هنرمندان و حکومت طی این ۴۰ سال رابطهی خوبی با هم نداشتهاند و دلیل آن بیش از هر چیز به تصور جمهوری اسلامی از «هنر اصیل» و «هنرمندان انقلابی» مرتبط است. گروههایی که پس از انقلاب ۵۷ بر مسند قدرت نشستند، نه تنها هنر را به حال خود رها نکردند؛ که بالعکس از آنجا که آرمانها و آرزوهایی بزرگ برای ساخت جامعهای نو و انسانِ کامل در سر داشتند، هنر را همچون «وسیلهای» دیدند که بالقوه میتواند تحت نظارت ایدئولوژیکْ و با تبعیت از آرمانها و ارزشهای گروههای فاتح، در خدمت اهداف حکومت قرار بگیرد. صفات «متعهد»، «انقلابی»، «انسانساز»، و «ضداستکبار» که پیشتر توسط روشنفکرانِ انقلابی بر هنر چسبانده شده بود، دستورالعمل هنرِ رسمی را تعریف کرد و سازمانهای ریز و درشت با ردیف بودجههای مشخصی برای ترویج آن تعیین شد و همزمان که این هنر انقلابی «روح تعهد را در کالبد انسانها میدمید»، جان و توان نهادهای هنری پیشین را میمکید و نابود میکرد: «ســازمان ملی فلکلور تعطیل میشود و هنرمندان بینوای آن پریشان میگردند، سازمان ملی باله منحل میشود و کسانیکه سالها در بزرگترین مدارس هنری جهان تحصیل کردهاند از فعالیت باز میمانند، هنرمندان اپرای تهران که در بین آنها چند ســتارهی بینالمللی دیده میشــود از خدمت مرخص میشــوند، ارکستر سمفونیک تهران فلج میشود و موسسات دیگر…»۱
حسن شیروانی در گزارشی با عنوان «سیاست فرهنگی ایران بر سر دوراهی» که در ۳۰ تیرماه ۱۳۵۸ در نشریهی خروس جنگی منتشر شد، اشاره کرده است که در «مجمع علمی مشاوره و تبادل نظر دربارهی فرهنگ ایران» گروهی متشکل از بیش از یکصد نفر متخصص در چهار کمیته پیشنهادات خود را برای مفاد فرهنگی قانون اساسی عرضه کردند. دو اصل از این پیشنهاد با اعتراض شدید عضو هیئت رئیسه مجمع، آیتالله مفتح روبرو میشود: «چرا به رقص و باله اشاره شده است!؟ و چرا باید دولت به هنرمندان تئاتر «بدون دخالت ایدئولوژیک» کمک کند؟… زیرا ایشان حاضر نبودند منشوری را بپذیرند که به رقص و رقصنده حق حیات بدهد و تئاتری را تایید کنند که ایدئولوژی اسلامی در آن دخالت نداشته باشد.»۲
«حوزه» به «هنر» و «تبلیغات» به «فرهنگ» چسبید، و شد آنچه شد؛ بدن و صدای زنان از سینما و موسیقی حذف شد. رشتهی مجسمهسازی ۱۵ سال در دانشگاهها تدریس نشد و برای ۱۴ سال هیچ تئاتر حرفهای بر صحنه نرفت. نهادهای نمایش و آموزش نقاشی نیز به ملک طلق نقاشان حوزهی هنری تبدیل شد.
دیوار کجومعوجی که در این ۴۰ سال بالا رفت نتیجهی آن خشتِ کج اول بود؛ اکنون عجیب نیست که بگوییم جمهوری اسلامی «تصویر» ندارد. و جز در دهه اول انقلاب که گروهی نقاش رسمی داشت، دیگر نتوانست نقاشی یا مجسمه یا مانومنت یا معماری ماندگاری تولید کند. میشود تصور کرد که هیچ کدام از این مساجدِ با گنبدِ حلبی، و ساختمانهای دولتی با نماهای شیشهای و آلومینیومی، و بنرهای تبلیغاتی غولآسا و نقاشیهای دیواری و مانومنتهای فایبرگلاسی در وسط میدانها حتی برای پنجاه سال بعد هم ارزش نگهداری ندارند. این ناماندگاری و موقتیبودن و سردستی ساختنها و کشیدنها چیزی نیست که از خارج به جمهوری اسلامی تحمیل شده باشد. خود او حتی نقاشیدیواریهای اول انقلابِ خود را هم نگه نداشت و روی همهی آنها رنگ زد. حتی نتوانست برای میدان انقلابش مانومنتی در خور بسازد. وقتی نقش برجسته طوماری وسط میدان را جمع کردند، فقط توانستند یک نیمکره جایگزینش کنند که به درون زمین فشار داده شده و حتی نقشی که روی آن ترسیم شده بود هم پاک کردند. چرا چنین شد؟ چرا در تاریخ هنر ایران هیچ اثری از هنری باعنوان جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند؟ علت را باید در مناسبت این حکومت با هنرمندان دانست.
در تاریخ ایران کمتر حکومتی اینگونه با اهل فرهنگ و هنر تا کرده است.۳ این رفتار سرشار از بدبینی، تبعیض، بیتوجهی، بیسلیقگی، و پاسخها و واکنشهای هنرمندان خود تاریخی دارد و قصهای طولانی. شاید بشود این تاریخ را به دو فصل تقسیم کرد. از انقلاب تا نیمه دهه هفتاد و از هفتاد و شش تا امروز. آنچه میخوانید قصه فریادها و نامهها و بیانیهها و گفتهاییست بدون شنود که یک طرفهْ ازهنرمندان به حاکمیت گفته شده است اما انگار مخاطب واقعیشان خود هنرمندان و تاریخ بوده است. ضمناً ما توجه داریم که این بیانیهها نه سخن همگی هنرمندان که موضع بخشی از هنرمندان تجسمی است. آنان که در کنار آموزش و خلق هنر، دغدغههای اجتماعی نیز دارند و مدیریت فرهنگی و سیاسی کشور را رصد میکنند.
بعد از دوم خرداد 1376 تغییرات عمدهای در حوزهی مدیریت فرهنگی کشور رخ داد. ظرف مدت چند سال قدرت و امکانات دولتی که پیش از آن در دست هنرمندان حوزه هنری بود، میان چند گروه تقسیم شد. پروژههایی مانند «فرهنگسراها» در تهران و «کانونهای هنر» در شهرستانها به اجرا درآمد و با تأسیس نهادهایی همچون خانهی هنرمندان، خانهی موسیقی و خانهی سینما تلاش شد هنرمندان نقشی در جامعه مدنی بیابند. سیاست حمایت از تشکلهای مدنی فرصتی فراهم کرد برای تشکیل انجمنها و گروههای مختلف هنری. بعد از تجربهی انجمن صنفی گرافیستها، انجمنهای نقاشان و مجسمهسازان با سودای ایجاد تشکُلی همچون کانون نویسندگان ایران گرد هم آمدند. اما به مرور نقش صنفی این انجمنها بر نقش روشنفکرانهای که بعضی از مؤسسین انتظار داشتند پیشی گرفت. یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات آن سالها برگزاری بیینالها و ترکیب داورانش بود که اعضای انجمن تلاش کردند اجرای آن را برعهده بگیرند. کشمکشهای هنرمندان بیشتر محدود به مشکلات درونِ میدان تجسمی بود تا مسائل سیاسی. فضای نقد بازتر شده بود اما جامعهی تجسمی، گروهها و انجمنها بهندرت در رویدادی اجتماعی_مدنی موضعگیری رسمی داشتند. یکی از اولین موضعگیریهای هنرمندان تجسمی بعد از دوم خرداد برپایی نمایشگاهی در حمایت از غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران (۱۳۷۷) بود. اما میتوان گفت که از اواخر دههی ۷۰ تا اواسط دههی ۸۰ یکی از پُررونقترین سالهای هنرهای تجسمی در چهار دههی اخیر بود.
با روی کار آمدن دولت احمدینژاد در سال ۱۳۸۴ و تغییر سیاستهای فرهنگی، تلاش شد بیینالها کمرنگ شوند و به جای آنْ جشنوارههای هنرهای تجسمی فجر اهمیت پیدا کند تا از استقلال نسبی و جنبهی مدنی این بینالها خلاص شوند و نمایشگاهی دولتیتر در مناسبتی نمادین و ایدِئولوژیک و حکومتی برگزار کنند. امکانات دولتی و مدیریتهای فرهنگی که در اختیار طیفهای مختلفی از هنرمندان قرارگرفته بود دوباره به هنرمندان انقلاب اسلامی سپرده شد. فضاهایی که گشوده شده بود کمکم مهجور و مهجورتر و تیغ نظارت بر نمایشگاه و کلاسهای هنری تیزتر میشد. زمان صدور مجوز برای بعضی کتابها از یکسال نیز میگذشت و چند انتشارات مهم و تاثیرگذار مانند نشر چشمه مجوز فعالیتشان لغو شد. اینچنین بود که در بحبوحهی انتخابات ۱۳۸۸ و در تاریخ ۲۲ خرداد (دو روز پیش از تاریخ رأیگیری)، جمعی از هنرمندان تجسمی اولین بیانیهی رسمی هنرمندان تجسمی را با امضای دویست هنرمند منتشر و حمایت خود را از دو کاندید اصلاحطلب اعلامْ و درخواست کردند که به مطالبات آنها پاسخ مثبت دهند: «هنرمندان و فعالان عرصهی هنرهای تجسمی خواستار بازنگری حکومت در نگاهش به هنر و ارج نهادن به حقوق و آزادیهای تضمین شدهی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شدند.» این بیانیه از طرف هر دو کاندید اصلاحطلب مورد استقبال قرار گرفت. در روز آخر تبلیغات، ستاد میرحسین موسوی سندی درباره مشی، نگاه و سیاستهای دولتش در مورد هنر و هنرمند انتشار داد که با خواستههای بیانیه همخوانی داشت.
در پی اعلام پیروزی محمود احمدینژاد در دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری، نتیجه انتخابات مورد اعتراض هواداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی قرار گرفت. در تهران و دیگر شهرهای ایران، میلیونها تن که به نحوهی شمارش آرا اعتراض داشتند به صورت گسترده به خیابان آمدند. بخش زیادی از هنرمندان که از حامیان میرحسین موسوی بودند در این اعتراضات حضور داشتند. در ۲۵ خرداد و ۳ روز پس از انتخابات، معترضین که بدنهی فرهنگی و طبقهی متوسط را شامل میشد راهپیمایی نمادینی را بهراه انداخت که به راهپیمایی سکوت مشهور است. راهپیمایی سکوت با حضور میلیونی در شهر تهران و دیگر شهرها، یکی از بزرگترین تظاهراتهای غیر حکومتی بود که بعد از انقلاب انجام شده بود. این اعتراضات با آن که در روزهای اول با مشی و رفتاری مسالمتآمیز و مدنی همراه بود از جانب حکومت تحمل نشد، و در پی برخورد قهرآمیز نیروهای امنیتی به خشونت کشیده شد و پایان یافت.
بعد از بازداشت فعالان سیاسی و روزنامهنگاران اصلاحطلب، تهدید معترضان، سرکوب اعتراضها و ناامیدی از شنیده شدن صدای معترضین، و بعد از بیانیههای صریح نمایشنامهنویسان و کاریکاتوریست ها و…، هنرمندان تجسمی دومین بیانیه رسمی خود را در شهریور ۱۳۸۸ منتشر کردند. «حال برای اعتراض به نادیده گرفتن خواستههایمان و ادامۀ وضعیت نابهسامان و در پی رویدادهای اخیر و در ادامۀ واکنش همکارانمان در حوزههای دیگر هنری مثل گرافیک، کاریکاتور، تئاتر و سینما، ما نیز با انتشار این بیانیه اعلام میداریم که: از این پس با نهادها و موسسات دولتی همکاری نخواهیم کرد و از شرکت در بیینالها، جشنوارهها، نمایشگاهها، مسابقهها و سمینارهایی که از سوی دولت برگزار میشود، پرهیز خواهیم کرد.»۴
شروع دوره دوم ریاست جمهوری احمدینژاد همراه با ایجاد شکاف بین فعالان فرهنگی با هستهی قدرت بود. سیاست فرهنگی دولت احمدینژاد مشخصاً ضد رویکردهای روشنفکرانه طرحریزی شد و همانطور که پیشبینی میشد سوار بر پوپولیسم و شعارهای عامیانه تنها آثار هنری مورد تاییدشان، آثاری بود که سویهی مذهبی داشتند. فعالیت فرهنگی در ذیل فرهنگ دینی قرار میگرفت و قاریان و مداحان به عنوان مبلغان فرهنگ مورد نظر حاکمیت ارج و قُرب بسیار یافتند. در مقابل هنر، تفریحات و فعالیتهای فرهنگی طبقهی متوسط محدود و کنترل میشد و با توقیف روزنامهها و با تحت فشار قرار دادن ناشران و مجوز صادر نکردن یا لغو مجوز انتشار کتابها مانع از فعالیت آنها میشدند. در میدان هنرهای تجسمی هم پروسهی مجوز گرفتن از ادارهی ارشاد و ممیزی آثار برای برپایی نمایشگاهها دوباره برقرار شد و نظارت سختگیرانه بر محیطهای آموزشی تشدید شد.
سرخوردگی هنرمندان و فعالان فرهنگی چهار سالی ادامه داشت. چهار سالی که رنج مدام بود و نمیتوانستند در قامت شاهدی منفعل، ناظرِ نابودی و از دسترفتن دستآوردها و نهادهای فرهنگی باشند. پس تلاش کردند که با پذیرفتن شکست، بدنهی جمعی خود را بازسازی کنند. قهرشان نیز باید مورد بازنگری قرار میگرفت. با روی کار آمدن دولت روحانی هنرمندان تجسمی با توجه به وعدههای دولتمردان و البته با کمی خوشبینی به رفع این موانع امیدوار شدند؛ بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ و در تابستان همان سال سومین بیانیهی رسمی هنرمندان تجسمی با چشم امید به تغییر و تحول سیاستهای فرهنگی کشور، خطاب به علی جنتی و در قالب ۱۰ سرفصل منتشر شد. «اکنون در آغاز مرحلهای جدید، امید است که دولت از ادامهی هر یک از سیاستهای گذشته، مبتنی بر نگرش ایدئولوژیک یا بازارمحور و یا تصدیگری بر فرهنگ اجتناب کرده و برنامهریزی و هدایت هنری و فرهنگی جامعه را به فرهیختگان و هنرمندان واگذار کند. ازاینرو، ما دستاندرکاران هنرهای تجسمی، خواستار خواستههای قانونی و مسکوتماندهای هستیم که چهار سال پیش، گروهِ کثیری از هنرمندانِ این حوزه، آن را مطرح و امضاء کردند؛ با این امید که فضای مناسبی برای بازسازی اعتماد و مشارکت میان دولت و هنرمندان فراهم شود.»۵
برای مطالعهی بیشتر: «به صدا در آمدن گفتارهای خاموش» به قلم امیر احمدیآریان
بیانیه هنرمندان در رسانهها و شبکههای اجتماعی بسیار دست به دست شد و به دست وزیر وقت هم رسید، و او هم قولی برای همراهی داد اما نه به صورت رسمی و مکتوب. و این روزنهای از امید بود. در ادامه جامعهی هنرهای تجسمی چهارمین بیانیه را دربارهی موزهی هنرهای معاصر تهران در پاییز ۱۳۹۲ منتشر کرد: «شایسته است با برنامهریزی مدبرانه این نهاد با ارزش و بیهمتای ایران به یک موزه واقعی هنر مدرن– یعنی محل دائمی نمایش آثار یک دوره مشخص از هنر جهان و پژوهشهای مرتبط با آن- تبدیل شود.»۶
بیانیه با شرح مشکلات و آسیبشناسی وضع موزهی هنرهای معاصر به همراه ارائهی راهکارها و پیشنهادهایی در جهت بهبود شرایط آن نهاد تنظیم شد. کمی بعد پنجمین بیانیه هم درباره ممیزی آثار هنری منتشر شد. این بیانیه باز خطاب به وزیر وقت بود: «ایران، سرزمین اقوام مختلف و فرهنگها و سلیقههای متنوع است. جامعهی جوان و پرجمعیت ایرانی نیز مصمم و با اشتیاق میکوشد تا با پیشرفت در همهی رشتههای علمی و هنری سهم خود را در رشد تمدن جهانی ایفا کنند. این عوامل و بسیاری دیگر، مسئولیت دولت جدید برای توسعهی فرهنگی و هنری کشور را پررنگتر میکند. همانگونه که در بندهایی از برنامهی فرهنگی آینده میبینیم وقت آن رسیده است که این تنوع و تکثر ارزشمند به حساب آید و رفع موانع محدودکنندهی آن، به عنوان ضرورتی اجتماعی و شرط پیشرفت فرهنگی، پذیرفته شود.»۷
گروهی از شاخصترین افراد حوزهی هنرهای تجسمی با آسیبشناسی و با راهکارهای انضمامی و پیشنهادهای راهبردی و با انتشار سه بیانیه که امکان عملی شدن داشت، سعی کردند در عین مشورت مشفقانه به دولت جدید، مطالبات هنرمندان تجسمی را گوشزد کنند و انتظار میرفت که گوشی شنوا و عزمی جدی برای پیشبرد فضای فرهنگی باشد. علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد، علی مرادخانی معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد و مجید ملانوروزی مدیرکل هنرهای تجسمی (و سرپرست موزه هنرهای معاصر تهران) هیچ واکنشی به بیانیههای چهارم و پنجم نداشتند و حتی برای رفع تکلیف هم صحبتی از دیده شدن بیانیهها به میان نیامد.
آن جمع که قصد داشت با انتشار منظم بیانیهها در گشوده شدن و رشد کیفی فضای فرهنگی مشارکت کند، با بیتوجهی مسئولین از ادامهی این مسیر دلسرد شد. اینگونه بود که با انتشار خبر انتقال موزه هنرهای معاصر تهران به بخش خصوصی (بنیاد رودکی) در بهار ۱۳۹۵، رویه و شیوهی مداخلهی هنرمندان تغییر کرد و جدا از انتشار نامههایی در مخالفت با این واگذاری، برای اعتراض در برابر موزهی هنرهای معاصر گردآمدند. هنرمندان حوزههای مختلفی در این گردهمایی حضور یافتند و با شعار «گنجینه ملی ما را واگذار نکنید» مانع از این اتفاق شدند.

در دولت روحانی مسائل فرهنگی بیشتر از جنبهی امنیتی اهمیت داشت. محدودیتها فقط زمانی اعمال میشد که خطری امنیتی محتمل بود. نه حمایتی در کار بود، نه استراتژی، و نه برنامهای برای رشد و ارتقاء فرهنگ. در حوزهی نشر با کاهش اعمال سلیقهها در ممیزی و کاهش زمان صدور مجوز، نشرِ کتاب جان تازهای گرفت، در مقابل تورم افسار گسیخته کمر بنگاههای فرهنگی را میشکست و دولت هر روز حمایتهایش را کاهش میداد. دولت روحانی متمرکز بر حل مشکلات اقتصادی از راه پیشبرد معاهده برجام بود و بودجهای صرف حوزهی فرهنگ نمیکرد، در صورتی که قبل از انتخابات بیش از هر چیز شعار سیاسی و فرهنگی داده بود. سه وزیر فرهنگ و ارشاد دولتش، بیحاشیه بودند ولی توان و ایدهای برای رفع مشکلات حوزه فرهنگ نداشتند و اهالی فرهنگ و هنر را با مشکلات عدیده اقتصادی که بعد از آن پاندمی کرونا هم به آن اضافه شد تنها گذاشتند.
تراکم انسداد سیاسی و بحران اقتصادی به چنان حدی از اشباع رسیده بود که گرانی بنزین در آبان ۹۸ آن را شعلهور کرد. مردم به خیابانها آمدند و شدت اعتراضات چنان بود که حکومت برای یک هفته و به طور سراسری اینترنت را قطع کرد. در بیخبری مطلق از وقایع خیابان، خون بسیاری از معترضین ریخته شد. در واکنش به این اتفاق جمعی از هنرمندانِ بنامِ ایران در تمام حوزههای هنری بیانیهای منتشر کردند: «با مردم چه میکنید؟ کدام روزن را برای شنیدن صدای مردم باز گذاشتهاید؟ کدام تجمع اعتراضیِ مردم را تاب آوردهاید؟ کدام حزب و تشکیلاتی که بتواند بیانگر خواستهای مردم باشد را باقی گذاشتهاید؟ همچنان برآنید تا با خشونت، مردم را از ابتداییترین حقوق انسانی و بدیهیترین نیازهای شهروندیشان محروم کنید؟ بدانید که فریاد فرو خُفته در گلوی مردم این سرزمین در تاریخ ماندگار خواهد شد.»۸
ناامیدی جامعه از پیگیری مطالباتشان، فساد گسترده مالی و اداری، و نحوهی پاسخ حکومت به اعتراضهای سراسری دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ به ناامیدی از اصلاحپذیری ساختار سیاسی منتهی شد؛ و هنرمندانی را که عمدتاَ خود را از طبقهی متوسط میدانند و پایگاه طبقاتیشان، چند باری آنها را کنار اصلاحطلبان قرار داده بود در نهایت کاملاَ ناامید و از سیاست و حکومت دور کرد. مجموعهی این شرایط و تصمیم حاکمیت بر کنار گذاشتن ایدهی کسب مشروعیت از راه مشارکت حداکثری منجر به کاهش چشمگیر مشارکت مردم در انتخابات ۱۴۰۰ شد. بعد از انتصابِ ابراهیم رئیسیْ هرم قدرت یکدست شد اما جامعهی فرهنگی و طبقهی متوسط رغبت پیگیری اخبار انتخابات را نداشت و مجبور به فروخوردن خشم خود بود. اما رسانهای شدن برنامهی وزیر پیشنهادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به یکباره ترسی مضاعف به جان هنرمندان و فعالین فرهنگی انداخت که باز باید شاهد سیاستهایی ضد فرهنگی، ایدئولوژیک، امنیتی و غیرکارشناسانه باشند. از پیشنهاد مدیری غیر فرهنگی برای وزارت «فرهنگ و ارشاد اسلامی»-که به گواه برنامهاش تنها بخشِ «ارشاد» این منصب را میفهمید- تا به رسمیت نشناختن سلایق و خواستههای هنرمندان، از لحن سخیف و ادبیات توهینآمیز آن برنامه کهِ برچسب امنیتی «پاتوق ضد انقلاب» را به گالریها چسبانده بود، تا نفهمیدن تفاوت «صنایع دستی» با «هنرهای تجسمی»، و ظنِ دوباره به انحصارگرایی و اعطای رانت دولتی به هنرمندان وابسته، همه و همه گواه فرارسیدن روزهایی سخت برای اهالی فرهنگ بود. پس موجی از مخالفت به راه افتاد و در رسانهها و فضای مجازی فریاد اعتراض فعالین فرهنگی بلند شد. انجمنهای صنفی حوزههای مختلف، به صراحت موضع گرفتند و مخالفت خود را نسبت به این بولتن امنیتی که به برنامه! تبدیل شده بود اعلام نمودند و تا قبل برگزاری جلسه برای رای اعتماد با تمام توان سعی کردند صدای اعتراض و مخالفت خود را به گوش نمایندگان برسانند. انجمن نقاشان نیز در کنار دیگر انجمنهای هنرهای تجسمی بیانیهای منتشر کرد: «با کمال شگفتی و تاسف مشخص گردید که متن مذکور نه تنها شبیه به یک برنامه بلکه به نقشهی تهاجمی یکسویه علیه حوزهی «فرهنگ» و «هنر» این کشور میماند. در این میان حیطهی هنرهای تجسمی هم از افاضات این نگاه بینصیب نمانده است. نگاه به تجربهی چند دهه گذشته به خوبی مبین این امر است که حوزهی فرهنگ و هنر، جولانگاه مدیران تازهکاری نیست که به منظور ملاحظات سیاسی و خوشخدمتی تن به هر رویکرد نامبارکی بدهند. از طرفی وزیر فرهنگ و هنرِ این سرزمین شدن، شانسی بزرگ و امری مبارک برای خدمت به «هنر» و مواجهه با اهالیِ شریف آن است. اما عبور از سد اعتماد نمایندگان با این روشها ناصواب بوده و مسلماً در صورت تحققْ زیانهای بیشتری به بار خواهد آورد.»۹
اما در بر همان پاشنهای چرخید که از مجلس انقلابی انتظار میرفت. نمایندگان و مسئولین هیچ توجهی به اعتراضها و مخالفتها و بیانیهها نداشتند و با دادن رای اعتماد به محمدمهدی اسماعیلی، نشان دادند دولت و مجلس هیچ نیازی به پر کردن شکاف عظیم بدنهی فرهنگی با حاکمیت ندارد.
دولت ابراهیم رئیسی با سپُردن سکان وزارت فرهنگ و ارشاد به اسماعیلی، و ایشان با انتصاب افرادی از طیف و جناح سیاسی مشخص بر معاونت امور هنری و مدیران ادارههای مختلفِ هنری در جهت عملی ساختن برنامههای اعلامیشان حرکت کردند. تا جایی که آقای سالاری، معاونت امور هنری وزرات فرهنگ و ارشاد به صراحت اعلام کردند: «من نمایندهی هنرمندان نیستم، نمایندهی دولت جمهوری اسلامی ایران هستم و باید منویات آن را اجرا کنم.» و در ادامه گفتند: «دولت نمیتواند پول بیتالمال را به هنرمندی بدهد که کار دلش را انجام دهد. از لحاظ اخلاقی، شرعی و عرفی قائل به این موضوع نیستم. هر فردی که میخواهد کار دلش را انجام دهد، چه خوب که انجام میدهد؛ منابع مالیاش را از جای دیگری تامین کند. منابع مالی دولت جمهوری اسلامی ایران، مختص آثاری است که بتواند جریان هنر اصیل و والای انقلاب اسلامی را پیش ببرد و این دستهبندی ماست.» در نتیجه اسماعیلی، به عنوان یکی از تندروترین وزرای فرهنگ و ارشاد بعد از انقلاب، بدون نگاهی کلان به فرهنگ و با اتخاذ سیاست حمایتی از هنرمندان خودی (هنرمندانی که از نگاهِ وزارت ارشاد دولت سیزدهم، برچسب انقلابی خورده باشند) و با حذف سیستماتیکِ «غیر خودیها»، بازوی فرهنگی -یا دقیقتر «ارشادیِ»- پروژهی یکدستسازی در هرم قدرت شد.
آزادسازی قیمتها در دولت رئیسی در حالی صورت گرفت که سیاست خارجی سردرگم آن و تلاش بینتیجهی یکساله در مذاکرات احیای برجام، چشماندازی ناروشن از آینده ایجاد کرد؛ و فشارهای اجتماعی و پلیسی به ویژه بر زنان و دختران ایرانی نمک بر زخم این ناامیدی و استیصال پاشید. در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ و در پی بازداشت مهسا امینی توسط گشت ارشاد و فاجعهی جان باختن وی در اداره پلیس، بُهت و اندوه جامعهی ایرانی را فرا گرفت و موجی از خشم و اعتراض به راه افتاد. موج گستردهی اعتراضات، شهرهای کوچک و بزرگ ایران را در نوردید تا جایی که از مرزها گذر کرد و ایرانیان خارج از کشور را به تکاپو انداخت.
طیفی از نهادهای فرهنگی_هنری از انتشاراتیها و کتابفروشیها گرفته تا نمایشخانهها وگالریها و مجلات و کافهها در همدردی با آسیبدیدگان این تظاهرات اعلام تعطیلی کردند و فعالیت معمول خود را متوقف ساختند. انجمنهای هنرهای تجسمی نیز در همین راستا بیانیهای منتشر کردند: «فاجعهی جان باختن مهسا امینی و جوانان دیگر این سرزمین تحت مدیریت و سیاست ناکارآمد ارشادی و ارعابی و با تحمیل و تهدید و آزاد روحی و جسمی به هیچ عنوان پذیرفته نبوده و بشدت نکوهیده و محکوم است… انجمنهای هنرهای تجسمی اين مصيبت و فاجعه دردناك را به خانواده داغدار و مظلوم مهسا امينی و همه مردم شريف ايران تسليت گفته و اميد دارند اين سوگ بزرگ، صدای بلند جرس برچيدن كاروان سياست و مديريت اجتماعیِ ناكارآمد باشد.»۱۰
نکتهی مهمِ دو بیانیهی اخیر این است که برخلاف بیانیههای سالهای قبل خطاب به «دولت» نوشته نشده است و خواستهای صنفی ندارد، بلکه روی خود را به حاکمیت گرفته و به عنوان پارهای از بدنهی کلی مردم معترض سخن میگوید. بیانیههای اخیر در التهابات شدید اجتماعی نوشته شده است. هنرمندان و انجمنهای تجسمی که در شبکههای اجتماعی بیش از گذشته در معرض نگاه و قضاوت آدمها هستند، وادار به واکنش میشوند و باید موضع خود را در قبال اتفاقات سیاسیتر هم نشان دهند.
امروز و بعد از گذشت حدود یکماه از این اتفاقات و کشته شدن افراد بیشتر در این رویدادها دولت با محدود کردن فضاهای رسانهای سعی در کنترل اوضاع دارد. ولو به قیمت از دست رفتن بیش از ۹ میلیون کسبوکار مجازی که تنها در شبکهی اینستاگرام فعالاند۱۱ و بسیاری از آنها را زنان و هنرمندان تشکیل میدهند. بهرغم این محدودیتهای پرهزینه، هنوز شاهد وضعیت اضطراری و پُرتنشی هستیم. و اکنون که پس از ۲۵ سال بیانیههای هنرمندان را مرور میکنیم نوعی رشد در آگاهی و تعمیق مطالبات را شاهدیم. بیانیههای اول بیش از هر چیز بیانِ خواستههایی صنفی بود اما رفتهرفته درک کاملتری از حقوق فرهنگی ملت ایران ایجاد شد. ادامهی این رشد و ارتقای فکری شاید در آینده به تبیین حقوق فرهنگی ملت ایران بدل شود که اینبار از بالا و به شکل آمرانه تفویض نشده، بلکه از دلِ آگاهی مردمی برخواسته است.
این متن شرحی بود بر تاریخ بیانیههای هنرمندان تجسمی. جمهوری اسلامی نشان داده است که گوشی برای شنیدن سخن و بیانیه و فریاد هنرمندان ندارد. شاید پس از این دیگر بیانیهای خطاب به حکومت نوشته نشود و زمانِ طرحِ مطالبات صنفی هم سر آمده باشد. حکومت اگر بتواند هنرمندان «انقلابی» خودش را تربیت میکند -هرچند معمولاً پس از مدتی از مسیر انقلاب «منحرف» میشوند!- و اگر نتواند آنچه پیشتر بوده را خراب میکند؛ این تنها حرف ما نیست، آش به قدری شور شده که ضرغامی، وزیر گردشگری و میراث فرهنگی دولت هم میگوید: «معماری ایران بعد از انقلاب نابود شده است».۱۲ و ابراهیم فیاض، تحلیلگر نزدیک به اصولگرایان اعتراف میکند که جمهوری اسلامی «ضدِ هنر است».۱۳
عرصه فرهنگ مزیتی استراتژیک برای ایران محسوب میشود. در تاریخ ایران در بحرانیترین شرایطی که دولتها و نظامیان نتوانستند مرزهای ایران را حراست و پاسداری کنند و خاک کشور در گیر و دار قشونکشی بیگانگان به تاراج میرفت، این هنرمندان و اهل فرهنگ بودند که توانستند مرزهای فرهنگی ایران را گسترش دهند و دشمنی که در میدان نظامی پیروز شده بود را در میدان فرهنگ مغلوب کنند. متاسفانه نگاه غیرتاریخی حاکمان در طول این سالها، این مزیت استراتژیک و تاریخی ایران را تحلیل برده است. جمهوری اسلامی باید از تاریخ درس میگرفت که ایران را هنرمندان و وزرای با فرهنگش ازمیان بحرانهای چندهزار ساله گذر دادهاند و میفهمید در ایران، حکومت ضدِ هنر، فراموش میشود. درس نگرفت و نفهمید، پس فراموش میشود.
آهنی را که موریانه بخورد/ نتوان برد از او به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ/ نرود میخ آهنین در سنگ
* این روزها سرعت وقایع، انتشار اخبار و اعلام مواضع گروههای مختلف بسیار شدت گرفته است. این خصلت روزهای بحرانی است که گویی در آنها سِیر تاریخ را روی دور تند میزنند. چند روز پس از نگارش این مطلب، و در تاریخ ۷ آبان بیانیهی دیگری با عنوان «بیانیهی جامعهی هنری ایران در پشتیبانی از دانشجویان هنر» منتشر شد. در این بیانیه از نافرمانی مدنی دانشجویان هنر پشتیبانی شده و خواستار آزادی دانشجویان بازداشتی شده است: «حدود چهار هفته است که دانشجویان بسیاری از دانشگاههای کشور با شیوهای از نافرمانی مدنی یعنی اعتصاب و بستنشینی، با جنبش «زن، زندگی، آزادی» همراه بودهاند. هنرجویان و دانشجویان هنر ایران برای بازپسگیری حقوق شهروندی بنیادینشان و دستیابی به خواست روشن این جنبش پیشرو، اعتصابهایی همآهنگ را در کنار گونههای متنوع اعتراض به نمایش درآوردهاند. آنها در یک ماه گذشته از رفتن به کلاس سر باز زدهاند و به شکلهایی متفاوت، از تظاهرات گرفته تا آفرینش یادبودهای دیداری، بر حقوق انسانی خود و خواست روشن مردم پافشردهاند.»۱۴
پینوشت:
1. آنچه را ما از دست میدهیم، حسن شیروانی، خروس جنگی / دوره3 /شماره 2 /خرداد 1358
۲. سیاست فرهنگی ایران بر سر دوراهی!، حسن شیروانی، خروس جنگی / دوره 3 /شماره 5 /30 تیر 1358
۳. نقل است که شاه طهماسب وقتی به تعصب و قشریگری رو آورد، بینی و گوشهای عبدالعزیز، نقاش دربار و استاد سابقش را با دست خودش برید. هنرمندان بسیاری پس از تغییر رفتار شاه از ایران به دربار هند مهاجرت کردند. امروز شاید گوش و بینی هنرمند را نبرند، اما با تیغ سانسور خودش را بیاثر و ناامید و نانش را قطع میکنند.
۴. «اعتراض هنرمندان هنرهای تجسمی، نسبت به وضعیت حاکم و محدودیتهایی که بر کار هنر و هنرمندان احساس میشود، در ماههای گذشته نمودی برجسته و پیگیر پیدا کرده است. حرکتی که در ابتدا به صورت فردی انجام میپذیرفت، اما رفتهرفته با حضور برخی از هنرمندان عرصهی کاریکاتور و گرافیک شکل جدیتری به خود گرفت. نهایتاً ایشان در یک اجماع با تهیهی طوماری از اسامی صدای اعتراض خود را رساتر از پیش به گوش مسؤولين مربوطه رسانیدند. در این اجماع ـ که تا سهشنبه، ۱۷ شهریور ادامه داشت ـ و پس از آن، تلاشی برای جذب اسامی جدید صورت نگرفت، تعداد دویستوهشتادوهفت هنرمند با درج اسامی خود، انصرافشان را از حضور در کلیهی فعالیتهای فرهنگی و هنری، که سبقهای دولتی دارند، اعلام نمودند. متن آخرین اطلاعیهی هنرمندان و بخشی از اسامی ایشان بدین شرح است:
پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دهم (۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۸)، دویست تن از هنرمندان و فعالان عرصهی هنرهای تجسمی طی نامهای خواستار بازنگری حکومت در نگاهش به هنر و ارج نهادن به حقوق و آزادیهای تضمینشدهی مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شدند. اما مدیران فرهنگی کشور، که با نگرش سلیقهای و محدود خود قوانین و ضوابطی را به هنرمند تحمیل کرده بودند، این خواست را نادیده گرفتند. در پی ادامهی این روند نابهسامان، بسیاری از هنرمندان تجسمی ترجیح دادند که در عرصهی دولتی هنر حضوری فعال نداشته باشند، و بدینسان خود را از دایرهی نگرش محدودکنندهی حکومت دور کردند. حال برای اعتراض به نادیده گرفتن خواستههایمان و ادامهی وضعیت نابهسامان و در پی رویدادهای اخیر و در ادامهی واکنش همکارانمان در حوزههای دیگر هنری مثل گرافیک، کاریکاتور، تئاتر و سینما، ما نیز با انتشار این بیانیه اعلام میداریم که: از این پس با نهادها و مؤسسات دولتی همکاری نخواهیم کرد و از شرکت در بیینالها، جشنوارهها، نمایشگاهها، مسابقهها و سمینارهایی که از سوی دولت برگزار میشود، پرهیز خواهیم کرد.» بیانیهی هنرمندان تجسمی، شهریور ۱۳۸۸، مجلهی تندیس
۵. «خطاب به آقای مهندس علی جنتی، وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی. بیگمان یکی از شاخصهای مهمِ سنجشِ اعتبار و پیشرفت، میزان گستردگی کمّی و کیفی علم و هنر در جامعه است. تقویت و اعتلای کل فضای فرهنگی و هنری جامعه، بدون برنامهریزی کلان و زیربنایی، همراه با مشارکت و اعتمادِ متقابل میان دولت و دستاندرکاران هنر، امکانپذیر نمیباشد. اینک، همراه با تغییر در مدیریتِ سیاسی کشور، جامعهی هنری ایران پس از هشت سال تحملِ فشار و محدودیت، وارد مرحلهای جدید و امیدبخش شده است؛ مرحلهای که با اتکا به رأی اکثریتِ مدافعان جامعهی مدنی، می تواند مبشرِِِ گفتمانی جدید بر مبنای اصول شایستهسالاری، اجتناب از سیاستهای جانبدارانه و تنگنظرانهی گروهی و استفاده از روشهای مسالمتجویانه باشد. وضعیت کنونی هنرهای تجسمی نشان میدهد که نبود برنامهای موثر و بنیادی برای بهبودِ کیفیتِ هنر، ارتقاءِ سلیقهی عمومی و توسعهی زیرساختهای فرهنگِ تصویری، همراه با نگرش کمّی و سطحی بهآموزش هنر در مدارس و دانشگاهها، آیندهی تاریکی را برای نسلهای آینده رقم میزند. هر گاه بیتدبیری و بیکفایتی در حفظ و نگهداری میراث فرهنگی ایران را نیز به این مشکلات اضافه کنیم، ابعادِ همهجانبهی بحرانِ فرهنگی موجود روشنتر خواهد شد. بررسی نقش دولت در این سی سال نشان میدهد که در دورهی نخست، حمایتِ دولتی تنها شامل هنر رسمی و ایدئولوژیک بود. در دورهی دوم، امکاناتِ دولتی صَرف فعالیتهایی شد که هرچند متنوع و متفاوتِ با گذشته بود، اما زمینهساز گرایشهایی شد که نتایج منفی آن اکنون قابلمشاهده است. در دههی اخیر، امواج قدرتمندِ بازار هنر، همراه با انفعال و ناکارآمدی دولت، وضعیتِ بحران جدیدی برای هنرهای تجسمی ایران ایجاد کرده که نیازمند توجّه و تحول اساسی است. اکنون در آغاز مرحلهای جدید، امید است که دولت از ادامهی هر یک از سیاستهای گذشته، مبتنی بر نگرش ایدئولوژیک یا بازارمحور و یا تصدیگری بر فرهنگ اجتناب کرده و برنامهریزی و هدایت هنری و فرهنگی جامعه را به فرهیختگان و هنرمندان واگذار کند. ازاینرو، ما دستاندرکاران هنرهای تجسمی، خواستار خواستههای قانونی و مسکوتماندهای هستیم که چهار سال پیش، گروهِ کثیری از هنرمندانِ این حوزه، آن را مطرح و امضاء کردند؛ با این امید که فضای مناسبی برای بازسازی اعتماد و مشارکت میان دولت و هنرمندان فراهم شود:
* پذیرش مشورت و مشارکت هنرمندان و متخصصان در برنامهریزی کلان برای توسعهی فرهنگ و هنر، اصلاح نظام آموزشی و قوانین و آئیننامههای مرتبط با این حوزه با هدف ارتقاء کیفیت هنری و سلیقهی عمومی.
* اختصاص بودجهی خاص برای توسعه و تجهیز زیرساختهای فرهنگ تصویری همچون موزهها، گالریها، آموزشگاهها و کتابخانههای تخصصی و فضاهای عمومی شهر.
* فراهمشدن امکان نمایش آثار در گالریها بدون محدودیت و ممیزی و آزادشدن نمایش آثار هنری تا جایی که مخل آزادی دیگران یا توهین به اعتقادات
* پذیرش مشارکت موثر انجمنهای صنفی و فرهنگیـهنری هنرمندان، شامل انجمن نقاشان، گرافیستها، مجسمهسازان، عکاسان، سفالگران، خوشنویسان، تصویرگران و شورای عالی خانهی هنرمندان در انتخاب مدیران با صلاحیت هنری، بهویژه مدیر موزهی هنرهای معاصر و خانهی هنرمندان.
* اصلاح نظام ناکارآمد آموزش هنر در دانشگاهها از راه تغییر نظام گزینش استاد و دانشجو و بهکارگیری مدیران لایق و متخصص برای دانشگاههای هنری کشور.
* لغو محدودیت و ممیزی در مطبوعات، فضای مجازی و کتابهای تخصصی هنر.
* مداخلهنکردن نهادهای نامرتبط و موازی با وزارت ارشاد در حوزهی هنرهای تجسمی.
* لغو تفکیک جنسیتی در دانشگاهها و آموزشگاههای هنری.
* اصلاح قانون بیمهی درمانى و بازنشستگى برای تمام هنرمندان از راه لغو محدودیتهاى مربوط به سن یا جنسیت.
* اصلاح قانونهای مربوط به صدور اجازهى تأسیس، انحلال و نظارت بر فعالیت گالرىها.
با این امید که زمینهای مناسب برای رشد کیفی و گسترش همهجانبهی هنر و مشارکت صمیمانهی هنرمندان با دولت جدید فراهم گردد.»
۶. موزه هنرهای معاصر تهران توان آن را دارد که به یکی از نهادهای مهم فرهنگی در حوزه هنرهای تجسمی بدل شود. هدف اولیه این نهاد که در سال ۱۳۵۶ افتتاح شد خرید و گردآوری آثار تجسمی مدرن و روزآمد جهان و نمایش آنها به صورت یک موزه دائمی بود. به همین منظور در آن سالها مجموعه ای از آثار هنر مدرن جهانی خریداری شد و گنجینه با ارزشی در مالکیت موزه قرارگرفت که اکنون هم اعتبار جهانی و هم ارزش مادی آن افزایشی قابل توجه پیدا کرده است. اما متأسفانه هدف اصلی چنین موزه ای در سالهای بعد محقق نگردید و موزه هنرهای معاصر تهران در عمل به صورت یک گالری بزرگ برای نمایش های کوتاه مدت و بعضاً سفارشی و فاقد کیفیت در آمد. شایسته است با برنامه ریزی مدبرانه این نهاد با ارزش و بی همتای ایران به یک موزه واقعی هنر مدرن– یعنی محل دائمی نمایش آثار یک دوره مشخص از هنر جهان و پژوهش های مرتبط با آن- تبدیل شود.
* گنجینه موزه در اصل به هنر مدرن اروپا وآمریکا تا دهه هفتاد میلادی (یعنی از امپرسیونیسم تا پاپ آرت و مینیمالیسم) اختصاص داشته است. حال آنکه اکنون بعد از گذشت نزدیک به چهل سال و ظهور جریان های هنری تازه، این گنجینه دیگر معاصر محسوب نمیشود. بقای نام « موزه هنرهای معاصر تهران» مستلزم آن است که گنجینه آن با نمونه های تازه ای از هنر معاصر جهان به روز شود. در غیر این صورت، منطقاً باید نام آن به «موزه هنر مدرن» تغییر یابد.
* کتابی از بخشی از گنجینه موزه به صورت ناقص منتشر شده است. لازم است مجموع آثار موجود در انبار از جمله آثار تاریخ عکاسی با تصاویر، مشخصات کامل و اسناد مربوط جهت تسهیل کار محققین و جلوگیری از هرگونه سوءاستفاده احتمالی به شکل کاتالوگ و در تارنمای موزه منتشر شود.
* از آنجا که تا کنون نحوه نگهداری این گنجینه نگرانیهای بسیاری به وجود آورده است پیشنهاد می شود آثار تحت نظر کارشناسان حرفهای در صورت لزوم مرمت و آماده نمایش دائمی گردند. همچنین با مشاوره با متخصصان موزه داری داخلی و خارجی بر اساس استانداردهای روز جهانی، پرتکلی لازم الاجرا برای تمام مراحل حفظ و مرمت و عکاسی و حمل و نقل و امانت دادن آثار تدوین شود. چرا که بی توجهی به قوانین جهانی حفظ و مرمت آثار هنری ارزش و اصالت و اعتبار گنجینه را به خطر انداخته است. از این رو لازم است امکان آموزش تخصصی حفظ و مرمت آثار مطابق با استاندارد های روز جهانی فراهم شود.
* این موزه در مقیاس جهانی موزه کوچکی به شمار می رود. امکانات آن از جمله انبار ، کتابخانه، سینما تک ، بخش عکاسی و تجهیزات نگه داری نیز متناسب با گنجینه ی اولیه آن طراحی شده اند. با توجه به این واقعیت که هویت این موزه از گنجینه هنر مدرن آن سرچشمه می گیرد منطقاً باید سالنها و امکانات آن به نمایش دائمی و معرفی همین مجموعه اختصاص یابد.
* در پی چنین تغییر و تحولاتی در کارکرد موزه هنرهای معاصر تهران، ضروری ست موزه ای اختصاصی برای معرفی هنر دوران جدید ایران تأسیس شود.
* در سازمان دهی تخصصی موزه داری برای مدیریت آثار گنجینه و نمایشهای موقت، لزوم تشکیل گروه های مشاور و متخصص در هر یک از رسانههای هنرهای بصری احساس میشود. مسئولیت این مشاوران و هنرشناسان متخصص، راهنمایی و نظارت بر نمایش دائمی آثار گنجینه و برگزاری نمایش های موقت است. با برنامه ریزی کوتاه مدت و بلند مدت می توان بخش محدودی از فضای موزه را به نمایش موقت و تبادل آثار مرتبط با اهداف موزه تخصیص داد. چنین فعالیت هایی باید طبق قواعد و قوانین مرسوم جهانی برنامه ریزی و از قبل اعلام شود.
* از آنجا که یکی از وظایف موزه ها فراهم کردن امکانات آموزشی و پژوهشی برای علاقه مندان هنر است. به این منظور پیشنهاد میشود:
ـ با به کارگیری راهنمایان آموزش دیده و متون کوتاه اختصاصی برای توضیح آثار به نمایش در آمده در سالنها، امکان آشنایی بهتر مخاطبان، بخصوص نسل جوان و کودکان با آثار مدرن فراهم گردد.
ـ فعالیت سینما تِک موزه به صورت برنامه ریزی شده، متناسب با اهداف موزه و در ارتباط با آموزش هنرهای تجسمی به بینندگان متمرکز شود.
ـ کتابخانه موزه به مجموعههای تازه کتب مجهز شده و با شرایطی آسانتر در اختیار دانشجویان و محققین قرار گیرد و بانک دادههای چند رسانه ای به آرشیو کتابخانه افزوده شود. – تارنمای موزه فعال و به روز شده و آثار، برنامهها و فعالیتهای این موزه را بازتاب دهد. جمعی ازاعضای جامعه هنرهای تجسمی»؛ بیانیهی ۱۱۷ نفر از اعضای جامعهی هنرهای تجسمی دربارهی موزهی هنرهای معاصر تهران
۷. «مدارا و تساهل فرهنگی، پذیرش نقش حمایتگرانهی دولت بهجای تصدیگری، ایجاد اعتدال در نقش نظارتی و کنترلی، تلاش برای [کاهش] دولتیکردن فرهنگ و برخوردهای غیرفرهنگی با اصحاب فرهنگ و تلقیهای عمدتاً امنیتی تهدیدآمیز از کار آنان، رفع موانع تولید و عرضهی آثار و محصولات فرهنگی و هنری، دفاع از کیان و استقلال فرهنگ و اصلاح نگاه سیاسی و امنیتی به آن، جلوگیری از اعمال سلیقهی شخصی و فردی در اجرای قوانین و مقررات، اجرای کامل قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات، جلوگیری از اعمال سلیقهی شخصی و غیرقانونی و حذف خلاءهای قانونی و حقوقی در فعالیتهای نظارتی بخش فرهنگ و هنر، حمایت از تولید محصولات فرهنگی، تسهیل و روانسازی قانونی و مقرراتی برای ظهور خلاقیتهای فرهنگی و هنری… .
اینها و بسیاری از اشارات هوشمندانه و نکات امیدبخش و صریح دیگر، بندهایی از برنامهی پیشنهادی آقای علی جنتی برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. و هنرمندان تجسمی چه میگویند؟
ایران، سرزمین اقوام مختلف و فرهنگها و سلیقههای متنوع است. جامعهی جوان و پرجمعیت ایرانی نیز مصمم و با اشتیاق میکوشد تا با پیشرفت درهمه رشتههای علمی و هنری سهم خود را در رشد تمدن جهانی ایفا کنند. این عوامل و بسیاری دیگر، مسئولیت دولت جدید برای توسعهی فرهنگی و هنری کشور را پررنگتر میکند. همانگونه که دربندهایی از برنامهی فرهنگی آینده می بینیم وقت آن رسیده است که این تنوع و تکثر ارزشمند به حساب آید و رفع موانع محدود کنندهی آن، به عنوان ضرورتی اجتماعی و شرط پیشرفت فرهنگی، پذیرفته شود. اشارات و نکات متعدد «برنامهی پیشنهادی» تاییدکنندهی این نظر است که ممیزی فرهنگ و هنر یکی از راههای محدودکردن سلیقههاست و تحمیل سلیقهی هر گروه اجتماعی به سایر گروهها، مانع آزادی در خلاقیت هنری میشود. هنر عرصهی بالندگی تجارب متنوع و بدیع افراد هنرمند است و هرآنچه عرصهی احساسات و عواطف و عقاید هنرمندان را کنترل کند، از یک سو به فرهنگسازی مصنوعی و از سوی دیگر به زیرزمینیشدن فرهنگ و هنر میانجامد که نتایج مخرب آن انکارناپذیر است.
همچنین باید اضافه کرد که هنر عرصهی تضارب آراء است و هرگونه اراده یا برنامهای برای اصلاح و بهبود کیفیت آثار هنری، تنها از طریق رویارویی آزاد انواع هنرها در جامعه امکانپذیراست، نه با استفاده از ابزار حذف و ممیزی. در سالهای اخیر، هنرمندان بیش از محدودیتهای نظارتی دولتی، از فشارهای سلیقهای مراکزی از قدرت به زحمت افتادهاند که ورای ساز و کار قانونی و معمولاً به بهانههای شرعی یا سیاسی امکان نمایش و عرضهی آثار فرهنگی را محدود یا منتفی کردهاند. در سالهایی که گذشت، چند بار دیدیم که نگارخانهای در روز اول نمایشگاه تفتیش شد وآثاری، بدون دلیل منطقی از مجموعه کار هنرمند حذف شد؟ چند بار شنیدیم که نگارخانهای به دلایل نامعلوم و بهانههای مختلف تعطیل شد؟ چند بار فهمیدیم که این یا آن هنرمند از حق نمایش آثار خود محروم شد؟ چه کسی از وضع معاش و وضعیت روحی و روانی این هنرمندان خبر دارد؟ طبیعی است که این فشارها و محدودیتها هنرمندان را دلسرد کرده، یا به انفعال و خاموشی میکشاند یا به فکر مهاجرت و نمایش آثار خود در خارج از ایران میاندازد.
هنرمندان به خوبی واقفند که:
آزادی به معنای رهایی بیقید و شرط نیست. آزادی همواره در محدودهی قانون معنا مییابد. چراکه قانون، در اساس قراردادی است میان دولت و ملت تا مرزهای مابین حقوق عمومی و خصوصی و نظم اجتماعی و آزادی فردی بدون اعمال خشونت رعایت شود. عدمشفافیت قانونی از یک سو فضا را برای سوءاستفاده و بروز واکنشهای سلیقهای و بیضابطه مهیا میکند و از سوی دیگر امنیت ذهنی و روانی هنرمند در خلق و نمایش اثر را از او می ستاند.
ازاینرو، ما هنرمندان تجسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می خواهیم:
* ممیزیِ پیش از نمایش آثار لغو گردد.
* مقررات مشخص و شفاف و کارشناسانه برای ارائهی آثار تجسمی تدوین گردد. مقرراتی که با حداکثر دقت و صراحت، وظایف و اختیارات دولت و حقوق و آزادیهای هنرمندان را معین کند.
* وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رأساً مسئولیت تام صیانت از مقررات مربوط به ارائهی آثار تجسمی را بپذیرد.
در پایان، ما امضاءکنندگان این نامه امید داریم که دولت، وعدهها و برنامههای مثبت و تحولخواهانهی خود را با دقت و عدالت و قاطعیت اجراء کند.» دربارهی ممیزی؛ نامهی تعدادی از اعضای جامعه هنرهای تجسمی به وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
۸. «در این روزهای تلخ که از پسِ آبان نود و هشت گذشتهاست، لحظهای چهرهی جوانانِ جانباخته، مردمان زخمخورده، مادران داغدار و پدران بیتاب از برابر چشم دور نمیشود. جوانانی که خونِ پاک آنها با بیتدبیری بر خاک ریخته شد و با انتسابشان به بیگانگان سعی بر نادیده گرفتنشان شدهاست. مردمانی که امروز از پسِ غبارِ غلیظِ بیخبری و بیارتباطی، نام و نشانِ یکان یکانشان آشکار میشود، به کدام گناه کشته شدهاند؟ آنها فقط بهجانآمدگانی بودند که چون هیچ گوش شنوایی نیافتند، ناکارآمدیها را در کوی و برزن فریاد زدند. با مردم چه میکنید؟ کدام روزن را برای شنیدن صدای مردم باز گذاشتهاید؟ کدام تجمع اعتراضیِ مردم را تاب آوردهاید؟ کدام حزب و تشکیلاتی که بتواند بیانگر خواستهای مردم باشد را باقی گذاشتهاید؟ همچنان برآنید تا با خشونت، مردم را از ابتداییترین حقوق انسانی و بدیهیترین نیازهای شهروندیشان محروم کنید؟ بدانید که فریاد فرو خُفته در گلوی مردم این سرزمین در تاریخ ماندگار خواهد شد.»
۹. «به نام خدا؛ جناب آقای محمدمهدی اسماعیلی، وزیر پیشنهادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت سیزدهم؛
در هفته گذشته جامعهی تجسمی شاهد انتشار برنامهی مفصل جنابعالی در حوزه فرهنگ و هنر بود. با کمال شگفتی و تاسف مشخص گردید که متن مذکور نه تنها شبیه به یک برنامه بلکه به نقشهی تهاجمی یکسویه علیه حوزهی «فرهنگ» و «هنر» این کشور میماند. در این میان حیطهی هنرهای تجسمی هم از افاضات این نگاه بینصیب نمانده است.نگاه به تجربهی چند دهه گذشته به خوبی مبین این امر است که حوزهی فرهنگ و هنر، جولانگاه مدیران تازهکاری نیست که به منظور ملاحظات سیاسی و خوش خدمتی تن به هر رویکردی نامبارکی بدهد. از طرفی وزیر فرهنگ و هنرِ این سرزمین شدن، شانسی بزرگ و امری مبارک برای خدمت به «هنر» و مواجهه با اهالیِ شریف آن است. اما عبور از سد اعتماد نمایندگان با این روشها ناصواب بوده و مسلما در صورت تحقق زیانهای بیشتری به بار خواهد آورد.برای ما مشخص نیست این متن از زبان جنابعالی نوشته شده است یا به قلم مشاورانی بیتعهد به این مسئولبت خطیر و آینده شما. اما به هر روی این متن، به احترام و حیثیتِ هنرمندان این سرزمین، خدشه وارد کرده و می کند. انجمن هنرمندان نقاش ایران، به عنوان یکی از بزرگترین و باسابقهترین نهادهای هنری کشور، به نمایندگی از اعضاء خود و جامعهی نقاشان کشور، با زبانی صریح اعتراض خود را به این سند و رویکرد آن اعلام میدارد. موارد مورد اعتراض انجمن به تفکیک ذیل میباشند:
برنامه مورد نظر با به کارگیری عباراتی سخیف و با لحنی توهین آمیز فعالیتهای شرافتمندانه جمع کثیری از هنرمندان و فعالین این حوزه را زیر سوال برده است. رویکرد مغرضانه این سند نتیجهای جز واکنش صریح و تقابلجویانه جامعه تجسمی به همراه نخواهد داشت. این ادبیات نه سزاوار مفاخر هنری کشور و نه شایسته تکریم از فعالیت دشوار در عرصه فرهنگ است.
انتظار نقاشان به عنوان بخشی از جامعه تجسمی از شما: نقاشان به مانند اکثریت جامعه هنری هر چند با صبر، خودداری و گاه در سکوت، اما همواره با هوشیاری، دقت و سختگیرانه تحولات مدیریتی در حوزهی فرهنگ و هنر را رصد و دنبال میکند. سابقهی رفتار هنرمندان نشان میدهد که چگونه نسبت به رفتارهای آمرانه و سلبی عکسالعمل نشان داده و گاه قهری خودخواسته را به تعامل ترجیح میدهند. همچنین این تجربه گواهی میدهد که در فضای تعامل، رفتار مناسب و فهم فضای هنری، چگونه هنرمندان به صورتی خود جوش تمام ظرفیتهای خود را صرف شکوفایی فرهنگی جامعه میکند.
اما شاید بهتر باشد انتظارات پیشینی این جامعه را از برنامههای احتمالی خود بدانید:
انتظار ما از برنامه شما، رونق هنر در جامعه است.
انتظار ما از برنامه شما، حفاظت و پاسداری از همه اقشارِ هنرمندان جامعه است.
انتظار ما از برنامه شما، تسهیل معیشت و تامین امنیت مالی هنرمندان است.
انتظار ما از برنامه شما، احترام به مظاهرِ فرهنگ و هنر این کشور و مفاخر آن است.
انتظار ما از برنامه شما، ایجاد مکانهایِ هنری آبرومند در کشور است.
انتظار ما از برنامه شما، توسعه چرخهی مالی بازار هنر است.
انتظار ما از برنامه شما، حمایت از انجمنهای و نهادهای هنری است.
انتظار ما از برنامه شما، توسعه فرهنگ و آگاهی هنری در بطن جامعه است.
مصرانه امید داریم که این موارد در بازنویسی برنامه شما مورد تامل واقع گردد. به صورت حتم جامعه هنری در چهار سال آینده (در صورت انتصاب شما) از نزدیک فعالیتهای شما و همکارانتان در این بخش را مورد کنکاش قرار خواهد داد.در نهایت باید اذعان کرد که مدیریت فرهنگی نیازمند شناخت و حساسیتی عمیق است. بازشناسی جامعه هنری از اعتبار مدیران این عرصه در گرو تعاملات مبتنی بر همین دانش است. در حال حاضر ما، شما و سابقه فعالیت فرهنگی شما را نمیشناسیم، اما به خوبی با ضرورتها و پیچخمهای مربوط به کار فرهنگی آشنا هستیم. از این رو انجمن هنرمندان نقاش ایران به عنوان بخشی مهم از جامعه هنری، آمادگی خود را برای مشارکت فعال در ارتقا فرهنگ و هنر و سیاستهای مربوطه اعلام می دارد. انجمن هنرمندان نقاش ایران ۱۴۰۰/۰۵/۲۷ » واکنش انجمن هنرمندان نقاش به برنامه وزیر پیشنهادی ارشاد
۱۰. «بار ديگر در غم و اندوهي همگانی به خاطر از دست دادن يكی ديگر از جوانان عزيزمان به سوگ نشستهايم. فاجعه جان باختن مهسا امينی و جوانان ديگر اين سرزمين تحت مديريت و سياست ناكارآمد ارشادی و ارعابی و با تحميل و تهديد و آزار روحی و جسمی به هيچ عنوان پذيرفته نبوده و بشدت نکوهیده و محكوم است. اين رويه نه تنها با فرهنگ ايرانی و اسلامی مطابقت نداشته بلكه در اين زمان كه بيش از هميشه به درك متقابل و ترويج رواداری نيازمنديم مردم را به دوزخ كين و خشم سوق میدهد. انجمنهای هنرهای تجسمی اين مصيبت و فاجعه دردناك را به خانواده داغدار و مظلوم مهسا امينی و همه مردم شريف ايران تسليت گفته و اميد دارند اين سوگ بزرگ، صدای بلند جرس برچيدن كاروان سياست و مديريت اجتماعی ناكارآمد باشد. رويكردی كه نه تنها در ايجاد و احساس امنيت موفق نبوده بلكه موجبات بازتوليد و توزيع افزون خشم و نفرت را در كشور فراهم خواهد آورد.» بیانیه انجمنهای تجسمی ایران در خصوص فاجعه جان باختن مهسا امینی
۱۱. کسب و کار ۹ میلیون نفر در اینستاگرام
۱۲. ضرغامی:وضع ما در معماری وحشتناک است، بعد از انقلاب آن را نابود کردیم
۱۳. مناظره ابراهیم فیاض و تقی آزاد ارمکی در برنامه شیوه: چرا جامعه ایران ناآرام است؟
۱۴. برای مطالعهی متن کامل «بیانیهی جامعهی هنری ایران در پشتیبانی از دانشجویان هنر» روی عنوان کلیک کنید.