
از چندين سال پيش تا به حال مشغول عکاسي از ساختمانهاي در حال تخريب بودهام. اين نقطة شروعي براي من بود. پيش از اين از ساختمانهايي که تازه کامل شده بودند عکس ميگرفتم اما کمکم شروع به عکس گرفتن از ساختمانهاي در حال تخريب کردم، مطمئن نيستم چرا ولي اين داستان با زندان ناکانو شروع شد.
وقتي شنيدم ميخواهند اين زندان را تخريب کنند به محل ساختمان رفتم. ميخواستم قبل از اينکه از صحنة روزگار محو شود از آن عکس بگيرم.
ساختماني محاصره شده با ديوارهاي بلند … زنداني به مانند يک امپراطوري کوچک و مستقل. ساختمانهاي متعددي هستند که نوعي حس انزوا آنها را در بر گرفته و اين حس، مدينه فاضلة خيالياي را به وجود ميآورد. تخريب اين فضاي عجيب از يک انتها شروع شد و بهسوي ديگر پيش رفت. در طي شش ماه به اين مکان ميرفتم تا از اين تخريب عکس بگيرم.
مکاني که در آن يک ساختمان در حال نابودي است مانند تونل زماني است که هر ساختمان مستقلي را از نيت اولية ساخت آن جدا ميکند و اين گونه است که [ساختمان] نوعي هستي مستقل مييابد.
احتمالاً در مورد ساختمانهاي ناکانو شايد دانستن اينکه اين ساختمان قبلاً زندان بوده تأثيري خاص به همراه داشته است. ولي بيشتر از آن اين مسئله مطرح بود که اين ساختار از سازنده، طراح و زندانيان خود جدا بود و حقيقتي در اين حس وجود داشت که اين ساختار را وارد بُعدي متفاوت از زمان و مکاني که تا آن زمان در آن قرار داشت ميکرد.
وقتي تخريب کامل ميشود باعث ميشود به اين فکر کنيم که ساختاري که در ابتدا تا چه حد فناناپذير به نظر ميرسيد به چه راحتي ميتواند از صحنة روزگار محو شود.
همة افراد ناخودآگاه فکر ميکنند که عمر ساختماني که از بتن و آجر است از عمر يک فرد بيشتر است و به همين دليل است که مشاهده نابودي يک ساختمان شگفتانگيز به نظر ميرسد.
از اينجا بود که به عکاسي از تخريب ساختمانها تئاترها، سينماها، کليساها و غيره روي آوردم.
هر بار صحنة تخريب را ميبينم همچنان در بهت اينکه چگونه دنيا به خودي خود در حال فرو ريختن و خرد شدن است باقي ميمانم، ويرانههايي متروک درست پيش چشمان من.
مشاهدة ناگهان فروريختن ساختماني که کارايي خود را از دست داده براي من لحظة شروعي بود براي ديدن اين موضوع به عنوان يک تباهي. …