کس از تاجداران بدین سان نمرد
که مردهست این نامبردار گُرد
سراسر همه کشورش مرد و زن
به هر جای کرده یکی انجمن
همه دیده پُر آب و دل پر ز خون
نشسته به تیمار و گُرم اندرون
(سوگنامهی ایرج، شاهنامهی فردوسی)
بیش از چهل سال است به یاد داریم که با مرگ هر انسان والایی و بهویژه هنرمندان، مردم ایران بر سوگی مشترک مینشینند و گویی این سوگنامه روان دردمند فرهنگ این سرزمین است، که تکرار میشود. اما این بار درگذشت استاد شجریان رنگ و حالی دگر دارد و مانند سوگنامههای حماسی ایران است، چون سوگ سیاوش و اسفندیار.
گویی مردم پهلوانی نژاده و فرهمند را از دست دادهاند، جوانمردی که همرأی و همراه مردمانش بود در رنجها و تیرهروزیها، او نه تنها پهلوان آواز ایران که سیاوشی دیگر بود و این نامی بود که در ابتدای راه، خود برگزیده بود؛ (سیاوش بیدگانی). سیاوش بر پیمان جوانمردی پای فشرد و تنهایی را در تورانزمین برگزید و مرگی ناجوانمردانه را در غربت. و گویی برای مردم ایران نیز غربت چند ساله و رنج پهلوان آواز ایران در دست و پنجه نرم کردن با مرگ به مثابهی تکرار سوگ سیاوش است. گذشته از احساسات ملی مردم ایران و شرایط ویژهای که در ایران روز نخست پرواز روان این یگانه مرد پیش آمده است، ناخودآگاه برایم خاطرات و یادهای سالهایی دور دراز زنده میشود، یاد روزهایی درنهایت توانایی و دلانگیزی آوای او در میانهی کوهستانهای ایران طنینی میافکند و اعجابانگیز و سحرآمیز بود، به یاد دارم که روزی در شیبی بسیار تند در البرز کوه به سرعت بالا میرفت و همزمان به قدرت تمام میخواند و ما تعجب میکردیم و ایشان میگفت، این کار همیشهی من است، خواننده باید در سختترین شرایط خود را بیازماید و بپرورد!
سختکوشی، تمرکز و پیگیری در انجام و تداوم کار و ایستادگی بر یک مداومت بدون وقفه از ویژگیهای بارز ایشان بود. پس از سالهایی طولانی که از دوستی و همراهی و هماندیشی ایشان با پدرم گذشته بود، روزی از ویژگیهای هنر ایشان پرسیدم؛ پدرم پاسخ داد: من خوانندههای بسیار و استادان بزرگ متقدم را دیدهام، هر کدام در یک نوع توانا بودند ولی شجریان خصوصیتی دارد که هیچکدام نداشتهاند و آن اشراف و تسلط او به همهی شیوهها و بایگانیها و ریزهکاریهاست.
درایت و تشخیص ایشان در نگاه به بایگانیها و هرچه پرداختهتر کردن آن از ویژگیهای بارز اوست اما نکتهای دیگر در کارنامهی ایشان وجود دارد که باید برای نسلهای آینده و هنرجویانی که قدم در راه نهادهاند قابل تأمل باشد؛ و آن اینکه شجریان یک موسیقیدان سنتی به معنای مصطلح نبود، اگرچه بسیاری از همنوازان و همکارانش سخت پایبند به سنت بودند و به نوعی این پایبندی از نحلهی غالب در اوج دهههای کاری ایشان بود، ولی بر این هشیاری بود که نمیتوان با پای متصلب به اقلیم هنر قدم نهاد.
کارنامهی شجریان فراتر از یک استاد سنتی و یا یک راوی سنت ردیف موسیقیست. او پایی در اقلیم سنت داشت و نگاهی به افقهای روشن، به آن چیزی که تنها با گذر از رنج آگاهی میسر میشود، و چالشی که آدمی را جان آگاه میسازد.
راهی که بسیاری از درخشانترین شخصیتهای تاریخی از آن عبور کردهاند؛ راه پر فراز و نشیب آگاهی، چالشیست پیش پای که همتی بلند میخواهد. همت آنانی که توانستند درونمایههای گذشته را نه تنها تکرار که دوباره فعال کنند و در آن مفاهیم نو واریز کنند.
این باران سحرگاه پائیزی بدرقهی روان تابناک او باد
سحرگاه آدینه، مهرماه. 1399
آریاسپ دادبه