زنی مقاومت کند و او را از آنِ خود می‌داند. در این وصف کوتاه از مادر سیاوش هم، نام پری آمده است:

بدو گفت خسرو: “نِژاد تو چیست؟                       که چهرت همانندِ چهر پریست”

مادر سیاوش به زودی از جهان می‌رود و دیگر نقلی از او در میان نیست. در ادامه داستان سودابه ،در جایگاه نامادری سیاوش، توصیفات بسیاری را به خود اختصاص داده است.

برخی از محققان بر این باورند، این زنِ پری‌واری که در بیابان ظاهر شده و مادر سیاوش است، با سودابه که در شاهنامه نامادری دارد، یکی هستند. ممکن است حرمت میل گناه‌آلود سودابه به پسرش باعث شده باشد تا در برخی از روایات شاهنامه جایگاه سودابه از مادرِ تنی به مادر ناتنی منتقل شود. اما در حقیقت در داستان تغییری ایجاد نمی‌شود؛ چرا که سودابه به هر روی مادر جایگاهی سیاوش بوده است.

سودابه در جایگاه مادری اغواگر با میل و خواهشی رام‌نشدنی و بی‌مرز قرار دارد. به نظر می‌رسد در شخصیت سودابه می‌توان رگه‌هایی از پریان، و به طور خاص‌تر جهیگان را مشاهده کرد. هم‌چنان که اشاره شد، یکی از ویژگی‌های جهی نسبت دادن کودکان نامشروع به همسرش است. در داستان سیاوش نیز سودابه به دروغ ادعا می‌کند که به سبب حمله سیاوش، دوقلوهای کاووس را از دست داده است؛ در حالی که آن دوقلوها از اساس متعلق به زنی دیگر بوده است.

آنچه در رابطه با پریان و جهیگان قابل تأمل است، نگاه دوسوگرایانه به زن است. زن منشأ جاذبه جنسی و فریبندگی است و در عین حال موجودی هراسناک نیز هست. جذابیت و فریبندگی زن و دچار شدن به آن همواره همراه با دلهره و اضطراب و پایانی شوم است. جایی که پهلوان با همه قدرت فالیکش به ناگزیر اخته می‌شود؛ چه با مرگ و چه با درافتادن با خواری و زبونی یا دردسرهای بی‌شمار. هم‌چون مدوسا که تجلی زنانگی خباثت‌آلود است و با نگاهش می‌تواند هر مردی را که به او می‌نگرد، مبدل به سنگ سازد.

آیا می‌توان چنین ترس و اشتیاق توأمانی را در رابطه با زن، تجلی اضطراب اختگی پسربچه‌ در مواجهه با بدن بی‌قضیب زن دانست؟ آیا می‌توان ارزیابی از بدن زن به عنوان منشأ شر و ناپاکی را در اسطوره‌ها و فرهنگ‌های مختلف نمایی از چنین نفرت و استخفافی دانست؟

زنان دیوچهره و دیونهاد در بسیاری از فرهنگ‌ها و اساطیر حضور دارند. بنا بر قول “ژولیا کریستوا” نفرت از خون قاعدگی ناشی از خطری است که از مواجهه با تفاوت جنسی احساس می‌شود. آداب طهارت و جداسازی زنان در این دوره را نیز می‌توان در پرتو همین اضطراب اختگی فهمید.

آیا سودابه به عنوان مادر بی‌مرز و پرخواهشی که از پرده برون آمده و به پسر خود میل می‌ورزد، می‌تواند ‌نمایانگر مادر فالیک و پرورتی باشد که در سنت ما حد اعلای نفرت از زنانگی آسیب‌رسان را نمایندگی می‌کند؟ چیزی متعلق به ساحت پریان و جهیگان؟ در واقع به نظر می‌رسد تراژدی مرگ سیاوش به نوعی حاصل منظومه‌‌ای است که در آن مادر فالیک و بی‌مرز و پدر بی‌کفایت در کنار هم قرار می‌گیرند. اختگی پایان کار سودابه است، نه به دست کاووس که به دست رستم اتفاق می‌افتد. رستم که به نوعی در جایگاه پدر نمادین سیاوش قرار دارد. سودابه به شمشیر رستم به دو نیم می‌شود.

تصویری-از-شاهنامه
سبد خرید۰ محصول