سیسال پیش پری، فیلمی در حالوهوای سینمای عرفانی مد روز آن سالها بهنظر میرسید؛ نسخۀ زنانه اما از رمق افتادۀ هامون. فیلمی که یگانه نکتۀ دلگرمکنندهاش علی مصفا بود در هیبت شخصیت داداشی. البته خود فیلم هم به چنین خوانشی پا میداد. ارجاعات مکرر به متون و شخصیتهای عرفانی، حضور عارفی شبحگون در کل فیلم و البته اقتباس از فرنی و زویی سلینجر، نویسندهای متأثر از عرفان استعلایی قرن نوزدهم آمریکا و شاعرانی چون امرسون و تورو. پس از اقتباس موفق مهرجویی از نمایشنامۀ هنریک ایبسن در فیلم سارا و البته پایانبندی آن، ترک خانه از سوی سارا و دخترش که وعدۀ رهایی زنانه را میداد، پری با طرح ابهامات و ایدههای وجودیِ شخصیت اولش، بازگشت به عقب به نظر میرسید.
چند دهه بعد، تماشای دوبارۀ پری غافلگیرکننده بود، فیلمی که حالا در نگاهم حتی چندلایهتر و پیچیدهتر و رهاییبخشتر از پایانِ سارا بود. سارایی که آن را نازشست مهرجویی میدانستم. حالا پری نه فیلمی عرفانی که حتی واسازی عرفان ایرانی و سنتهای منسوب به آن بود، آن هم با ارجاع به اسطورهشناسی پری در فرهنگ ایرانی.
فیلم با کابوس پری آغاز میشود. همکلاسیهایی که با رهبری استادشان قصد دارند او را زیر آب کنند؛ در حوضی در ناکجاآباد. در همان سکانس آغازینْ اسطورهشناسی احضار میشود. پری بهمثابۀ موجودی اسطورهای، مظهر زیبایی، زایش و کمالِ تن است که زندگیاش با آب گره خورده؛ همچون سرنمون مشهورش پری دریایی. در ادامه درمییابیم پیوند آب با جهان ذهنی و فکری پری، پیوند ناگسستنی همان سنتها، ارزشها و انبوه معارف با پری است که زندگی را بر او حرام کرده است. او در گیرودار بیرون جستن از آبِ سنتها و عرفان و پیوستن به مدار زندگی است، آنگونه که در خواب تلاش میکند همچون همزادش در افسانۀ پری دریایی که چنان عاشق میشود که فانی شدن و پیوستن به زندگی را بر نامیرایی و زیستن در جهانِ دستوپاگیر آب ترجیح میدهد.
فرم و لیست دیدگاه
۱ دیدگاه
آیا لزوماً رهایی جستن از سنتها و ارزشها به منزلهی آزادی تلقی میشود؟