دکتر سید جواد طباطبایی در یکی از یادداشت‌هایش در واپسین روزهای حیات خویش، از نسلی گفت که «بدن‌هایشان درون جهان نو پرورش یافته بود و ذهن‌هایشان سودای جهان کهنه داشت». داریوش مهرجویی از این نسل بود، با روحی بی‌تاب و پرسش‌گر، با طبعی غرق‌شده در صحرای تخیل و بازیگوشی و کلبی‌مسلکی پنهان‌مانده در جدیت دغدغه‌هایش. مهرجویی برای من، نمادی از روشنفکری پرسه‌زن در سپهرهای گوناگون اندیشه و خیال بود و در عین حال، بی‌قراری و اضطرابی اگزیستنس، مانع از این می‌شد که بتواند بیرون از تاریخی که بر او و اطرافش می‌گذرد واکنشی نشان دهد.

من مهرجویی پیش از انقلاب را هرگز دوست نداشته‌ام. بدبینانه اگر بگویم، او را اشراف‌زاده‌ای می‌دانم بی‌التفات به تاریخ و واقعیت اطراف خویش که با وجود مهاجرت به آمریکا، ذهنیتی اروپایی را از دل دهه پرالتهاب شصت به ایران آورده است. از گاو تا پُستچی، از آقای هالو تا دایره مینا، مهرجویی در تقلای اصالتی بومی فیلم می‌سازد و جهانی که در آن زیست می‌کند را خالی از اصالت و واقعیت می‌داند. در «دایره مینا» البته پایش به زمین می‌رسد و به مردمانی نزدیک می‌شود از طبقه محروم و «پرولتاریا»ی استثمارشده که «خونشان را در شیشه می‌کنند». جلوه شخصیت‌های دیگر فیلم که از طبقه متوسط و گره‌خورده به زیست‌جهان مدرن ایرانی هستند، در قالبی یک‌دست و ساده‌شده، نمایانگر دوز وکلک، خشونت و معناباختگی، بی‌اخلاقی و سودجویی است. او در «گاو» نگران مشهدی‌حسن و گاو شدن انسان‌ها زیر سلطه سرمایه‌داری و مناسبات شهری است. نگران این که مبادا زیست شهری و مدرن، مشهدی‌حسن را با هویتش که خویشاوندِ خیش و گاوآهن و گاو است بیگانه کند. آن‌چه در اروپایی که ۵ قرن پیش این دوره تاریخی را پشت سر گذاشته و در فضای پساجنگ جهانی در اروپا و سلطه پوزیتیوسم، دغدغه روشنفکران شده را بی‌هیج تعمق و تفکر (به مثابه از آن خود کردن معنای تجربه زیسته)، او و دیگرانی چون او به سان یک شابلون، بر قواره جامعه ایران می‌بندند. او نگران استثمار «پستچی» و فتح ذهن و پیام اوست. نگران از میان رفتن پیغامِ پر رمز و رازِ جهان کهن به مهاجران شهرهاست. ذره‌بین به دست، حاشیه‌های شهر و جهان نو را می‌پاید و «مستضعفانی که خونشان در شیشه شده» را در دایره مینا بر پرده می‌برد. اما من اینجا مکثی دارم و می‌خواهم یک مهرجویی دیگر را از درون مهرجویی پیشین بیرون بکشم. مهرجویی اول را اگر مهرجویی آلوده به ایده‌های «غلامحسین ساعدی» بدانیم،‌ در تمامی همین آثار نیز لحظه‌هایی ناب از نگاه شوخ و شنگ او به زندگی و زمانه و انسان یافت می‌شود. طنزی ناب و «آری‌گویانه» به زندگی در مواجهه «آقای هالو» با آدم‌های فضای شهری و در سو تفاهمات میان شخصیت‌ها پنهان است که عمیقا مدرن و در آثار سینماگران ایرانی، کم‌یاب است. عنصر سو تفاهم و ناکارآمدی زبان به عنوان یکی از اصلی‌ترین مسایل زیست شهری یکی از دغدغه‌های همیشگی هنرمندان جهان معاصر است. آن چیز دیگر که از ابتدا تا تجربه «اجاره‌نشین‌ها» (که آخرین تجربه مهرجویی ساعدی‌زده است) در آثار مهرجویی به چشم می‌خورد، جلوه‌هایی از «ایرانیت» جاری در زیست جمعی ماست. نوعی رندی، بازیگوشی، شیرینی و پذیرش زندگی که به گمان من، این ویژگی با همسایگان عرب و مسلمان ما کنتراستی معنادار دارد. سفره‌های پهن‌شده و مملو از غذاهای ایرانی و لحظه نشستن همه آدم‌های جهان فیلم‌هایش پای یک سفره که با تنوع غذایی گسترده این تمدن، آذین شده است در بسیاری از آثار مهرجویی نمایان است.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.