شهریور ماه ۱۴۰۳، گالری اُ میزبان نقاشی‌های رسول اکبرلو بود؛ نزدیک به ۴۰ کار نسبتاً کوچک با تکنیک رنگ‌روغن که شامل صحنه‌های متنوع می‌شد. حضور نقاش در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون و مواجه با ابعاد مختلف زندگی؛ دلخوشی‌ها، مسئولیت‌ها و حتی دردسرهای یک انسان بی‌تکلف را در اجتماعی که مجال پرداختن به چیزهای بزرگ را از ما گرفته است، به خوبی نشان می‌داد. گویی ابزار و وسایل نقاش، همیشه و هر جا همراه اوست؛ نه نیازی به پیدا کردن یک وضعیت شاخص برای یافتن کشفی نو، نه باکی از بر هم خوردن تمرکزش در جمع و فضایی ناشناخته. تمام این‌ها قابلیت‌های نقاشی‌ست که تکثر صحنه‌های متفاوت و نوعی عامه‌پسندی را (بدون تزئینی) در آثارش می‌توان دید؛ نقاشی که هدفش رسیدن به فضایی آشنا و شبیه به تجربه‌هایی عمومی است تا شکافتن فرهنگِ تصویری و رسیدن به بیانی فردی. نقاش در تجربه‌‌ای شخصی مفهوم «زیبایی» را به چالش نمی‌کشد، بلکه آن را به کار می‌بندد؛ طوری‌که خطری عادات بصری جمع را تهدید نکند و همه چیز در خدمت موضوع و قابل پیش‌بینی برای مخاطبانی بیشتر باشد.

رسول اکبرلو، از نمایشگاه «بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و دوباره بهار…»، ۱۴۰۳
رسول اکبرلو، از نمایشگاه «بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و دوباره بهار…»، ۱۴۰۳
رسول اکبرلو، از نمایشگاه «بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و دوباره بهار…»، ۱۴۰۳


کارها عموماً یادداشت‌هایی در باب روزمرگی‌ها‌ست؛ بدون ادعای چندانی در بدعت و واکاویِ زبان نقاشانه و یا ژرف‌کاوی‌های روانکاوانه.
اگر تمام این آثار را روی یک دیوار نصب کنیم،  از دور شاهد پنجره‌هایی هستیم که هر کدام منظره‌ی کوچکی از زیستن را پیش چشمان‌مان می‌گشایند. پنجره‌هایی که گاه در روشنایی باز می‌شوند و گاه در اعماقِ شب؛ گاه فضای بیرونی را به دوش می‌کشند، و گاه رو به فضاهای داخلی و خصوصی دارند. شاید در این پنجره‌ها، جای پرداختن به فرم و محتوایی تازه نیست؛ و این پنجره‌ها، منظره‌ی تمام‌شده، بی‌کم و کاست، و مستقلی را ایجاد نخواهند کرد (یا نشان نخواهند داد)؛ بلکه تنها مجرایی هستند برای نفس تازه‌کردن و گذراندن عمر.
«بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و دوباره بهار…» تقویمی را ورق می‌زند که تمام‌مان دچار رکودش هستیم و چاره‌ای جز پیش رفتن‌، ادامه‌دادن و جوانه‌زدن هم نخواهیم داشت.

رسول اکبرلو، از نمایشگاه «بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و دوباره بهار…»، ۱۴۰۳
رسول اکبرلو، از نمایشگاه «بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و دوباره بهار…»، ۱۴۰۳
رسول اکبرلو، از نمایشگاه «بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و دوباره بهار…»، ۱۴۰۳


این نمایش نسبت به نمایشگاه اول او در سال ۹۷ یکدستی بیشتری دارد؛ اما هم به لحاظ تکنیکی، می‌تواند به اجراهای تمیزتر و هموارتری برسد (گاهی جرم رنگی نه تنها به ظرفیت کار نمی‌افزود، بلکه مانع از ورود به اثر می شد)، هم به لحاظ طراحی و رنگ بسیار جای پیشروی و ادامه‌ی مسیر خواهد داشت. بخصوص در استفاده از خاکستری‌ها و کاربرد به‌جا از سفید در ترکیبات رنگی و سایه‌های تیره و روشن. به نحوی که احساس سطحِ گچ به مخاطب منتقل نشود و نقاش هم برای جبران این رنگ‌مُردگی، محتاج بکارگیری رنگ‌های خام در نقاط دیگر کار نباشد. همزمان با مقایسه‌ی تُن‌ها، می‌شود به سردی و گرمی سطوح هم توجه بیشتری کرد و خاکستری‌های جاندارتری ساخت، طوری که سایه‌رنگ‌ها زاده‌ی هم باشند و چشم با سهولت بیشتری از خاکستری به رنگ برسد.

رسول اکبرلو، از نمایشگاه «بهار، تابستان، پاییز، زمستان، و دوباره بهار…»، ۱۴۰۳


گذشته از این مسائل فنی، یافتن معنا را می‌گذاریم برای نمایشگاه‌های آتی! چرا که تمام این‌ها جای کار دارد و عمر نقاش را طلب خواهد کرد. در بین آثار، من آن سینی چای با قندان بلورین به دلم نشست گرچه کمی تیرگی بیشتر، تمام‌شده‌ترش می‌کرد؛ با این‌حال ارتباط موجود میان رنگ و فرم و نور و ترکیب، ساده و روان و بی‌واسطه بود، گویی نقاش همزمانی بیشتری را در انتخاب‌هایش تجربه می‌کند و مخاطب را در مسیر کشفی انسانی، با خودش شریک می‌کند.