آنچه در این صفحه میخوانیم:
زندگی نامه قاسم حاجی زاده از کودکی تا اقامت در فرانسه
دوران کودکی و نوجوانی
عکسهایی که او را نقاش کرد
قاسم حاجی زاده متولد ۱۲ فروردین ۱۳۲۶ در لاهیجان است. پدرش از اهالی ترکمن و مادرش زادۀ لاهیجان بود. کودکی او در خانهای با چند خانوادۀ دیگر سپری شد. یکی از اهالی آن خانه که عکاس بود و در حیاط خانه از مردم محلی عکس میگرفت، نخستین جرقههای اشتیاق به عالم هنر را در حاجی زادۀ کودک روشن کرد. روند عکاسی، مراسم عکسگرفتن و چاپ عکس برای حاجی زادۀ کودک جالب بود. موضوعی که در دوران هنری او منجر به خلق آثار بسیاری از روی عکس شد. در همین دوران بود که پدرش برای او دوربین عکاسی گرفت و عکس و عکاسیکردن بخش جدانشدنی دوران کورکیاش شد. آنچه که برای قاسم حاجی زاده جذاب بود مراحل و فرآیند عکاسی بود. آمادهشدنِ سوژهها و ژستگرفتنِ آنها مقابل دوربین و یا گپوگفت با عکاس بیش از مقولۀ عکاسی برای او جالب توجه بود. آنطور که خود میگوید:
«اتفاقی که بین اون لحظۀ دوربین با هر فردی که مقابل دوربین است میافته برام مهمه. خودِ من هم از بچگی خیلی عکس دارم. پدر و مادرم این عکسها رو نگرفتن؛ من خودم به عکاسخونه میرفتم و مینشستم تا عکاس از پرترهام عکس بگیره. اون مراسمی که نور روی صورتم بندازن، بنشینم مقابل دوربین، یا عکاس بگه سرت رو این طرف بگیر و اینطور بشین برام جالب بود. یا حتی وقتی اون شش قطعه عکس چاپشده رو دستم میدادن مهم بود. برای همین من خیلی عکس اینشکلی دارم. وقتی آدمهای دیگه هم از خودشون عکس میگیرن به همین علت برای من جالبه.»
قاسم حاجیزاده، سال ۱۳۳۸
لیلاکوه و سنجاقکهای رنگین
پس از استخدام پدر در کارخانۀ چای در لیلاکوه، حاجی زاده به همراه خانواده به لنگرود رفت و بیشتر اوقات خود را در برکههای اطراف لیلاکوه میگذراند. فضای روستا و رنگهای ناب سنجاقکها در این برکهها فرصتی بود برای تماشا و شکار رنگهایی که بهقول خودش در طبیعت هم پیدا نمیشد:
«خیلی کوچک بودم، تو همین لیلاکوه، باغ چای اونجا بود و ما هم اونجا زندگی میکردیم؛ هنوز مدرسه هم نمیرفتم؛ تمام وقتم تو برکههای آب، زیر تمشکهای وحشی بودم. اونجا پُر بود از این سنجاقکها. این سنجاقکها رنگهای قشنگی داشتند. اصلاً رنگهایی که تو طبیعت نمیشد پیدا کرد. بعداً که نور طبیعی به اینها میخورد، رنگِشون عوض میشد. من اونجاها بود که میرفتم اینها رو شکار کنم. یعنی رنگی بود که من دنبالش بودم. گاهی روی پَرهاشون بنفش و سبز لاجوردی و فیروزهای داشتن. گلهای عجیبوغریب که باز تو همونجا درمیاومد. رنگ سبزِ طبیعی بود؛ و باز رنگ بود که مَنو مشغول میکرد؛ البته اینو بعدها فهمیدم.»
مدرسۀ کشاورزی در لنگرود و رویای پدرش که هیچگاه محقق نشد
رویای پدرِ قاسم حاجی زاده برای وی اخذ مدرک دیپلم کشاورزی و تحصیلِ این رشته در کشور هند بود؛ تا پساز پایان تحصیلاتش بهعنوان مهندس کشاورزی و یا چایساز به ایران بازگردد و در شهر خودش مشغول بهکار شود. از اینرو وقتی قاسم حاجیزاده بهسن تحصیل رسید، او را در یک مدرسۀ کشاورزی (مدرسۀ محزون آزموده) در لنگرود ثبتنام کردند. در این مدرسه دانشآموزان روزها طبق روالِ تمام مدارس درس میخواندند و بعدازظهرها کشاورزی میآموختند.
آنچه بیشاز آموختنِ کشاورزی در این مدرسه برای حاجی زاده جالب بود، نقاشی از تصاویرِ گیاهان و گلها در کتابهای تخصصیِ مربوط به کشاورزی بود. دانشآموزان برای درک بهتر و شناخت بیشتر باید تصاویر طبیعت و گیاهانی که در این کتابها بود را نقاشی میکردند. دیری نگذشت که قاسم حاجی زاده متوجه شد بیشاز آنکه در زمینۀ کشاورزی مستعد باشد، در خلق تصاویر با زبان نقاشی استعداد دارد.
نصب یک نقشۀ جغرافیا بر دیوار کلاس در همان دوران ابتدایی او را ترغیب کرد تا یک تابلوی رنگوروغن از منظرۀ کوه دماوند که در آن نقشه بود، نقاشی کند. این درحالی بود که حاجی زادۀ کودک هیچ آموزشی در این زمینه ندیده بود. حاجی زاده سالها بعد وقتی نقاشی حرفهای شد باز هم از منظرۀ کوه دماوند در آثارش بهره گرفت.
پدری که آرزوی مهندسشدن را برای فرزند داشت، علاقه به نقاشی را در او برنمیتابید. اما همچون قانون سوم نیوتن هرچقدر خانواده با نقاشیکردنِ حاجی زاده مخالفت میکردند، او بیشتر به آن ترغیب میشد.
دبیرستان امیرکبیر، دوستی با خوشنشینِ تابلونویس و دیدار از آتلیۀ حبیب محمدی
تحصیل در مدرسۀ کشاورزی، قاسم حاجی زاده را مطمئن کرد که علاقهاش به گیاهان و طبیعت تنها در قالب زبان نقاشانهست و نه رشتۀ مهندسی کشاورزی.
مقطع دبیرستان را در مدرسۀ امیرکبیرِ لنگرود با رشتۀ ادبی سپری کرد. در همین دوران با تابلونویسی بهنام «خوشنشین» آشنا شد که این آشنایی و دوستی علاوهبر درکِ بهترِ حاجی زاده از نقاشی، موجب شد تا علاقۀ او به این هنر نیز دوچندان شود. پساز مدتی در کنار خوشنشین به تابلونویسی پرداخت. گاهی نقاشیهایی مرتبط با شغل مغازهداران بر روی تابلوها میکشید. گاهی هم تابلوهایی از مناظر اطراف نقاشی میکرد. حالا دیگر او را با عنوانِ «نقاش» خطاب میکردند. همین موضوع انگیزۀ حاجی زاده را برای درپیشگرفتنِ مسیر نقاشی بیشتر کرد. کار در مغازۀ تابلونویسی برای حاجی زاده که هنوز نوجوان بود علاوهبر درآمدِ خوب، اسمورسم و احترام در میانِ اطرافیان نیز بههمراه داشت.
قاسم حاجیزاده در حال تابلونویسی
در این دوران گاهی که گذرش به رشت میافتاد سری به آتلیۀ حبیب محمدی (تحصیلکردۀ شوروی و پدر نقاشی مدرن گیلان) میزد. رفتوآمد به رشت، تماشای هنرجویانِ نشسته بر پشت سهپایۀ نقاشی و آثاری که بر دیوار آتلیه آویزان بود از پشت شیشۀ آن و همچنین دیدن برخی تصاویر و پوسترهای کپیشده از آثار نقاشان روس در خانههای اعیانِ گیلان، حاجی زاده را بیشتر در دنیای رنگ و نقش غرق میکرد.
حبیب محمدی
تحصیل در تهران؛ کار در کارخانۀ چینیسازی
آشنایی با هنرستان هنرهای تجسمی (هنرستان هنرهای زیبای پسران)
قاسم حاجی زاده در همان دوران دبیرستان از طریق یکی از همشهریهایش با فردی به نامِ شاپور طوافزاده که تحصیلکردۀ هنرستان هنرهای تجسمی تهران بود، آشنا شد. طوافزاده کاریکاتوریست بود و در نشریۀ توفیق هم فعالیت میکرد. حاجی زاده از طریق او متوجه شد در تهران فضایی بهنام هنرستان است که میتواند بهصورت تخصصی در آنجا رشتۀ نقاشی را آموزش ببیند. سال سوم دبیرستان را که تمام کرد، عازم تهران شد تا در کنکور هنرستان هنرهای تجسمی شرکت کند. روز کنکور، موضوعِ آزمونِ عملی طراحی از یک مجسمه بود؛ برای حاجی زاده که نه بهصورت تخصصی آموزش طراحی دیده بود و نه شناختی از سایر هنرهای تجسمی داشت، این پیچ سختی بود که نتوانست از آن عبور کند.
قاسم حاجیزاده در هنرستان هنرهای تجسمی، سال ۱۳۴۵
حاجی زاده سال بعد، پس از اتمام دوران دبیرستان در رشتۀ ادبی، باز هم به تهران آمد تا مجدداً در کنکور هنرستان شرکت کند. اما اینبار درحالی آزمون را شرکت کرد که تمامِ یکسال گذشتهاش را به مطالعۀ طراحی گذرانده بود. او در این کنکور پذیرفته شد اما مخالفت پدر با تحصیل در هنرستان، حاجی زاده را مجبور به فرار از خانه کرد.
تحصیل در هنرستان هنرهای تجسمی؛ آموزههای محسن وزیری مقدم و نقاشی بهسبک آبستره (انتزاعی)
سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۶ در هنرستان هنرهای تجسمی و تحت آموزۀ معلمانی چون: علی آذرگین، بهروز گلزاری، اصغر داوودی، ابوطالب مقیمی، علی قهاری، غلامحسین نامی و محسن وزیری مقدم سپری شد. معلم موردعلاقۀ حاجی زاده در این سالها محسن وزیری مقدم بود. چراکه بهتعبیر خودش به او تفکر و دیدن را آموخت.
بعد از پایان هنرستان نقاشی که جزء جدانشدنیِ زیست حاجی زاده شده بود، بسیار جدیتر از گذشته توسط وی دنبال شد. شیوۀ کار او در سالهای اولِ فعالیت حرفهاش، متأثر از محسن وزیری مقدم و فضای هنری دهۀ ۴۰، آبستره (انتزاعی) بود. این نقاشیها آبسترههایی بودند که در نگاه اول نقشمایههای طبیعت و تصاویر یاختهها و موجودات زنده را یادآوری میکردند. (آثار نمایشگاه گالری قندریز، ۱۹۶۹-۱۹۷۱). بعدها حاجی زاده بهتوصیۀ اردشیر محصص فیگور را به این فضاهای آبستره اضافه کرد.
سپریکردنِ دوران سربازی در بندرعباس؛ بازگشت مجدد به تهران و تجربۀ کار در کارخانۀ چینیسازی
قاسم حاجی زاده پس از اتمام دوران هنرستان برای گذراندن خدمت سربازی عازم بندرعباس شد. از آنجا که نقاشی دیگر وجهِ مشخصۀ زیست حاجی زاده شده بود، تمام دورانِ سختِ سربازی دست از طراحی نکشید و کماکان بهصورت جدی این موضوع را دنبال میکرد.
او پس از پایان سربازی مجدداً به تهران بازگشت. جدیت و پشتکارش باعث شد خیلی زود در فضای هنریِ آن سالها پذیرفته شود؛ و نخستین نمایشگاه انفردیِ خود را در سن ۲۲سالگی (سالِ ۱۹۶۹/۱۳۴۸) در تالار قندریز برگزار کند. آثار او در این نمایشگاه همچنان بهتأسی از استادان خود در هنرستان بهشیوۀ آبستره بود. معلمان حاجی زاده در هنرستان اغلب یا تحصیلکردۀ اروپا بودند و یا از تحصیلکردگانِ در اروپا درس گرفته بودند. برای آنها نقاشیِ آکادمیک بهسبک کمالالملک کمارزش مینمود. چراکه معتقد بودند این نوع جریان، دریچۀ تازهای برای مشاهدۀ جهان ارائه نمیدهد. قاسم حاجی زاده اما به نقاشی فیگوراتیوِ قاجار علاقهمند بود. بهویژه آثار نقاشانی چون اسماعیل جلایر و محمد مدبر.
قاسم حاجی زاده برای ادامۀ زندگی در تهران و تأمینِ معاش، ناگزیر بود تا سخت کار کند. در نتیجه پس از اتمامِ سربازی، بهعنوانِ گرافیست کار در سازمان رادیو و تلویزیونِ ملی ایران مشغول شد. او همچنین فعالیت در مجلۀ تماشا در کنار قباد شیوا و ایرج گرگین نیز تجربه کرد. اما خود معتقد است که کار در کارخانهٔ چینیسازی و کپیکردن از کارهای محمد مدبر و نقاشی روی چینی و پتینهکاری روی بدلهایی از اشیای عتیقه، ریشه و خمیرمایۀ شکلگیری آثارِ بعدی او بودند.
او در این مدت بعداز فراغت از کار، سخت و جدی به نقاشی میپرداخت. اما مدتی بعد بهپیشنهاد اردشیر محصص، دوست و همشهریِ گیلانی، کار را رها و تمامِ وقت و انرژیِ خود را صرف نقاشی کرد. بدینترتیب توانست دومین نمایشگاهش را در تالار قندریز برگزار کند. (سالِ ۱۹۷۱/۱۳۵۰) آثار بهنمایش درآمده در این نمایشگاه، همان سبک آبستره بودند.
ملاقات با منوچهر یکتایی؛ فیگور بهعنوان عنصر اصلیِ آثار قاسم حاجی زاده
حضور در تهران، برپایی نمایشگاه در تالار قندریز و مراوده با اهالی هنر باعث شد حاجی زادۀ جوان بیشاز گذشته شناخته شود. در این بین ارتباط و تماس او با اردشیر محصص هم بیشتر شده بود. محصص که در جریانِ تحولات هنری غرب بود و میدانست آن روزها هنر پاپ در امریکا پیشتاز است، به حاجی زاده پیشنهاد کرد که فیگور را به فضای آبسترۀ آثارش اضافه کند.
مجموعه آثار قاسم حاجی زاده
مجموعۀ جنگل
تصویرراست: قاسم حاجیزاده، بدون عنوان (حیدرخان دیلمی و اطباعش)، ۱۳۵۸-۱۳۶۱ | تصویر چپ: قاسم حاجیزاده، بدون عنوان (چهارتَن از زعماء جنگل)، ۱۳۵۸-۱۳۶۱
بخشی از گفتوگوی حرفه: هنرمند با وحید حکیم در ارتباط با آثار قاسم حاجیزاده
[aparat id=’ymubsr3′ width=’600′ height=’340′ style=’border-radius:15px;margin: 15px; padding: 7px’]
فرم و لیست دیدگاه
۱۵ دیدگاه
ای کاش کمی در مورد نمایشگاه اخیر قاسم حاجی زاده مینوشتید چون نقد در مورد آثار قبلیش زیاده
قاسم حاجی زاده از اون دست نقاشانیه که میتونیم بگیم تجربه زیستهاش با رنگ و قلم نقاشی میکنه. نکته ای در نقاشان همدورهاش و حتی خیلی از نقاشان معاصر نادیده گرفته شده. نقاشان معاصر ایران همیشه دغدغه دنیای بیرون از زندگی و تجربه شخصی خودشون رو داشتن اما قاسم حاجی زاده احوالات درونی خودش رو منعکس میکنه
قاسم حاجی زاده ۳۰ساله فقط تو فرانسه زندگی میکنه اما هیچ چیزی از این کشور روش تأثیر نذاشته. نه نقاشای امپرسیونیسم فرانسه و نه جنس زندگی اون مردم. حاجی زاده جسمش تو فرانسه ست اما روح و ذهنش هنوز تو ایران زندگی میکنه