در «کنش سیاسی روشنفکرانه در شرایط انقلابی ناگزیر» اشارهای کرده بودم به ناسازگاری ناسزاهای جنسی برخی از معترضان با «زن، زندگی، آزادی» و جنبههای پیشرو رخداد ۱۴۰۱. برایم شگفتانگیز بود که دیدم نکتهای که به نظرم از فرط وضوح نیاز به توضیح نداشت یکی از مخالفتبرانگیزترین قسمتهای نوشتهام از کار درآمده است. بنابراین بهتر دیدم مستقل از تکمیلِ آن بحث (در اینجا) جداگانه نکاتی را تنها دربارهی ماجرای فحشهای جنسی بنویسم.
کسانی که فحشهای جنسی را حق معترضان و حاکی از آزادی آنها از قالبهای سنتی خوانده بودند و توصیهی به تأمل در آنها را «سوسولبازی» و «اُمّلبودن» و مانند اینها تلقی کرده بودند به گمانم گرفتار پندارهایی نادرستاند و دچار سوءتفاهم شدهاند. در این یادداشت میکوشم علل این سوءتفاهم و دلایل آن نادرستبودن را تا جایی که درمییابم بیان کنم. ولی پیش از هر چیز بگذارید این را بگویم که به عنوان بچهپایینِ تهران وسط فحش و خشونت بزرگ شدهام و موضعام به هر چه ربط داشته باشد، به «بچهمثبت بودن» و «قرمساقنشنیدگی» هیچ ربطی ندارد، خیالتان راحت! حالا برویم سراغ ماجرا. چرا در اعتراضات رخداد ۱۴۰۱ فحشها و در واقع شعارهای جنسی میشنویم و چرا این فحشها روا نیست.
فحشهای جنسی و ناموسی در سلسلهمراتب دشنامها در فرهنگمان جزو شدیدترینهاست. پس استفادهی از آنها، هم حاکی از خشم شدید است و هم برای عصبانی کردن و تحقیر و شدت عمل نشان دادن به طرف مقابل. احساس نادیده ماندن و شنیده نشدن جوانانمان را وادار کرده است با خشم و خروش صدایشان را بلند کنند و در این میان گروهی از آنها برای دیده و شنیده شدن اعتراضشان به دشنامهای جنسی روی آوردهاند. تحلیل همهجانبهی ماجرای شایان توجه راهیافتن این گونه فحشها به شعارهای سیاسی نیازمند پژوهش جدی است. به ویژه اینکه خود این فحش-شعارها هم از یک سنخ نیست و از زوایای گوناگون قابل بررسی است. مثلاً به نظر میرسد شعارهایی مانند «سبزیپلو با ماهی…» و «سبزیپلو با گردن…» و نظایرشان، با شعاری که در آن «ویبراتور« و «دیکتاتور» قافیه شده است از یک سنخ نیست و از دو طبقهی اجتماعی مختلف برآمده، و بهرغم اشتراک در داشتن جنبهی توهین جنسی-ناموسی، از آنِ دو قشر متفاوت است. با تأسف باید گفت چشمِ حکومتِ عدالتگستر روشن که کار جامعهمان به جایی رسیده که حتی شعار-فحش هم طبقاتی شده است. به هر حال در فقدان چنان پژوهشی، من در توضیح علت راه یافتن دشنامهای جنسی به شعارهای سیاسی عجالتاً برخی عوامل را که به ذهنم میرسد برمیشمارم.
فرم و لیست دیدگاه
۲ دیدگاه
نقد درستی هست البته برای کشوری آزاد و نه ایران! چجور انسانی؛ نه حتی هنرمندی، از کنار جنایت های وحشتناک رژیم چشم بسته و سوت زنان میگذره و نوک انتقادش رو به سمت کلمات قربانیان میگیره؟ چیزی جز همدستی با دستگاه سرکوب در این نوشته نخوندیم
به برداشتهای عجیب عادت کرده ایم، ولی این دیگه خیلی عجیبه. اگر به اندازه ی دیدن نوشته های دیگر این نویسنده در همین سایت شکیبایی داشتید می دیدید که چطور بر ضد این دستگاه سرکوب موضع گرفته اند. سوت زنان؟! ضمنا دستگاه سرکوب فقط حکومتها نیستند، ذهنیت مردسالار هم هست که در این نوشته به درستی نقد شده. چه فرقی میکنه ملا حاکم باشه یا مکلا اگر هیچکس تحمل نقد فرهنگ رو نداشته باشه؟