مقدمه
من همیشه دلم میخواسته در نقاشیهایم نمایشی خلق کنم، به همین خاطر هم آدمها را نقاشی میکنم. این آدمها هستند که از همان ابتدا درام را وارد تصویر میکنند. حتی معمولیترین ژستها هم داستانی در خود دارند. لوسین فروید
لوسین فروید (۲۰۱۱-۱۹۲۲) هنرمند متولد آلمان، یکی از برجستهترین نقاشان فیگوراتیو قرن بیستم بود. در طول هفتاد سال فعالیتش، فروید همواره علاقهاش به چهره و بدن انسان را حفظ کرد و بیوقفه به بررسی امکانات پرترهنگاری پرداخت. آثار او عمیقاً ریشه در مشاهدهی پیوسته و سختگیرانه دارند. از آنجایی که همیشه از روی مدل زنده کار میکرد، اغلب به سمت آشنایانش از جمله خانواده و دوستان کشیده میشد. آثارش نشاندهندهی حلقهی اطرافیانش و تغییرات در روابطش هستند. او از خواهرهایش توقع داشت تعهد ویژهای داشته باشند و از آنها میخواست که برای ساعتهای متمادی در یک نشست برایش مدل شوند و برای هفتهها، ماهها و در مواردی حتی سالها به این عمل ادامه دهند. او گاهی هم نگاه را به سمت خودش برمیگرداند و در خودنگارههایش هم، همین حد از موشکافی بیرحمانه را به کار میبست. آثار او به ما میگویند که تا چه حد در مشاهده دقیق و سختگیر بوده و تا چه حد به آشکار ساختن فردیت هر انسان، حیوان یا گیاه متعهد بوده است.
او فردی بود با حریم خصوصیِ سفت و سخت که دور خود حصار کشیده بود و ما تنها از راه آثارش میتوانیم او را به عنوان یک فرد بشناسیم. این نمایشگاه جنبههای مختلف عملکرد او را در کنار روابط پیچیدهاش با بعضی از افرادی که برایش مدل میشدند بررسی میکند. نمایشگاه «لوسین فروید: زندگیهای واقعی» بیش از هفت دهه را پوشش میدهد، از اولین کنکاشهای فروید در خودنگاره تا برهنههای بزرگی که در بیست سال آخر عمرش تکمیل شدهاند.
نمایشگاه «لوسین فروید: زندگیهای واقعی» توسط لورا برونی، دستیار کیوریتور تیت در لیورپول برپا شده است.
آثار اولیه
مرد در کنار گلخار؛ این خودنگاره در یکی از جزایر یونان به نام «پُرُس» نقاشی شده، جایی که فروید به همراه دوست نقاشش «جان کرَکستُن» در ۱۹۴۶ در آن زندگی میکرد. در سالهای پس از جنگ وسایل هنری بسیار گران و کمیاب بود، در نتیجه او دقت میکرد که تا آخرین قطره از تیوبهای کوچک رنگ روغنی را که همراه برده بود استفاده کند. این رویکرد صرفهجویانه در لایهی بسیار نازک رنگ قهوهایِ پیشزمینه و تیرگیهای میان موها مشهود است. در راستای این برخورد اقتصادی با وسایل، فروید از سفیدی لایهی زیرسازی برای فرم گلخار بهره جسته و روی آن را تنها با یک لایهی نیمهشفاف گلیزِ زرد پوشانده است. این گلخارها در امتداد ساحل همه جا روئیده بودند و به راحتی در دسترس فروید قرار داشتند و در بسیاری از آثارش که در یونان کشیده به چشم میخورند. او به ویژه مجذوب فرم این گلها بود و به قول خودش تیغ تیغی بودن آنها و همچنین کیفیت تونال رنگشان و وضوحشان را تحسین میکرد. او در مورد این دوره چنین میگوید: «قوانین بخصوصی برای خودم وضع کرده بودم و تصور میکنم که این قوانین انحصاری بودند. هرگز رنگ روی رنگ نمیگذارم، هیچ بخشی را دوبار قلم نمیگذارم. دلم نمیخواست چیزی هنری به نظر برسد چون هنری بودن به نظرم شبیه چیزهای دستساز میآمد، دلم میخواست چیزها طوری باشند که انگار خودشان به خودی خود اتفاق افتادهاند.» در این اثر میتوان دید که او چگونه این قوانین را دنبال کرده است. مانند اکثر آثار فروید این نقاشی هم ورنی ندارد اما توجه کنید که صرف نظر از قهوهایهای مات، چگونه رنگها درخشان و یکدست هستند و به ندرت رد قلممو قابل تشخیص است. این کیفیت غیر معمول سطوح، حاصلِ استفاده از نوعی رنگ روغنیِ براق و دستسازِ خانگی نظیر «ریپولین» است. این برندی بود که فروید گاهی در نقاشیهایش از آن استفاده میکرد و میدانست که پیکاسو هم از آن استفاده میکرده است. او میگوید: «تودهای از زیررنگ را میگذارید و بعد رویش از ریپولین استفاده میکنید و رنگها اصلاً تغییر نمیکنند و چرک نمیشوند. ما از رنگهای تیوپی همراه با ریپولین استفاده میکردیم و رنگها درخشش خود را حفظ میکردند، کیفیتی که در نقاشیهای دیگر حفظ نمیشد.» او سالها بعد از ریپولین برای زیرسازی بومهایش استفاده میکرد. این نقاشی در حال حاضر به اندازهی کافی شفاف هست که از ورای رنگها طراحی خشک اولیه را که با مداد آبی انجام داده تشخیص دهیم. در جاهای مختلف از جمله اطراف چشم و در جعدِ موها این خطوط قابل تشخیص هستند.
اولین سوژههای فروید خودش، دوستان و همسایگانش، و تعداد زیادی طبیعت بیجان بودند. در آثار اولیهاش با فاصله بسیار نزدیک نسبت به مدلها مینشست و با دقت کالبدشکافانهای به کوچکترین جزئیات توجه میکرد. همه چیز را، از تونالیتههای ظریف گوشت بدن گرفته تا فرم دستهموهای هر شخصی، مورد دقت قرار میداد. پرترههای این دوره اغلب بار روانشناختی دارند و بیانگر دیدی متمایز و رویکردی خطی هستند. در سال ۱۹۵۶ فروید شروع کرد به ایستاده کار کردن، وضعیتی که تا پایان عمر آن را حفظ کرد. این تغییر وضعیت موجب شد زاویه دید بالاتر برود که اغلب موجب میشد بر حضور حجیم بدن بیشتر تأکید شود. از این دوران به بعد فروید نقاشی از فیگورهای کامل و برهنه را بیشتر دنبال کرد.
چارلی لوملی
در ۱۹۴۴، اواخر جنگ جهانی دوم فروید به خیابان دِلامر تراس در محله پَدینگتُن نقل مکان کرد. خانواده لوُملی در همسایگی او زندگی میکردند که پسری چهارده ساله به نام چارلی داشتند. از نظر خانوادهی لوملی فروید ثروتمند بود زیرا در یک آپارتمان به تنهایی زندگی میکرد در حالی که آنها ـــیک خانوادهی هفت نفرهـــ با هم در یک آپارتمان زندگی میکردند. فروید در توضیح نحوهی آشناییشان میگوید: «چارلی در میان بالکنهای خیابان تراس در حال پرسه زدن بود تا اینکه به اتاق من رسید، یکی از آن بمبارانها آغاز شده بود و ناگهان به نظرم رسید که انگار چارلی از آن من است.»
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.