از شما دعوت میکنیم پیش از شنیدنِ این گفتارها، مقالهی «گفتار دهم: دبستان پارسایی_سفر روح» در فصلنامهی شمارهی 79 را مطالعه کنید.
این گفتارها تکملهایست بر دهمین درسگفتار تاریخ هنر ایران.
بخش اول «شیوههای بررسی تاریخ هنر»
در بخش اول، روند مطالعات مربوط به تاریخ هنر از قرن هجدهم تا به امروز بررسی شده است و فهرستی از نظریهها و شیوههای رجوع به تاریخ هنر ایران و جهان ارائه میشود.
از وینکلمان به عنوان آغازگر تاریخ هنرنویسی به شیوهی جدید تا تیتوس بورکهارت، اروین پانوفسکی، سنتگراها، نظریات اسطورهشناسی، دائرةالمعارفنویسی و غیره، بهاختصار، طرحِ بحث شده است و در نهایت تلاش میشود مهمترین شاخصه و مبنای این شکل از نگارش تاریخ هنر ایران توضیح داده شود.
بخش دوم «سفر روح»
در بخش دوم به موضوع سفر روح در ارتباط با تاریخ هنر ایران پرداخته میشود. این بخش در درسگفتار دهم اینگونه آغاز میشود:
در درسگفتارهای گذشته، بسته به موضوع، به مظاهر اقسام آگاهی که در هر کانون فرهنگی شکل گرفت اشاره کرديم، حال به وجه ديگری توجه میکنيم، و آن تعريف هر فرهنگ از سير تعالی روح، يا راه کمال و رستگاری آدمیست. مانند باقی مظاهر فرهنگی، درک از «سير کمال» نيز در هر کجا براساس نسبتی که ميان انسان، هستی، و زمان به شناخت درآمده شکل متفاوتی به خود گرفته است.
دريافت هر فرهنگ از امکان باليدن روح آدمی، از آن جهت که هستهی مولد معنابخشی به زندگیست، و راه و روش زيست، اخلاق، آداب، هنر را از خود متأثر میکند اهميت میيابد، و بهويژه بايد به نسبتی که ميان اين معنا با ايدهی «تأسيس»، و مشروعيت نظام قدرت برقرار است توجه کنيم.
قالب داستاني «سفر قهرمان»، از کهنترين الگوهای داستانی مشترک ميان فرهنگهاست. اين داستانها ظرفيت آن را دارند که علاوه بر انتقال تجربهی دشواریهای مهاجرت و سفر، حامل تمثيلی از دريافتهای روحی و مکاشفات درونی آدمی شوند که او را از يک جايگاه به جايگاهی ديگر سوق میدهد.
با وجود يک قالب کلی مشترک، تنوعی در اين داستانها وجود دارد که به ظرافت گويای صور آگاهیست که هر فرهنگ را از ديگران متمايز میسازد. به جز اين، در مناسک عملی نيز بررسی آئينهای تشرّف، يا اقسام مرامهای سلوک معنوی، نيز میتواند ما را به درکی از گونهگونی دريافت سرشتهای فرهنگی از اين موضوع نزديک سازد.
در اين مورد برای روشنتر شدن موضوع به مقايسهی جزئياتی از داستانهای سفر قهرمان در فرهنگ ايرانی با فرهنگهای ديگر خواهيم پرداخت. سپس يک نمونهی بسيار کهن از داستانهايی را که با اين الگو در دل فرهنگ ايرانی شکل گرفت، مورد توجه قرار میدهيم؛ سرود مرواريد نمونهای ارزشمند است که در دل آن کثيری از معناها در قالب يک تمثيل واحد سامان يافته است.
شواهد نشانگر شکلگيری يک دستگاه فکری تازه است که در شيوهای نو خويشکاری آسمان را به زمين منتقل میکند. اين آگاهی نو که در فرم يک روايت تمثيلی درآمده است بهسرعت و سهولت منتشر میگردد. سامان يافتن شقوق گونهگون حيات اجتماعی حول اين روايت بستری برای تأسيس قدرت فراهم میآورد، که نظام باوری پشتوانهی آن است؛ پيدا کردن نمودهای اين آگاهی در جلوههای ديگر هنر و فرهنگ، نشانگر قدرت نفوذ و بسط و اشاعهی ايدهی بنيادينیست که در دل اين روايت بهطور فشرده عرضه شده است. ….
بخش سوم «نور فضا، زمان در جشنگاه پارسه»
بخش سوم گفتاریست کاملکننده در امتداد توضیح «مکتب پارسی» یا همان «دبستان پارسایی». معماری، موقعیت و معنای پارسه بهعنوان جشنگاهِ پارسیان، موضوع بحثِ این بخش است.
در بخشی از مقاله میخوانید:
بنای تخت جمشيد کاخ، در معنای مصطلح آن برای ناميدن اقامتگاههای سلطنتی، نيست. امروزه با پژوهشهای جديد اين نظريهی متداول اعتبار خود را از دست داده است. حتی باستانشناسانی که چندان با يافتههای جديد در زمان خود آشنا نبودهاند، از جمله کرفتنر، رومن گيرشمن، و لويی واندنبرگ نيز به کاربری متفاوت اين مجموعهبناها اشاره کردهاند. گيرشمن مینويسد که در پلان و کاربرد فضاهای اين بنا کاربری نظامی تعريف نشده است، و از نظر حفاظت کاملاً بیدفاع است.
در واقع برعکس عموم کاخها که در محلی استراتژيک و دستنيافتنی قرار میگيرندکه بهويژه محل ورودی خود را پنهان میسازند، پلکان ورودی پارسه با پلههای متعدد و کوتاه آغوش گشوده است.
بنا بر شواهد به نظر میرسد مجموعهی فضاهای پارسه مکانی برای برگزاری گردهمايیهای بزرگ بوده است؛ جشنهايی در ذيل آنچه آن را «آئين پارسايی» میناميم، که شايد مهمترين آنها نوروز، تيرگان، مهرگان و سده بودهاند.
يکی از مهمترين دستاوردهای برگزاری اين جشنها در زمان مقرر، و بهصورت مکرر، امکان همزمان کردن جوامع دور از هم بوده است. و اين سرآغاز يک تحوّل عظيم فکری در روزگار کهن است. پيش از آن رسم برگزاری آئينهايی با اين شمول قومی در ميان اجتماعاتی با اين تنوع، و در اين گستردگی جغرافيايی وجود نداشته است؛ بنابراين گزاف نيست اگر پارسه را اولين «شهرـپايتختِ» انديشه و فرهنگ بناميم.
مکانهای آئينی در جهان باستان به فراوانی و در هرکجا يافت میشوند؛ آنچه در اينجا وجه تمايز است نگاه اين فرهنگ به «ديگری»ست، که در تمدنهای ديگر، بر مبنايی محدود به حدودِ تنگ محلیـقومیـخونی، از «خودی»ها جدا میشد.
در بيشتر فرهنگها، مثل يونان، مرزبندی با بيگانگانی، که «باربار» خوانده میشدند، از اصول قوامبخش قدرت فرهنگ محلی بود. آکروپوليس يا معابد کرت مکانهايی ويژهی نيايش ساکنان محلی بودند که دربهای آن به روی بيگانه بسته نگاه داشته میشد. درب آشرامهای هندوان، يا معابد مصريان باستان هيچگاه به روی بيگانه باز نبود. معابد يهوديان اورشليم حتی به روی غيرکاهنين هم بسته بودند. …