۱. من هیچ‌وقت شاگرد مهران مهاجر نبوده‌ام، اما از عکس‌های او بسیار آموخته‌ام. مهاجر را همچون عکاس مهمی می‌شناسم که آثارش در دهه‌های هفتاد و هشتاد  پیشنهادهای منحصر به فردی را برای عکاسی ما به ارمغان آورد. از روزگاری حرف می‌زنم که به اینترنت دسترسی نداشتیم و منبع تصویری ما چند کتابی بود که به عکاسی پیش از دهه‌ی هفتاد آمریکا می‌پرداخت. در آن روزگار مهاجر آن‌قدر نسبت به جریان اصلی عکاسی‌مان متفاوت بود که حتی اگر بنا به مد روز به سیاست می‌پرداخت، آن کار را از دل پرسش‌هایی درباره‌ی ماهیت عکاسی و یا مسئله‌دار کردن بازنمایی انجام می‌داد. فکر می‌کنم نسل تازه اهمیت مهاجر را  به خوبی درک می‌کند. اما آیا مهاجر در مقام منتقد و متفکر، از ارزش‌ها و کیفیت‌های این نسل آگاه است؟ متنی که او به تازگی با عنوان «فوریّت چهل ساله (تأملی بر عکاسی هنری ایران در چهار دهه‌ی پس از انقلاب ۱۳۵۷)» درباره‌ی عکاسی ایران نوشته‌است، هر چند نکته‌ی تازه‌ای ندارد و بیشتر تکرار رویکرد قدیمی او در مواجهه با تاریخ‌نگاری و نقد است، اما می‌تواند برای ما فرصتی باشد برای تفکر بر وضعیت خودمان. من این متن را بی‌اعتنا به پیشنهادهایی که کارورزان عکاسی ایران  در یک دهه‌ی اخیر مطرح کرده‌اند و بی‌توجه به جریان‌هایی که در موازات و یا در پاسخ به اتفاق‌های اجتماعی و سیاسی ایران رخ داده‌اند، می‌بینم و راستش را بخواهید نسبت به ضرورت نگارش آن تردید دارم. متن مهاجر، هر چند که داعیه‌ی تاریخ دارد، اما با حذف جزئیات و در پرداختن به آثاری که به شکل عمومی ارائه نشده‌اند، بر ضد تاریخ عمل می‌کند و نتیجه‌ی چنین رویکردی، دلسردی کارورزان جدی عکاسی ماست.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.