سخنرانی دکتر امیرحسین ماحوزی
دو نظریه خیلی جدی در مورد پری بودن تهمینه وجود دارد. دکتر سرکاراتی معتقد است ریشه نام پَری، پیریکا، بسیار کهن است. پریان زنانی بودند که کارکردشان زایش و رویش بوده و حتی آبادانی ایجاد میکردند. این زنان زیبایی خیره کننده ای داشتند. بر سر راه شاه یا پهلوانان قرار میگرفتند تا فرزندی از آنان به دنیا بیاورند که این خود نماد رویش و زایش طبیعت بوده.
گفته شده این نوع جلوهگری در آیین زرتشت یک شکلی از اغواگری به نظر میرسیده و پریان در لشکر اهریمن قرار میگرفتند. اما در ابتدای شاهنامه، پریان در لشکر سیامک، هوشنگ و حتی با فریدون هم ارتباط دارند. در داستان فریدون زنی حضور دارد که موهایش از سر تا پا بوی مُشک می دهد. او پیش از اینکه فریدون قلعه ضحاک را تسخیر کند، به او افسونگری میآموزد. بنابراین پریان کارکردهای جادویی بسیار مهمی داشتهاند.
برخی معتقدند پَیریکا به معنی زن بیگانه است و فرزندان این زنان روزی علیه پدر خود می شورند و با آنها مبارزه می کنند. بنابراین این اسطوره ساخته شده تا به مردانی که با زنان بیگانه ازدواج می کنند، هشدار بدهد. به همین دلیل پریان، سرشت دوگانه دارند. این چهره تا امروز هم در ادب فارسی رواج دارد: پریخوی و پریروی.
به قول حافظ: گرچه پریوش است ولیکن فرشته خوست
هرچند زیبا و پریروی هستند اما پریخوی و دیوانه کننده هم هستند. یا به قول رعدی آذرخشی:
تنها گریزم ناگزیرم زان پری خو
تنها رود تنها دود تنها گریزد
در نمونههای فراوانی از جمله داستان هرکول یا مادر سیاوش هم میتوان رد پایی از پریان را دید. به داستان رستم و تهمینه بازمی گردم. شاید تهمینه خودش اسب رستم را ربوده تا به این وسیله به کام پهلوان برسد. ابتدایی که دارد توصیف میشود، تنها تشبیه معقول به معقول شاهنامه اینجاست. یعنی من جای دیگری پیدا نکرده ام.
روانش خرد بود و تن جانِ پاک
تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
ابتدا فردوسی حماسیوار ابروها و گیسوهای تهمینه را وصف میکند؛ سپس می گوید “روانش خرد بود.” نکته قابل تأمل این جاست که خرد بالاتر از روان دانسته شده و روانش از جنس خرد است و تنش جانِ پاک است. گویا تهمینه با خرد آغشته شده و زمانی که رستم او را میبیند:
چو رستم بد انسان پری چهره دید
ز هر دانشی نزد او بهره دید
وُ دیگر که از رخش داد آگهی
ندید ایچ فرجام جز فرّهی
هر چند رستم عاشق تهمینه نیست ولی دانش و خرد را در تهمینه میبیند. و گویا ملاک انتخاب او خرد این زن است. بعدها که سهراب به دنیا می آید، تهمینه نمیخواهد سهراب از او جدا شود.
دل مادرت گردد از درد ریش!
ولی وقتی سهراب از او درباره پدر خود می پرسد، تهمینه به درستی او را راهنمایی می کند و مشخص می شود از پریانی بوده که کارکردش زایش بوده. تهمینه از رستم برای سهراب میگوید و نامهها و چیزهایی که فرستاده را نشان می دهد. او حضور پدر را انکار نمیکند و هشدار میدهد که افراسیاب نباید بفهمد. سپس راهنمایی برای یاری فرزندش، سهراب، میفرستد. در اینجا از فرزندش دل میکند و برای ماندنش التماس نمیکند. چرا که می داند فرزند باید برود و پدرش را ببیند. برای اینکه رستم و سهراب به یکدیگر برسند، پسرش را همه نوع راهنمایی می کند. اما تقدیر چنین رقم می خورد که سهراب به کام مرگ میرود.
عنوان تصویر: آمدن تهمینه به بالین رستم، ۱۴۳۴ میلادی، هرات، افغانستان
منبع تصویر: Harvard Art Museums