آغاز۱
واربورگ، به علت بستگی روحانی و معنوی عمیقاش به دوره رنسانس، شرحی گیرا ارائه میدهد درباره اینکه چطور، در این دوره، «نمودهای روحانی و ملکوتی در صورتها و حالات انسانی مشاهده میشدند، و این کار باعث میشد که قدرت اهریمنی آنها حداقل به لحاظ بصری محدود شود». این نقلقول که از کتاب خاستگاه نمایش سوگناک آلمانیِ۲ بنیامین، چاپ ۱۹۲۸ برگرفته شده است، خود از مطالعه آبی واربورگ یعنی پیشگویی و مکاشفهی عهد باستان- کافرکیشی در واژگان و تصاویر در عهد لوتر۳ (۱۹۲۰) نقل شده است. بنیامین بحث را اینگونه ادامه میدهد که «رنسانس باعث برانگیختن حافظه بصری میشود»، «اما در عین حال یک تأمل بصری را نیز بیدار میکند که احتمالاً بیشتر دلالت بر شکلگیری سبک دارد». [۱] ارجاع بنیامین به خاطره تصویری به او این امکان را میدهد تا به طرح موضوعی بنیادی بپردازد که توسط واربورگ- مورخ هنر و فرهنگ- بسط یافته است. واربورگ در آخرین اثر بزرگش، یعنی اطلس منهموسینه (۲۹-۱۹۲۴)، به روشنی سنت غربی را چون یک آگاهی تصویری جمعی تفسیر میکند که هم شامل تصاویر کیهانشناختی عهد باستان و هم شامل پاتوسفرملها میشود. [۲] واربورگ این پاتوسفرملها را همچون طرحهایی صورتبندی شده از پیکرهایی متحرک تصویر میکند، خاستگاه آنها را میتوان در ژستهای سرخوشانه و عرفانی عهد باستان یافت. [۳] او از ایدهی منهموسینه برای در معرض دید قرار دادن شیوههایی استفاده میکند که وقتی که با چنین سنت تصویریای مواجه میشویم، به جای اینکه باعث فراخواندن آرشیو تصویری موجود از عهد باستان در ما ذهن شوند، ما را درگیر یک پروژه یادآوری میکنند، چیزی که البته در متن خاطره تصویری به ذهن خطور میکند. اطلس منهموسینه را میتوان همچون تلاش واربورگ برای مستند کردن آن چیزی فهمید که در مقدمهاش بر اطلس آنرا تحت عنوان «فرایند اهریمنزدایی» سنت تصویری اختربینانه و آیینی تعریف میکند. [۴]
پیشنهاد تماشا: مستند ابی واربورگ: دگرگیسی و حافظه
این بحث تاریخی- فرهنگی، یعنی بحث در مورد اهریمنزدایی عهد باستان در هنرهای بصری مدرن، بر یک برداشت خاص از تصویر تکیه دارد. بر طبق دیدگاه واربورگ، میشود گفت که تصاویر اهریمنی عهد باستان کلاسیک، در نمادهای هنری تکرار میشوند. [۵] چنین فهم و دریافتی از نماد در مرکز تفسیر واربورگ در مورد حکاکیای از آلبرشت دورر با عنوان مالیخولیای شماره یک (۱۵۱۷) قرار دارد، تفسیری که در انتهای مقالهی پیشگویی و مکاشفهی عهد باستان- کافرکیشی در واژگان و تصاویر در عهد لوتر به آن اشاره شده است، و مورد استناد بنیامین نیز هست. هرچند، مفهوم نماد نزد واربورگ، به وضوح به یکی از مقولات کلیدی زیباشناسی قرن نوزدهم میپردازد، مفهومی که به طور قابل توجهی با اعاده حیثیت مفهوم تمثیل توسط بنیامین در کتابش درباره درام سوگناک باروک آلمانی یا Trauerspiel تفاوت دارد. [۶] وقتیکه به مقایسه و تطبیق بنیامین و واربورگ میپردازیم، به نظر میرسد که هنوز تفاوتهای زیادی با هم دارند- از یک سو، واربورگ را در مقام یک مورخ هنر داریم که ایدههایش در مورد هنر را مدیون ارزشهای بورژواری است و، در سوی دیگر، بنیامین که در خلال دهه ۱۹۳۰، با پروژه پاساژهایش۴ (۴۰- ۱۹۲۷)، خود را در مقام یک ماتریالیست تاریخی مطرح میکند. [۷] در پروژه پاساژها، میبینیم که بنیامین دست به یک مطالعه تاریخی- فرهنگی درباره پاریس در زمان امپراطوری دوم زده و در آن بر محصولات و خودبازنمایی فرهنگ کالایی سرمایهداری متعالی تاکید میگذارد. از چنین دیدگاه ماتریالیستی آشکاری است که میتوان گفت، هدف این زیباشناسی زندگی روزمرهْ ارائه فلسفهای تاریخی درباره قرن نوزدهم است. هرچند، واربورگ از اطلس منهموسینه برای انطباق مطالعاتاش بر موضوع «حیات بعدی۵ عهد باستان» در دوره رنسانس و اصلاحات دینی استفاده میکند. در فاصله سالهای ۱۹۲۶ و ۱۹۲۹ واربورگ بر روی اطلس کار میکرد، از جمله به تنظیم و چیدن عکسهای آثار هنری- شامل عکسهای مرتبط با هنر تجاری، کارتهای بازی یا تمبرها- به شیوههای مختلف بر روی لوحههای چوبی دارای پوشش کرباسی پرداخت. [۸] با این وجود، میتوان پیوستگیهای شگفتانگیزی بین پروژه پاساژهای بنیامین و اطلس منهموسینه واربورگ تشخیص داد چرا که تمرکز هر دوی آنها بر روی امور تصویری بود. [۹] از نظر هر دوی آنها عمل تجسم – نه تنها در سطح ابژه، بلکه بر حسب یک اصل بازنمودگر- وجهی تقلیلناپذیر از تحقیق تاریخی بود.
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.