سنت نقاشی پرتره از شخصیتهای تاریخی تا قبل از کمالالملک بیشتر اسباب کسب مشروعیت سیاسی دولتمردان را فراهم میکرد. کارکرد سیاسی چهرهسازی از شاه و سیاسیون و درباریان در دوران فتحعلی شاه ابعاد و کیفیات متفاوتی به این ژانر نقاشی داد. تابلوی «صف سلام» دربار شاه و همچنین چهرهنگاریهای متعدد که میرزا بابا، مهرعلی، عبداله خان نقاش از او ترسیم کردهاند، همگی تأکید بر اعمال قدرت و یکپارچگی ممالک محروصه ایران تحت امر شاه قاجار را دارد. فتحعلیشاهِ قاجار وظیفهی خطیر تولید پرترههای باشکوه و اشیاء هنری نفیس برای توزیع در ولایات و همینطور خارج از کشور را به عهده کارکنان نقاشخانهی سلطنتی گذاشته بود. در دوران ناصرالدین شاه هم این رویه ادامه داشت و حتی تشدید هم شد. اما از اواخر دورهی قاجار و با فعال شدن جریانات اجتماعی- مدنی، رویه تاحدی تغییر کرد. نقل است رضاخان سردار سپه خود به سراغ کمالالملک رفت و از او خواست چهرهاش را نقاشی کند. وقتی کمالالملک از این خواسته طفره رفت و شاگردش را برای انجام این کار پیشنهاد داد مورد غضب رضا شاه قرار گرفت. در واقع کمالالملک در این ژانر سنتی به جا گذاشت و با نقاشی کردن از شخصیتهای مهم مشروطهخواه دورانش موضع سیاسی و دیدگاه شخصی خود را نیز اعلام میکرد. این حرکتی نو بود در نسبت نقاش ایرانی با موضوع نقاشی و کنش سیاسیاش. این که هنرمند در نسبت با سفارشدهنده و قدرت سیاسی چگونه و چه میزان به سبک و شیوهی هنری و نظرگاه سیاسی خود وفادار میماند نکته مهمی است که در اعتبار و ارزش نقاشی او تعیین کننده است. پرترهی وثوقالدوله و پرترهی حاج سید نصرالله تقوی که از بهترین چهرهسازیهای کمالالملکاند حاصل همین مناسبت جدید است. هر دو مشروطهخواه بودند و هر دو شاعر و ادیب. اما این دو پرتره تأثیر یکسانی برجای نگذاشتند. پرترهی تقوی بارها منتشر شد و مورد ستایش بخش زیادی از مخاطبین قرار گرفت. ولی پرترهی وثوقالدوله کمتر دیده شد و کمتر مورد ستایش قرار گرفت. دلایل توفیق و عدم توفیق این دو پرتره چه بود؟
سید نصرالله تقوی دادستان کل کشور بود. او در تدوین بسیاری از قوانین مملکتی از قانون اساسی، متمم قانون اساسی، قانون آیین دادرسی مدنی و قانون تشکیلات دادگستری نقش مهمی داشت. خدمات فرهنگی بسیاری کرد که نقشش در تأسیس کتابخانهی ملی یکی از آنهاست. تقوی تا یک سال پیش از مرگش رئیس دیوان عالی کشور (دیوان عالی تمیز) بود. شخصیت محافظهکار و بدون حاشیهای که فراز و فرودهای سیاسی کمی داشت. اما قصهی حسن وثوقالدوله از وزرای اعظم آخرین دههی سلسلهی قاجار روایت پیچیدهایست که تا همین امروز منشاء مجادلات بسیاری است. گرچه صف مخالفین او بسیار طولانیتر است.
وثوقالدوله «فعالیت سیاسیاش را به عنوان یک لیبرال دموکرات آغاز کرد و در هفده کابینهی مختلف حضور داشت.»1 دو دوره نخستوزیر ایران بود و در دور دوم تاحد زیادی توانست در مسیر حل مشکلات کشور گام بردارد. به تعبیر ملکالشعرای بهار «وزیری وزیریزاده»2 بود. و از نظر ایرج افشار او جزو ده سیاستمدار مهم تاریخ معاصر ایران است. هم در سیاست چیرهدست بود و هم در ادب و فرهنگ بزرگ. «حقاً سزاوار آن بود که مثل فروغی رئیس فرهنگستان باشد.»3 اما وثوقالدوله قمار سیاست را باخت. بدون شک مشهورترین (نه مهمترین) تصمیم دوران صدارتش امضای قرارداد محرمانهی «1919» با انگلستان بود؛ قراردادی که قضاوت در مورد وثوقالدوله را با این پرسش که آیا راهبرد او همراستا با منافع ایران بوده است، گره زد.
قرارداد 1919 زمانی امضا شد که مردم در فقر و ناامنی زندگی میکردند و اقتصاد کشور تقریباً از هم پاشیده و دولت مرکزی ورشکست و ضعیف بود. با انقلاب اُکتبر (1917) قدرت روسیه در ایران بهشدت کاهش یافت. در نتیجهی این خلأ قدرت، انگلستان که فاتحانه از جنگ جهانی اول بیرون آمده بود، یک فرصت طلایی یافت. در واقع در مناسبات صحنهی جهانی از یکسو آلمان و امپراتوری عثمانی از میدان رقابتهای جهانی کنار گذاشته شده بودند و از سوی دیگر روسیه در باتلاق جنگ داخلی و تشکیل دولت انقلابی غوطهور بود. دولت بریتانیا هم دست به کار شد و لرد جورج کرزن را به رایزنی قرارداد گماشت و «او به عنوان معمار قرارداد دو هدف کلی را دنبال میکرد: نخست، تثبیت جایگاه انگلستان در خاورمیانه بعد از فروپاشی امپراتور عثمانی و دوم، محدود کردن نفوذ روسها در منطقه. کرزن نگران گسترش ایدئولوژی مارکسیست کمونیست روسی در خاورمیانه و هندوستان بود.»4 به گفتهی مخالفان، تحلیل وثوقالدوله از شرایط داخلی و خارجی متأثر از کرزن بود و طبق قرارداد، ایرانیان میبایست تحت نظارت مستشاران انگلیسی سیاستهای کلان کشوری و لشکری را اجرا میکردند. اگرچه «انگلستان مطابق این قرارداد استقلال و تمامیت ارضی ایران را محترم میشناسد»5 و حتی در متن قرارداد ۱۹۱۹ و بندهایش بهطور مشخص جمله یا عبارتی که ایران را تحتالحمایه انگلستان قرار دهد دیده نمیشود. اما مخالفین وثوقالدوله را مرتکب اشتباهات جِدی راهبردی و سیاسی در قرارداد میدانستند و پرداخت بخش کوچکی از وام دو میلیون لیرهای6 را رشوه به او و هیئت مذاکرهکننده پنداشتند. دقیقاً روشن نیست چه زمانی مخالفت با توافقنامه شایع شد، اما در زمانی که توافق هنوز در مرحلهی مذاکره بود صدای مخالفتها به گوش میرسید.
در صحنهی سیاست داخلی، وثوقالدوله به درستی به فقدان دولت مرکزی توانمند و باثبات پی بُرده بود. در هر بخش از کشور بانگهای یاغیگری و جداییطلبی به گوش میرسید؛ از آذربایجان، مشهد، سیستان و بلوچستان و حتی در کاشان، نایب حسین کاشی بر طبل جدایی میکوبید. اگرچه با گذشت ده سال از فرمان مشروطه و جاری شدن آزادیهایی که دخالت شاه در امور کشور را به حداقل میرساند و مسیر انتخاباتِ بیشائبه در حال هموار شدن بود و از طرفی روزنامهها و مطبوعات فعالیتهای گسترده و آزادی داشتند، وثوقالدوله به خوبی میدانست که ابتدا باید همبستگی را جاری و وضعیت را به ثبات برساند. راهبُرد کلی او پذیرفتنی است ولی پنهانکاری که در پیش گرفته بود با هدفش همخوانی نداشت. او به عنوان مشروطهخواه و طرفدار نظام پارلمانی به آرمان مردمسالاری خود چندان وفادار نماند. اشتیاق به مردمسالاری در ایران، بعد از جنگ جهانی اول هممسیر با جنبش ملیگرایی شد. وثوقالدوله نتوانست این واقعیت را تشخیص دهد. او میخواست که در پشت درهای بسته و بدون مشارکت ملت، تصمیمات حیاتی و راهبردی را برای ایران و ایرانیان بگیرد.
با اینحال طرفدارن وثوقالدوله باور دارند که وی به ابعاد مختلف قرارداد آگاه بود. در زمان عقد قرارداد مجلس تعطیل شده بود ولی وی تأکید داشت که قرارداد بایستی به تأیید مجلس برسد. او این شرط را به این دلیل در قرارداد ذکر کرد که انگلیسیها از بازگشایی مجدد مجلس در ایران حمایت کنند. اما او گمان میکرد که مجلس با انعقاد این قرارداد موافقت نکند. پس چرا به بستن این قرارداد و الزام تایید مجلس تن داد؟ بعضی از طرفداران او معتقدند که او با این کار انگلیس را فریب داد تا در شرایط بحرانی کشور، وامی کلان از انگلیس دریافت کند. حتی عدهای مسئلهی دریافت وجه از دولت بریتانیا را نیز عمدی میدانند؛ چرا که سندی بود (با تبعات بدنامی خودش) برای بیاعتبار کردن قرارداد. حبیب یغمایی میگوید: «اگر وثوق در عقد قرارداد رشوتی نمیستاند مسئله به طرزی دیگر عنوان میشد.»7 قرارداد 1919 مشکل داشت و مفاد آن با منافع ملی همراستا نبود. اما قرارداد هیچگاه به صحن عمومی مجلس راه نیافت و یک سال و نیم بعد از امضا، به دستور سید ضیاءالدین طباطبایی لغو گردید. کرزن هم به دلیل اشتباه استراتژیکش توسط دولت انگلیس مواخذه شد. «ژنرال دیکسون از اداره هندوستان و ژنرال آیرونساید از نیروی اعزامی بریتانیا به میانرودان جمعبندیشان این بود که کرزن بار مالی تحملپذیری را برای امپراطوری ایجاد کرده است. به عبارت دیگر بریتانیا به یک مورد کلاسیک زیادهروی امپریالیستی دچار شده»8 براستی وثوق چرا به دنبال قرارداد 1919 رفت؟ آیا این گفتهها سندیت تاریخی دارند؟ آیا مدعیاتی برای پاک کردن چهرهی تاریخی او از ننگ وطنفروشی نیست؟ آیا کسی که محمدعلی فروغی و مدرس هیچگاه ادعای فساد او را نپذیرفتند و « هرگز به وثوق اتهام رشوه گرفتن نزدند»9 و باور داشتند «وثوق با تمام باهوشی حماقت کرد و با مردم کجتابی کرد»10 آبروی خود را فدای ایران کرده بود؟ چنین سوالاتی است که چهرهی او را در پردهای از تردید و ابهام فروکشیده؛ چنانکه تا به امروز هم پرترهی کمالالملک از او، پردهای بلاتکلیف بوده است. این پرترهی یک وطنفروش است یا وطندوست؟ کمالالملک آنقدر توانا نبود- و کمریشگی و محدودیتهای واقعگرایی در ایران هم این اجازه را به او نمیداد- که تفسیر خودش را وارد پرتره کند. چهرهی وثوق گرچه به روبهرو خیره شده ولی چشمدرچشم مخاطب نمیشود. در خود فرو رفته و احساس خاصی را بروز نمیدهد. متانتی دارد و گویا به مانند خود وثوق به راحتی هیجانی نمیشود.
وثوقالدوله شخصیت سیاسی و ادبی مقتدری که برای تحول بزرگ و تاریخسازی آمد، اما بدنام شد. در عرصهی سیاست ایران، وثوقالدوله استثنایی بر یک قاعده بود؛ قاعدهای که اساس آن بر تعلل و دستبهدست کردن به وقت سختی و خودداری از اتخاذ تصمیمهای دشوار بوده است. او در مباحثه با مصدق در مجلس شورای ملی، دورهی ششم: جلسه 11، میگوید: «اجتهاد شخص بنده این است که به ایراد و اعتراض نباید اندیشید، و به مشهور شدن و یا نشدن هیچ نباید اهمیت داد، از محو شدن وجاهت و حسن شهرت نباید ترسید. نتیجهی این منطق چه بود؟ این بود که بنده در در شدیدترین مواقع، قبول مسئولیت میکردم. (….) در وقتی که هنوز جنگ اروپا ناتمام و نتیجهاش نامعلوم و تمام عوامل بدبختی در ترقی بود باز مأمور شدم که بدنامیهای تازه برای خودم ذخیره کنم.» او شخصیتی عملگرا بود و از جمله مدیرانی که اعتقاد داشتند به جای خیالبافی و مخالفخوانی باید در هر حدی که ممکن و مقدور است با تعامل و تفاهم کار را به جلو برد و در مسیر رشد و پیشرفت گام زد؛ از این منظر او در گروه مردانی چون محمدعلی فروغی، قوام السلطنه، سید ضیاء طباطبایی، سید حسن تقیزاده و … قرار میگیرد که برای بقا و تعالی آرمان و خواستههای فرهنگی خود راه تعامل را پیش گرفتند. بدون شک آنها درصدی خطا برای راهبردشان قائل بودند و به شکستهای احتمالی آگاه بودند. اما برای پیشرفت راهی جز این نبود و بایستی برای برون رفت از وضعیت بغرنج خطر احتمالی بدنامی را به جان میخریدند. خود او در این چند بیت شعر به درستی وضعیت خود را توصیف کرد.
چون بد آید هرچه آید بد شود یک بلا ده گردد و ده صد شود
آتش از گرمی فتد، مهر از فروغ فلسفه باطل شود، منطق دروغ
پهلوانی را بغلطاند خسی پشهای غالب شود، بر کرکسی
کور گردد چشم عقل کنجکاو بشکند گردونهای را شاخ گاو
مصرع آخر اشاره به ماشین وثوقالدوله دارد که به بعد از عزل و هنگام خروج از ایران با گاوی تصادف کرد و واژگون شد.
وثوقالدوله آینهی سربلندی و رنجش است. آینهای درخشنده اما شکسته شده. جدیترین سخن در برابر منش سیاسی او از گفتههای مصدق است. مصدق در همان دوره از مذاکرات مجلس شواری ملی (دورهی ششم: جلسه 11) میگوید: «تجربهی پیشین به خصوص در زمان مشروطیت كه خود وثوقالدوله نیز در اکثر موارد حضور داشتند؛ ثابت میکند كه تسلیم شدن و واگذاری امتیازات به خارجیان، محرك اصلی آن ها در طمعورزی میباشد و تنها مقاومت یك دولت میتواند در مقابل زیادهخواهی بیگانگان ایستادگی کند.» راهبرد مصدق و راهبرد وثوقالدوله هدف یکسانی داشت. همانگونه که دو رویکرد مذاکره و یا مقاوت در موقعیتهای مختلف و در بافتارهای گوناگون، هر کدامشان میتواند راهبردی مناسب باشد. دو رویکردی که بهطور کلی دو سویهی گفتمان سیاسی امروزمان را هم شکل میدهد. اما آنچه تأسفبرانگیز است، با رفتن وثوقالدوله کودتا شد و آزادیهایی نسبی هم که حاصل شده بود به پایان رسید.
به سنت نقاشی کمالالملک و پرترهی وثوق الدوله و سید نصراله تقوی برگردیم. پرترهی تقوی درخور است. هیچ بعید نیست که توافق و همسویی گرایشات تجددطلبانهی نقاش و سید نصراله در موفق شدن این تصویر مؤثر بوده است. تصویرهای ماندگار، تصاویری هستند که با تصور عمومی از آن شخصیت تاریخی پیوندی معنادار ایجاد میکنند. میگویند پیکاسو پرترهای از گروتد اشتاین-حامی کوبیستها- سفارش گرفت. او بعد از مدتها تردید چهره حامی خود را در هیئت مجسمههای افریقایی که در آن سالها شیفتهشان شده بود کشید. وقتی به او اعتراض کردند که این نقاشی شبیه مدل نیست او گفت خواهید دید که گروتد اشتاین شبیه نقاشی من خواهد شد. حاج سید نصرالله تقوی این شانس را داشت که شبیه نقاشیاش شود اما وثوقالدوله نه. هنرمندان میتوانند شخصیتهای تاریخی را تاریخی کنند. اما مادامی که دربارهی تصویر آنها توافقی صورت نگیرد، در آشوبِ تاریخ جز شبحی نیستند. تصویر و تفسیر کردن شخصیتها یعنی نوشتن تاریخ. اما بیشک کمتر دیده شدن پرترهی وثوقالدوله به سرنوشت تلخ او گره خورده است. چهرهی کمتنش تقوی راحتتر قضاوت و دریافت میشود، اما پرتره وثوق مسئلهدار است. تکلیفمان با پرترهی وثوق روشن نیست، چنانکه تکلیفمان با خود وثوق روشن نشده است. سرنوشتی که رویکرد انضمامی و عملگرای افرادی از جنس وثوقالدوله را به همراه پرترهای که از او نقاشی شده، توامان در معرض قضاوت تاریخ قرار میدهد.
*برای مطالعهی مقالهای دربارهی تاریخ پرترهسازی در ایران، با عنوان «پرترهی تاریخ بیتاریخی» نوشتهی ایمان افسریان و مسلم خضری، اینجا را کلیک کنید.
پانوشتها:
1 . تاریخ ایران مدرن، یرواند آبراهامیان، نشر نی، 1389، ص 119
2 . شرح و حال وثوقالدوله، 1336، س. 10، ش.6 (مسلسل 110)، ص 256
3 . چون بد آید هر چه آید بد شود، میلاد عظیمی، مجله اندیشه پویا، شماره 59، ص 65
4 . مشروطهخواهی که به آرمان خود وفادار نماند. محسن میلانی، مجله اندیشه پویا، شماره 59، ص 74
5 . بند اول قرارداد 1919
6 . طبق توافق مقرر شده بود که انگلستان وامی به مبلغ دو میلیون لیره با بهرهی بالای هفت درصد به ایران بپردازد که فقط بخش کوچکی از آن پرداخت شد.
7 . خاطرات حبیب یغمایی، نشر طلایه، 1372، ص 108
8 . تاریخ ایران مدرن، یرواند آبراهامیان، نشر نی، 1389، ص 121
9 . مصدق و نطقهای تاریخی او، حسین مکی، نشر جاویدان، 1364، ص 200
10 . یادداشتهای روزانهی محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس، محمد افشین وفایی و پژمان فیروزبخش، مجله سخن، ص 413