بستن کوله برای فرار اضطراری، سخت‌ترین بخش آن ۱۲ روز جنگ برای من بود. با هیچ منطقی نتوانسته بودم خانواده‌ام را راضی به ترک خانه‌مان کنم، چون فکر می‌کردند وقتی جایی را نداریم نباید آواره جاده آن هم در این شلوغی شویم. بعد هم می‌گفتند ما جنگ را دیده‌ایم و نمی‌ترسیم. اما من همین که اسرائیل پیام تخلیه منطقه ۳ تهران را داد، خطر را چسبیده به صورتم حس کردم و ترسیدم. همان موقع کوله طوسی ۶۸ لیتری اُسپری‌ام را بیرون کشیدم و شروع کردم به زیر و رو کردن پست‌های اینستاگرامی که سردربیاورم چه چیزهایی را باید بردارم؟ مدارک در کیسه‌ی ضدآب، آب و خوراکی، نواربهداشتی، دستمال مرطوب، دارو، پول و لباس.

آن پست اینستاگرامی توضیحی درباره نوع لباس نداده بود و من دور خودم می‌چرخیدم و فکر می‌کردم اگر این کوله روزی تنها دارایی من باشد، چه لباس‌هایی را برمی‌دارم؟ پیرهن بنفشی که از هرمز خریده بودم، پیرهن سفید با گل‌های آبی که تولد پارسالم پوشیدم، دامن سبز یشمی و بلوز قهوه‌ای که یادگار سفر لوت بود. انگار داشتم جای تکه‌پارچه‌، طره جمع می‌کردم و شاید برای همین لحظه‌ی آخر، تاپ مکرومه سفیدم را هم چپاندم. کوله هنوز جا داشت؛ فکر کردم تمام لوازم آن لیست را برداشته‌ام اما این کوله‌ بوی زندگی نمی‌دهد. پس پشت میزم نشستم و لیست خودم را نوشتم.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.