در مستند «مهرجویی کارنامهی چهل ساله» ساختهی مانی حقیقی به گردهمایی عدهای از هنرمندان و روشنفکران در منزل سهراب سپهری اشاره میشود. بزمی که صحنهگردان آن داریوش مهرجوییِ جوان بوده است. در آن سالهایی که هنوز رویای روشنفکران به کابوس تبدیل نشده بود، جمعی از نامآورترین و مستعدترین اهالی حوزهی فرهنگ شامل فیلسوف و نویسنده و شاعر و مترجم و نقاش و فیلمساز دور هم جمع شده بودند؛ برخلاف تصور رمانتیک از محافل سطح بالای روشنفکری در این دورهمی تمرکز جمع بر گفتوگوی نظری و فعالیتهای فاخر فرهنگی نبود، بلکه میزدند و میرقصیدند و بازی میکردند و به رهبری داریوش مهرجویی کنسرتی با صدای حیوانات اجرا میکردند. گلی ترقی میگوید همهی این آتشها زیر سر داریوش مهرجویی بود. جوانی شاداب و بازیگوش که هم به واسطهی خلقوخو و سرشتش و هم به واسطهی درکی عمیق از ماهیت هنر، با هر آنچه دیده و دریافته و آموخته بود بازی میکرد و بازی را هم جدی میگرفت. بازی برای مهرجویی فعالیتی جانبی یا نوعی سرگرمی بیارزش برای گذران اوقات فراغت نبود بلکه اصل و اساس هرگونه خلق و فهم هنری و حتی زیربنای درک حقیقت زندگی بود.
مهرجویی میدانست که کار هنرمند نه درک ابژکتیو و دقیق از پدیدههای جهان بیرون است، نه ترکیب آزادانهی صوَر خیال است که پیشاپیش به شکل ایستا و ثابت جایی درون من استعلاییاش بایگانی شدهاند. هنر نه کشف و بازنمایی عین به عین واقعیت است نه فهم واقعیت از طریق درک و تأمل نظری و شهودیِ حقایق متعالی. هنر جایی است که شقاق میان عین و ذهن به ناگه چنان محو میشود که گویی چنین وحدتی همواره بدیهی بوده است. هستی اثر هنری چنان که گادامر میگوید تنها بهمثابهی نوعی بازی با مشارکت و دلسپردن به آن تحقق مییابد. «هنر» تنها زماني وجود خواهد داشت که همچون تجربهای مطلقاً عملی، تن به بازیاش دهیم و با گشودگی خود را به جادوی آن بسپاریم. با همین منطق، تحلیل سرد سیاسی و فلسفی آثار هنری اگر تنها به قصد درک مفهومی هنر باشد مصداق بیفرهنگی و حتی هنرستیزی است. وقتی یک قطعه موسیقی میشنویم به همخوانی و رقصیدن دعوت میشویم، وقتی به مشاهدهی اثری نمایشی (از جمله فیلمهای سینمایی) مینشینیم هم به مشارکت در یک بازی دعوت میشویم. رفتار بازیگرانه مستلزم غرقگی و فرورفتن در بازی است. کسی که بازی را از بیرون بدون هیچ تعاملی به نظاره بنشیند نابودگر حسوحال بازی است. قطب مخالف بازي جديت نيست، چرا كه بازي برای بازیگران و تماشاگرانش بسیار جدی است؛ قطب مخالفِ بازی، مشاركت نكردن يا بیاعتنایی است.
فرم و لیست دیدگاه
۱ دیدگاه
چقدر روان و دلنشین بود این متن