
معرفی مقاله:
تصور کنید پوستر افتتاح یک نمایشگاه نقاشی را روی دیوار میبینید، از آنجا که احساس میکنید فضای نقاشیها شبیه به آن چیزی است که شما دوست دارید، احتمالاً به وجد آمده و برای حضور در مراسم برنامهریزی میکنید. اما هنگام رسیدن به آنجا، با کمال تعجب درمییابید که نمایشگاه، هیچ ارتباطی با فضایی که پس از مشاهدهی پوستر در ذهن پرورانده بودید نداشته و هیچ یک از ذهنیات شما پیش از حضور در مراسم، شبیه به آنچه با آن روبهرو شدید نبودند. پیشقضاوت نادرستِ ایجاد شده، حاصل برداشت شما از پوستر نمایشگاه بوده است. چنین سناریویی، نتایج بسیاری از آثار طراحی گرافیک تولید شده در ایران را چه در حوزهی فرهنگ و چه در حوزهی تبلیغات توصیف مینماید. بررسی علل چنین ناسازگاری میان بیان تصویری، پیام اثر و احیاناً واقعیت بیرونی که اثر در مورد آن خلق شده است را با یک سؤال آغاز مینماییم؛ هنگامی که مخاطب با اثر گرافیکی روبهرو میشود، فرآیند ارتباط چگونه شکل میگیرد؟
بخشی از مقاله:
طراحی گرافیک نیز دارای مقدمهای برای برقراری ارتباط است. مقدمهی متن، دروازهی ورود خواننده به فضای نوشتار است؛ به این معنی که مقدمه، خواننده را از حواشی احتمالی جدا کرده، با بیان بعضی پیشفرضها و الزامات بحث، او را برای ورود به ساحت فکری نویسنده آماده مینماید. در نتیجه با نزدیک کردن «فضا»ی فکری مؤلف و مخاطب، احتمال پیشبرد مؤثر گفت و گو بین آن دو افزایش مییابد. به همین صورت، مقدمهی تصویر، برداشت اولیهی مخاطب از کلیت اثر است. در واقع، وقتی که مخاطب با اثر گرافیکی روبرو میشود، با دیدن ظاهر اثر، همان نگاه کلی که به تمامی کادر میاندازد، به شکلی کلی و گذرا تمامی تصاویر و نوشتار را مرور کرده و اولین سرنخ را از اولین لایهی معنایی اثر میگیرد. به عنوان مثال مخاطب پس از اولین نگاه به اثر و پیش از خواندن هر متنی، شاید به هیجان آید و یا مبهوت شود، و یا درک کند که با تبلیغ یک کالا مواجه است و نه اعلان یک رویداد فرهنگی، حتی اینکه آیا چیزی که در حال دیدن آن است به سبک زندگی او مربوط میشود یا خیر. میتوان گفت مخاطب با دیدن اثر گرافیکی، بلافاصله مقدمهی مستتر در اثر را خوانش نموده و به «فضا»ی اثر راه مییابد.
نویسنده با لغات سر و کار دارد و به ناچار فضاسازی اثر را نیز با آرایشهای گوناگون لغات شکل میدهد. اما طراح، با ترکیبهای گوناگون عناصر و کیفیات بصری، فضای اثر را خلق مینماید. این «فضا» جایی است که «فرم» نقشی را که بر عهده دارد، در آنجا ایفا میکند. رسم هیچ خط، دایره و یا نمادی فیگوراتیو در خلاء قابل تصور نیست. همیشه فضایی در اطراف عناصر تصویری وجود دارد که خود آن عنصر و دیگر عناصر را شامل میشود. مثلاً در رسانهای دو بعدی، یکایک اشکال و تصاویر و متون درون کادر، به همراه زمینهای که در اطراف آنهاست فضای اثر را شکل میدهد. بنابراین، چنین کلیتی است که با مخاطب سخن میگوید و تمامی لایههای معنایی از دل این «فضا»ی کلی متولد میگردد. …