وقتی پس از باز شدن داربستهای مرمت در تیر ماه ۱۴۰۱، اولین تصویر از گنبد مسجد جامع عباسی اصفهان در فضای مجازی منتشر شد، گرچه یک مونتاژ عجولانه و کمی دستکاری شده به نظر میآمد، اما ناباورانه نشان میداد واقعاً اتفاق بدی برای گنبد افتاده است. منظور همان تصویر دو پاره است که در سمت راستْ گنبد را پیش و در سمت چپ، آن را پس از مرمت نشان میداد و برای مطابقت تصاویر در فتوشاپ اصلاح پرسپکتیو شده بود.۱
عکسهای مشابه دیگری به سرعت در صفحات اینستاگرامی و رسانههای خبری دست به دست شد و به عنوان سندی عریان بر محکومیت و بیکفایتی مسئولان ارشد، مدیران میراث فرهنگی، مدیر پایگاه میراث جهانی نقشِ جهان، ناظران کیفی و نیز محققان، دانشگاهیان و مرمتگران مبنای قضاوتهای درست و غلط قرار گرفت. کامنتهای زیر عکسها ترکیبی بودند از ناسزا، کنایه، تمسخر، توهین، متلک، آه و افسوس، هشتگهای دادخواهانه و انبوهی از صورتکهای غمگین و گریان و قلبهای شکستهی سرخ و صورتی. به مرور تعداد معدودی متن تخصصی و روشنگر هم منتشر شد که سعی در پیدا کردن دلایل واقعی مشکلات پیش آمده و ارائهی راهحل داشت اما در مقابل عصبیتها، حملهها و دفاعهای خشن و متناقض صدایشان بلند نبود.
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «تَرَکی بر زمرد! چه بر سر گنبد شیخ لطفالله آمده است؟»
این خود جای بحث دارد که این نوع واکنشهای خشمآلود و میل به تحقیر و آبروبَری که در این سال در مورد اشخاص، رویدادها و موقعیتهای حساس زیاد دیده میشود، چگونه در رفتار اجتماعی ما رایج شد و نشان از کدام روحیه و کدام آسیب فرهنگی دارد و کارکردش چیست؟ این سوال وقتی تأملبرانگیزتر شد که برای روشن شدن بخشی از دلایل مشکلات مرمتی گنبد، به اتفاق یک دوست با تعدادی از استادکاران و مرمتگران قدیم و جدید اصفهان به گفتگو نشستیم.
در ابتدای صحبت با ایشان آنچه بیش از همه جلب توجه میکرد این بود که در کلامشان از آن ناسزاگویی، تمسخر، ابراز خشم و نفرت خبری نبود. آنها در عین نارضایتی زیاد از مدیران دولتی و میراث فرهنگی، بیش از هر سازمان یا مقام دیگری خود را مسئول و پاسخگو میدانستند و نسبت به آنچه پیش آمده متأسف، غمگین و به نوعی سوگوار بودند. به جای آنکه تنها درستی کار خود را توجیه کنند و دیگران را بیلیاقت و تقصیرکار بدانند، لابهلای گلایهها و در میان مثالها و خاطرهها از استادان و همکاران پیشین خود با تحسین و نیکی یاد میکردند و مشکل اصلی را فقدان استادکار ماهر و کاربلد میدانستند و هر از گاهی با افسوس میگفتند «حیف… اگر فلان استاد هنوز زنده بود میدانست باید چه باید کرد یا اگر فلان استاد را به عراق و سامرا نمیفرستادند میدانست چطور مشکل را حل کند…»
به گفتگو با مرمتگران فعلی گنبد مسجد جامع عباسی رفتیم (مهدی پاکدل، متولد ۱۳۳۶؛ و پسرش حسین پاکدل، متولد ۱۳۶۶).۲ تصورمان این بود که در میانهی این هیاهویی که به راه افتاده، یا ایشان را پیدا نخواهیم کرد و یا شاید حاضر به مصاحبه نباشند. اما بیهیچ مانعی در زیر گنبد ساعتی گفتگو کردیم. گفتند چند روزی است که کارمان را تعطیل کردهایم و اینجا نشستهایم که اگر کسی خواست سوال بپرسد جواب بدهیم.
پدر و پسر با تأسف گفتند که بله کار ما اشکال داشته… در بخش «تیزه» گنبد و در تَرکهای پانزده و شانزده به چند دلیل عیب وجود دارد. یکی اینکه پس از یازده سال ناگهان و پیش از آنکه بتوانیم اشکال را رفع کنیم برای تحویل کار تحت فشار زمانی برای باز کردن داربست ها قرار گرفتیم و دیگر اینکه با شابلون چهار تکهی فرسوده و تو رفتهای که در اختیار داشتیم نتوانستیم قوسِ گنبد را درست بازسازی کنیم (شابلون سازهای فلزی است که دقیقاً مطابق با قوسِ صحیح گنبد ساخته میشود و در بهترین حالت باید به صورت «یک تکه» از نوک گنبد تا پایه بر روی ریلی به صورت دورانی بچرخد تا بتوان گرداگرد گنبد را از نظر فرم به درستی پوستهگذاری کرد) سوال کردیم چرا با شابلون معیوب به کار ادامه دادید؟ گفتند نمیدانستیم این اشکال تا به این حد باعث خرابی گنبد خواهد شد ضمن آنکه ساخت شابلون جدید بسیار وقتگیر و پر هزینه بود و همه چیز را به هم میریخت. مهدی پاکدل هنگام گفتوگو بسیار متأثر بود و گفت «چه کنم … حالا آبروی من رفته است و این گنبد شده مایهی سرافکندگی و هدر رفتن یک عمر کار. خیلی حرف دارم و یک روز میگویم… حالا هم اگر بگذارند، اشکال را برطرف میکنم.»
درباره تغییر در جزیئات بعضی از نقوش یا رنگها پرسیدیم. توضیح دادند اشتباهات قبلی و تفاوتهای نقوش در هر ترکِ گنبد را بنا بر فراوانی آنها یکسانسازی کردیم و این همان کاری است که از قدیم انجام میشده است. درباره اصالت کاشیها پرسیدیم، گفتند روی گنبد هیچ کاشیای از زمان صفویه وجود ندارد و همهی کاشیها در طول مرمتهایی که از سال ۱۳۲۸ در زمان رضا شاه شروع شده تعویض شدهاند و ما نیز هرجا لازم بود از کاشیهای پخته شده در کارگاه خودمان استفاده کردیم. همچنین روش زیرسازی و دوغابریزی را بازگو کردند.
گرچه تمرکز این نوشتار بر شرح اهمیت دانشِ استادکار سنتی و لزوم مستندسازی آن است، اما آنچه تا همینجا به عنوان یک امر تعجبآور و سوالبرانگیز گفتنی است، موضوع چگونگی اختصاص «وقت و هزینه» برای مرمت چنین بنایی است. چطور ممکن است برای مرمتِ عظیمترین «گنبد دو پوستهی گسسته نار» در جهان و ثبتشده در فهرست میراث جهانی یونسکو، که چشم و چراغ میدان نقش جهان است، تنها ۵ سال پس از مرمت قبلی (مرمت پیشین توسط حسین مصدقزاده در سال ۱۳۸۵ پایان گرفت و مرمت فعلی از ۱۳۹۰ آغاز شد) یازده سال زمان صرف شود اما مرمتگر از وقت کم، درآمد پایین و هزینهی بالای ساخت شابلون به عنوان مانعی برای مرمت صحیح بنا شکایت داشته باشد؟ چرا آقای پاکدل لازم میبیند تا در کنار کار مرمت، در گوشهی مسجد جایی را هم برای فروشِ کاشیهای زینتی به بازدیدکنندگان اختصاص بدهد؟ چرا گلایه دارد که با توجه به وضع اقتصادی در این سالها پولی که به من دادهاند به اندازهی اجارهی داربستها در این یازده سال هم نمیشود؟
بخشی از پاسخ را از زبان مهدی موسویزاده۳ (متولد ۱۳۳۰، یکی از اعضای خانوادهی موسویزاده از قدیمیترین و بزرگترین کاشیسازان سنتی اصفهان) شنیدیم که همنظر با چند استادکار دیگر (از جمله محمدحسن مقضی،۴ کاشیتراش و معرقکار، متولد ۱۳۲۸. مجتبی غمگین،۵ معرقکار، متولد ۱۳۴۳. حسن صدر ارحامی،۶ نقشزن و کاشیکار، متولد ۱۳۲۳) یکی از مهمترین اشکالات کار را در سپردن مرمت چنین بناهایی بصورت پیمانکاری و از طریق مناقصه میداند
به گفتهی ایشان «کار هنری با مناقصه جور در نمیآید. تصمیمگیران دولتی به جای آنکه بر روی کیفیت، ارزش و درستی کار متمرکز شوند آن را به کسی میسپارند که پایینترین قیمت را در هر متر مربع پیشنهاد دهد و با این روش پیمانکار را هر چقدر هم که ماهر باشد به استفاده از مواد و وسایل ارزانتر برای صرفهی اقتصادی ناچار میکنند. اگر بودجه به درستی و به حد کفایت برای تحقیق، مطالعه و دعوت از متخصصان و ناظران فنی و تأمین مالی استادکاران صرف شود و نیز کاشی مرغوب و آزموده، ملات و گچ با خلوص بالا، ابزار و وسایل درجه یک در اختیار مرمتکاران قرار گیرد، این کار نهایتاً بایستی در مدت یک و نیم الی دو سال بدون ایراد و اشکال به پایان برسد، به طوری که لااقل تا ۴۰ سال دوام آورد.»
جمع شدن چند استادکار با تخصصهای مختلف در کنار هم نیز یکی دیگر از عوامل اثرگذار در کیفیت کار گذشتگان بوده است. این اجتماع معمولاً از ماهرترین و مجربترین استادان در هر رشتهی هنری تشکیل میشد. در حالی که در مناقصهها برای صرفهجویی در مخارج سعی میشود از حداقل افراد با بیشترین کارآرایی استفاده شود. هوشنگ رسام۷ (نقاش و کاشیکار، متولد ۱۳۳۲) با شوخطبعی خاطراتی از هنرستان هنرهای زیبا در زمان عیسی بهادری و نیز نوع ارتباط میان استادان و شاگردان را هنگام کار ساخت یا مرمت بنا تعریف کرد: «گروه بزرگی از استادها و شاگردها با هم کار میکردند. در همین گپوگفتهایی که استادکاران و شاگردان در وقت نهار و استراحت با هم داشتند، اطلاعات زیادی درباره مشکلات حین کار و راهحلها پیشنهاد و رد و بدل میشد. به این ترتیب از معمار گرفته تا بنا، خطاط، معرقکار، مقرنسساز، رسمیبند، یزدیساز، نقاش و طراح… با هم همفکری میکردند و بر کار یکدیگر اثر میگذاشتند.»
مهدی موسویزاده در حالی که گوشه و کنار کارخانهی کاشیسازی دیدنیاش را به ما نشان میداد دربارهی راهکار مشکلِ پیشآمده گفت: این جنجالها بیخود و اشتباه است. میگویند اشکال پیش آمده؟ بله پیش آمده… حل آن هم فوریت دارد ولی استادکار کارکشته میخواهد. چند سال پیش رفتیم و گنبد را دیدیم و با اینکه پیشهی ما کاشیسازی است، گفتیم گنبد مشکل زیرسازی دارد. در زمان مرمت مصدقزاده هم این مشکل وجود داشت. ده بار دیگر هم مرمت کنند تا زیرساخت بنا درست نشود فایده ندارد. الان گنبد چندلایه گچ اضافه دارد. بین آجر و کاشی پنج تا هفت سانتیمتر گچ کافی است، اما الان در بعضی قسمتها لایهی گچی بیست یا سی سانتیمتر ضخامت دارد. نشستها و تو رفتگیها با گچ پُر شده است. اینطوری وزن گنبد زیاد و به مرور پوستهی گنبد بزرگتر میشود و ممکن است نقشها تغییر کند. باید مواظب دوغابریزی و خلوصِ ملات و گچ هم باشند که با جذب رطوبتْ کاشی را خراب نکند. قدیمها برای رفع رطوبت به گچْ شیرهی انگور یا خرما میزدند حالا از مواد جدید استفاده میکنند که چیز بدی نیست، مهم این است که بدانند چه میکنند و از پیامدهایش اطلاع داشته باشند.
به گفتهی اغلب استادکارانی که با ایشان گفتگو کردیم وجود مشکل چه در خود بنا و زیرسازی و چه در کاشیکاری و نقوش امر جدیدی نیست، روش برخورد با آن است که با گذشته فرق کرده است. امروز چون گذشته اشکالات در بناها زیاد است، بعضی از آنها مثل این گنبد سر و صدا میکند و بسیاری از آنها دیده و رسانهای نمیشوند. از میان ایشان محمدحسن مقضی و حسن صدرارحامی نیز ضمن تأیید این گفته معتقدند در کار تمام استادکاران ممکن است اشکال پیش آید، به جای رسوا و بیآبرو کردن آدمها اول باید توان عیبیابی و بعد رفع اشکال را داشت. جان و مال و دانش استادکارِ ماهر را باید برای چنین روزی حفظ کرد تا بتوان چون پزشکی حاذق برای تجویز دارو از او کمک خواست.
در خلال مصاحبهها بعضی از استادکاران متأسف بودند میراث فرهنگی در ظاهر آنها را تجلیل میکند و یا به آنها دکترای افتخاری اعطا میکند اما در عمل حرفشان را جدی نمیگیرد و به آنها به چشم افراد بیسواد و تحصیلنکرده نگاه میکند. وجود مهندس و ناظر فنی از سوی سازمان میراث فرهنگی که بر کار معماران، بنایان و کاشیکاران سنتی نظارت کندْ خوب است، اما این ناظران نهتنها باید بیش از استادکار بدانند و آگاه باشند که، بهاصطلاح « کار گِل» کرده باشند و بالای داربست بیایند و از نزدیک مراحل کار را دنبال کنند.
لازم به تأکید است که این گفتهها به این معنا نیست که سهم اهمیت مطالعات جدید و دانشِ روز در حفظ و بقای آثار تاریخی کم است، بلکه حرف بر سر این است بخش بزرگی از فوت و فن و رموز کار در نزد استادکار سنتی به امانت گذاشته شده و باید مستندنگاری و حفاظت شود. استادکاران در گذشته دانستههایشان را به ندرت مکتوب میکردند و همینکه میتوانستند شاگرد قابلی تربیت کنند، برایشان حکم انتقال میراث را داشت و کار خود را تمامشده میدانستند. اکنون زنجیرهی انتقال این مهارتها گسسته شده و این دانش که حکم کتاب راهنما را دارد رو به زوال است.
در رابطه با لزوم ثبت مراحل مرمت در هر دوران، مقالهی محمدمهدی کلانتری دربارهی اشکال مادرزادی گنبد، مهم و خواندنی است.۸ موضوعی که میبایست سالها پیش برای آن تمهیدات لازم اندیشیده میشد. حدود هفت سال پیش این محقق از عدم تقارن خشخاشیهای زیر گنبد (دیوارکهای پرهمانند) خبر داد که میتواند باعث بر هم خوردن توازن در نقاط ثقل و نظام کششی گنبد شود. به باور او علت نیاز به مرمت پی در پی گنبد همین اشکالِ سازهایاست و مسئلهی مهم دیگر حذف تیرهای چوبی در فضای خالی دو پوست گنبد است، که شاید به دلیل پوسیدگی و در زمان پهلوی و احتمالاً در دورهی مرمت مرحوم حسین معارفی (معمار و مرمتکار، متولد ۱۲۷۲) پیش آمده است و زمان دقیق و دلیل آن جایی ثبت نشده و احتمالاً در طول این سالها موجب حرکت و رانشِ گنبد شده است. ایشان تأکید میکند به جای تعویض لباس این بنا باید به قلب بیمارِ آن رسیدگی کرد… اما عجب اینکه این یافتهها و گفتهها نه در سالهای پیش و نه اکنون از سوی شورای فنی ادارهی کل میراث جدی گرفته نشده است.
مشابه این داستان را از زبان محمدحسن محبعلی۹ (مرمتگر بناهای تاریخی، متولد ۱۳۲۸) شنیدیم: «به من گفتند گنبد مسجد شیخ لطفاله خراب است، گفتم باید دید و آسیبشناسی فنی کرد. این مواد نانو که بر روی آجر کشیدهاند هنوز جواب خود را پس نداده باید احتیاط کرد… دربارهی گنبد مسجد شاه هم گفتم زیرساخت اگر اشکال نداشته باشد نیاز به تعویض کاشی نیست، اگر سازه سالم باشد کاشیها لااقل باید چهل سال عمر کنند، پس اول زیرساخت باید بررسی شود ـ گرچه در جایی نوشته نشده ـ اما از زمان باقر آیتالهزاده شیرازی هم کاشیهای گنبد درست جفت و جور نبود. دوبار به میراث فرهنگی تلفن زدم که شرایطی مهیا کنید تا بیایم و گنبدها را ببینم؛ گفتند فعلاً بودجه و اعتبار کافی نداریم…»
محمدحسن مقضی که به گفته خودش جد ایشان به استادعلی اکبر اصفهانی، معمار نامی دوران صفویه میرسد، میگوید «گرچه پدران و استادان ما روش کارشان و یا نامشان را ثبت نمیکردند اما آنچه تا الان این بناهای زیبا را سر پا نگه داشته نه آجر و ملات و کاشی، که خواست، مهارت و تلاش ایشان بوده است. استادکار نقشهی راه است. پس، ابتدا باید استادکار حفظ شود سپس بنا…» و ادامه می دهد «ابزار اصلی کار در زمان پدر من استاد محمدعلی مقضی، که شاگرد پی در پی اولین سازندگان و مرمتگران مسجد شاه بوده است چشمهایش بود. او مثل استادش برای آنکه مطمئن شود گنبد با قوس درست و متقارن ساخته یا مرمت میشود، ریسمانی را با یک وزنه، شاقول میکرد. از فاصلهی دور رو به گنبد میایستاد و شاقول را جلوی چشم و مماس بر شابلون روی گنبد میگرفت، بعد به کسی که بالای گنبد بود علامت میداد که قالب را کمی به راست یا چپ مایل کند تا زمانی به تناسب و درستی کامل برسد و سپس آن را در جای خود ثابت میکردند تا معیاری شود برای ساخت محور قوس گنبد. حالا از ابزار جدید استفاده میکنند اما این کارها را جایی ننوشتهاند و آن کس که ندیده یا نمیداند…»۱۰
در کلام این استادکاران که حالا تعداد انگشتشماری از ایشان در قید حیاتاند، نکتهها، مثلها، رمزها و فوت و فن کار بیپایان است. به ناچار با ذکر این تأسف مطلب را به آخر میبرم که چنانچه روشن است، آنچه از این میراث پُربهای نامکتوب، از دست دادهایم بسیار و آنچه برایمان باقیمانده اندک است. حفظ و پاسداشت آنچه هنوز در دسترس است و بیم آن میرود که تا فردایی نزدیک دیگر نباشد، حکم عقل است و برای عاقل یک اشاره کافی است.
*با سپاس از رضا زهتابچی برای همراهی و همکاری در مصاحبه ها و انتخاب تصاویر
*عکس از صفحه اینستاگرام isfahanarchitecture_art
پینوشتها:
۱ـ صاحب عکس اینطور توضیح داد که وقتی گنبدِ از شکل افتاده را دیدم عکسی از ضلع شمال غربی گرفتم و با عکسی که از زاویه دید ایوان عالی قاپو در سال ۱۳۸۷ یعنی پیش از شروع مرمت داشتم تطبیق دادم و چون تصویر جدید از ارتفاع پایینتری نسبت به تصویر قبلی عکاسی شده بود، برای مقایسه وضعیت فعلی عکسها را در فتوشاپ اصلاح پرسپکتیو کردم. (گفتگوی تلفنی با سعید قاسمی نژاد، ۲۹ تیر ۱۴۰۱)
۲- گفتوگوی حضوری با مهدی و حسین پاکدل در مسجد جامع عباسی، ۲۹ تیر ۱۴۰۱
۳- گفتوگوی حضوری با مهدی موسویزاده در کارخانهی کاشی سنتی موسویزاده، دولتآباد اصفهان، ۲۹ تیر ۱۴۰۱
۴ـ گفتوگوی حضوری با محمدحسن مقضی در بازار هنر اصفهان، ۲۸ تیر ۱۴۰۱
۵ـ گفتوگوی تلفنی با مجتبی غمگین، ۳۰ تیر ۱۴۰۱
۶ـ گفتوگوی حضوری با حسن صدرارحامی در کارگاه شخصی، ۱ مرداد ۱۴۰۱
۷ـ گفتوگوی حضوری با هوشنگ رسام در میدان نقش جهان، ۳ مرداد ۱۴۰۱
۸ـ مسجد جامع عباسی، شاهکار بیتکرار معماری ایرانی، محمد مهدی کلانتری، روزنامه اصفهان امروز . ۱۷ خرداد ۱۳۹۶
۹ـ گفتگوی تلفنی با مهندس محمدحسن محبعلی، ۲ مرداد ۱۴۰۱
۱۰ـ محمد حسن مقضی: در زمان پدرم به جای یک شابلون که با آن فرم گنبد را میسازند یا مرمت می کنند، از دو تا استفاده میشد. یکی مربوط به ارتفاع گنبد و دیگری مربوط به محیط آن که دومی نامش «مَشتک» بود و حالا نه کسی از آن استفاده میکند و نه نام و کارکردش را میداند.
فرم و لیست دیدگاه
۱۴ دیدگاه
سپاسگزارم نوشتهی بی غرض و خوبی بود
با سلام. تشکر می کنم از این مطلب ارزنده. در مورد مرمت گران (جناب پاکدل و فرزندشون) واقعیت اینه که ۱۱ سال زمان داشتن برای مرمت و توجیهی نیست تعجیل انتهای پروژه. اینکه با شابلون معیوب کار کردن هم تقصیر خودشونه. اینکه بعضی از عزیزان صرفا برای گرفتن یه پروژه قیمت خیلی کم میدن باز هم تقصیر خودشونه. و در مورد «وجود مهندس و ناظر فنی از سوی سازمان میراث فرهنگی که بر کار معماران، بنایان و کاشیکاران سنتی نظارت کندْ خوب است، اما این ناظران نهتنها باید بیش از استادکار بدانند و آگاه باشند که، بهاصطلاح « کار گِل» کرده باشند و بالای داربست بیایند و از نزدیک مراحل کار را دنبال کنند.»: تعارف رو کنار بذاریم. یه مهندس عمران علمش در مورد سازه های سنتی نیست. استاد کارها علمشون نامکتوبه و این بی مدرکی دلیل نمیشه که از عظمت دانششون کم بشه. و چه حیف که بخش عظیمی از این میراث داره محو میشه
سلام و خسته نباشید در این مملکتی که متخصص مرمت آثار باستانی وجود دارد هیچ گونه قابل توجیح نیست که بعد از ۱۱ سال زمان گذاشتن این وضعیت اثر باشد اصلا چرا باید کار دست نا بلد بیفتد و بهانه نا کافی بودن امکانات را وسط بکشد و الان فقط میتوان تأسف خورد
ممنون که نظرتان را به اشتراک گذاشتید آرمان عزیز.
درود و عرض ادب؛ بحث میراث نامکتوب منافاتی با دانشگاه ندارد. در مسئله قنات بزرگانی چون جواد صفینژاد و مردمشناسی چون مرتضی فرهادی عمرشان به ثبت قنات از نحوهٔ حفر تا مدیریت آن را مکتوب کردند. انتقال این میراث وظیفه میراث فرهنگی و دانشگاهیان هست. متاسفانه در انجمن آثار ملی و بعدها میراث فرهنگی توجه به هنر تجربی و استادکاران زیاد نیست و دانشگاهیان مرمت را با موازین غربی فراگرفتند و در این انتقال قصور شدهاست. دلایل زیادی دارد. مثلا به این بزرگان بومیاندیشی دانشگاه جزو جوایز خشک و خالی چه عرضه کرده است. محققان از کار میدانی حتی در مردمشناسی به خاطر این بیمهریها و حمایتها دوری میکنند. در انتها باید گفت اگر رمز و رموز و تجربه استادکاران با علم نوین تلفیق نشده است، مقصر اصلی دانشگاه و میراث فرهنگی است. در ایتالیا هم بازسازی و مرمت با ترکیبی از اطلاعات علمی و تجربه استادکاران تدریس میشود.
با سلام مطلب خوب ومفیدی بود.با اجازه من میخوام با ذکر منبع وتاریخ در گزارشم ازش استفاده کنم.لطفا تاریخ ونام سایت یا ...بفرمایید
از دقت نظر شما برای نوشتن این نظر ارزشمند سپاسگزاریم.
با سلام..بخشی از گفته هایتان در ارتباط با کنار گذاشتن سیستم آموزش سنتی درقالب انتقال دانش از استادکار به یک یا تعداد محدودی شاگرد بصورت سینه ب سینه منطقی و معقول است و باید "اصلاح" شود و دانش مکتوب شود و در دسترس قرار گیرد اما بهتر است کمی در گفته های عزیزان استادکار تجربی وقتی میگویند "هنر با مناقصه جور درنمی آید" عمیق تر شوید. در کشوری که مناقصات هیچ مبنای منطقی و استانداردی ندارند و صرفا ب دلیل پایین بودن قیمت یا رانت بازی و باند بازی پروژه هایی با این سطح از اهمیت به افراد بی تجربه و غیرمتخصص سپرده میشود چطور میتوان این حرف را احساساتی دانست. زمانی ما میتوانیم دم از مطابقت هنر با سیستم اقتصادی و آکادمیک مدرن بزنیم ک آن سیستم دارای فاکتورهایی استاندارد و مدرن هم باشد نه فقط نامی از آن را بدنبال خود یدک بکشد.بنابراین "در این برهه از زمان" که سیستم اقتصادی و حکومتی ایران فاسد و ناکارآمد است و هیچ قدر و ارزشی برای میراث کهن ایران و جهان و فرهنگ و تمدن آن قائل نیستند بهتر است کار را به همان استادکاران سنتی و ب قول شما احساساتی و سفره مسلک سپرد تا زمانیکه این سیستم فاسد و معیوب اصلاح شود و این دست مناقصات با اصول و وجدان کاری و اخلاقی برگزار شوند و تنها افراد متخصص در مناقصات شرکت کنند. و البته بطور موازی در راستای مکتوب کردن دانش گذشتگان و اصلاح سیستم آموزشی سنتی و معیوب کوشید.
ممنون از تحلیلی که داشتید
ممنون از شما برای توجه و نظرتان.