از تحریریهی حرفه: هنرمند مقالهای به دستم رسید با نام «چرا از معماری معاصر متنفرید؟» و از من خواسته شد چیزی بنویسم که در کنار این دیدگاه منتشر شود. متن به شدت کنایهآمیز و یکسویه بود. اما از اینکه بر خلاف برخی نسخههای آشنا، مواضع ضدمدرنیستیاش را بدون تعارف و لفافه بیان میکرد تحسین من را برانگیخت. اگرچه با خواندن هر پاراگراف متن ایده و فکتهای نقض بسیاری به ذهنم میرسید ترجیح دادم که با این متن به طور خاص وارد گفتوگو نشوم و آن را نمایندهی یک فهم گفتمانی از معماری معاصر در نظر بگیرم و به نقد هستههای مفهومی این گفتمان بپردازم. به این ترتیب به جای نقد نویسندگانِ متن و تک تک مطالبی که در اینجا تحریر کردهاند میتوانیم به نقد نظمی از دانش برسیم که با برساختن یک تصویر آرمانی از معماری بر فراز تاریخ، اهرمی برای لغو تلاش برای معاصر بودن میسازد.
برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.
فرم و لیست دیدگاه
۶ دیدگاه
چی؟ اون داره میگه معماری مدرن جایی نمیسازن که انسان توش راحت زندگی کنه و زیبا هم باشه دقیقا هم میگه کار معمار با بقیه هنرمندها متفاوته چون مردم مجبورن قبولش کنن و شما از چندتا موزه حرف میزنی که مردم میرن ببیننشون؟خوب مردم میرن موزه جنایات نازی ها روم میبینن یعنی بهش علاقه دارن؟باید از خودت بپرسی مردم میرن دیدن شهرهای مدرن؟محل زندگی و کار تحصیل که موزه نیست یک چیز مهم تر اینکه چرا معمار نسل جدید بجای پیشرفت وبهتر کردن معماری گذشته سعی کرده باهاش بجنگه؟شاید حرف ایشون هم در مورد انتخاب مردم در دموکراسی درست نباشه ولی اینکه مردم اصلا حق انتخاب ندارن کاملا درسته،معماری مدرن بیشتر از اینکه تو فکر ساختن جایی برای زندگی بهتر باشه تبدیل به ابزاری برای فخر فروشی تو مجلات معماری شده
سلام و ممنون از هر دو نوشتار. در متن مثالهایی آورده شده که صحیح نیستند! و این قیاس از این حیث اهمیت افزون مییابد که نگارنده با تکیه بر این مثال ها تلاش در رد گفتمان همسو با جاودانگی را دارد. بنای بیلبائو را نمیتوان و نباید به عنوان نمونهای از روح حاکم بر معماری معاصر معرفی کرد! موزه گوگنهایم گری «یکی» است! حادثهایست در تاریخ معماری معاصر که از مقیاس و کیفیت بدیع مجسمه گونهاش نفع بسیار میبرد. کیفیتی که با بودجهای کلان و در مقیاس یک شهر به دست آمده است. مقاله اول از افتضاحات حاصل از توسعه مدرنیسم در سطوح مختلف منطقهای و بینالمللی گله مند است! در مقاله اول تلاش شده تا با قرار دادن حاصل هر دو جهان بینی در پیش چشم مخاطب دنیا را از سرنوشت نه چندان زیبایی که در انتظارش هست مطلع سازد. جهان بینی که شهری چون ونیز یا یزد خلق میکند و دیگری که حاصل اش شهرهای سرد و کسل کننده و بیهویت امروزی ست! گوگنهایم زیباست؛ چون بیش از آنکه به یک بنا شبیه باشد همچون یک تندیس است، چون بیمثال است. مثل اهرام ثلاثه مصر. اما آیا میتوان تمام شهر را به این شکل سامان داد؟ آیا مردم را به جنون نخواهد کشاند؟ عاریه گرفتن از بناهایی این چنین برای به تصویر کشیدن چهره حقیقی مدرنیسم و تحولاتی که پس از جنگ جهانی دوم در مقیاس بین المللی شاهداش بودهایم، ما را از کشف حقیقت دور میکند!!! به شخصه به شیوه تفکر؛ منش و نوع نگاه یاسرموسیپور عزیز علاقهمندم و برای ایشان احترام بسیار قایلم اما گمان میکنم محتملا برای این نوشتار وقت کافی نداشتهاند. شاد و تندرست باشد.
ممنون که مقالات را مطالعه کردید و نظرتان را به اشتراک گذاشتید.
در مقاله قبلی از قول داگلاس آدامز گفته بود در فرودگاهها برای رسیدن به این حد از زشتی باید زور زده باشند. احتمالا در این مقاله هم برای رسیدن به این حد از پیچیدگی باید زور زده باشند.
من به عنوان معمار طرفدار معماری معاصر، مقاله "چرا از معماری معاصر متنفرید" ( مقالهی قبلی ) را قویتر میبینم. اقای موسیپور در این مقاله انقدر پیچیده و گنگ نوشتهاند که نصف مطلب به سختی قابل ادراک است و کار اشتباهیست خواننده را با پیش فرض دارا بودن سواد هگلی و دیگر کتبی که نام برده شده بیشتر گیج کند. در کل به نظرم بعضی از انتقادات مقاله قبلی به جا بود. باید اندیشید که کجای اندیشه معماری معاصر میلنگد که بتوان پاسخی برای ان پیدا کرد.
ممنون که هر دو مقاله را خواندید و دیدگاه ارزشمند خود را به اشتراک گذاشتید.