فرانسیسکو دِ گویا / ساتورن پسرش را می‌بلعد

مابعدالطبیعه و زمان / علیرضا سیداحمدیان

معرفی مقاله:

با طرح نظریه‌ی نسبیت عام آینشتاین، مبتنی بر هم‌پیوستاریِ «زمان» و «مکان»، بحث «زمان» و نسبت آن با «مکان» در غرب جانی تازه گرفت و از آنجا برای ما نیز موضوعیت یافت. در سنت فلسفی ایرانی‌ـ‌عربی بحث درباره‌ی «زمان»، همچون بحث درباره‌ی طبیعت، بسیار مختصر است. در این خطه‌ی جغرافیایی، به‌رغم قدمت تاریخی و تمدنی، هیچ تلاشی به بازسازی طرح معناداری از مفاهیم مشوّش آن منتج نشده است، و مفاهیمی ازقبیل سیاست، تاریخ، هنر، فکر عقلی، و جز این‌ها کماکان در پس پرده‌ای از ابهام باقی مانده‌اند. در مقاله‌ی تألیفی‌ـ ‌اقتباسیِ «مابعدالطبیعه و زمان»، همچون مدخلی عمومی بر مفهوم زمان، به‌تبعیت از منابعی که اسامی آن‌ها را آورده‌ایم، از یونان باستان آغاز می‌کنیم که مأثورات فکری‌اش امکان تعقیب عقلی مفاهیم را برای محقق فراهم می‌آورد.

بخشی از متن:

«زمان»، همچون «مکان»، از مفاهیم سهل و ممتنع است؛ سهل است به‌دلیل استعمال هرروزه‌ی آن و ممتنع است از آن جهت که توضیح فلسفی آن در عِداد صعب‌ترین اقدامات در حوزه‌ی فلسفه بوده است. هیچ حوزه‌ی فعالیت انسان نیست که به‌نحوی با دو مقوله‌ی «زمان» و «مکان» ارتباطی نداشته باشد؛ حتی در «انفسی»ترین اعمال خود متوجه سَیَلان «زمان» هستیم. همه‌ی نظریه‌های فیزیکی، از هزاره‌های باستان تا نسبیت عام آینشتاین، درگیر توضیح مقوله‌ی «زمان» بوده‌اند و نشان داده‌اند اهتمام به توضیح این دو مفهوم سهل و ممتنع، همچون توضیح ماده، نه بر روشنی، بر تعقید آن‌ها افزوده است.

نسبت قیاسی میان «زمان» و «مکان» خود مزید بر علت این تعقید بوده است. در عمده‌ی ادوار مختلف تاریخ فکر «زمان» را قیاس از «مکان» گرفته‌اند؛ در دوران جدید، با نظر کانت به مقوله‌ی «زمان» که آن را مؤدّی به مفهوم علیت می‌دانست، این قیاس کماکان برقرار بوده است.

نخست، در وجود متقرر «زمان» باید پرسید آیا گذشته و حال و آینده همچون واگن‌های قطاری هستند که یکی از پس دیگری از مقابل ما می‌گذرند؟ از یک منظر چنین قیاسی مع‌الفارق است؛ چه گذشته و آینده، برخلاف واگن‌های قطار، در واقع هیچ‌یک وجود متقرر یا «اگزیستانس» ندارند. جلوتر خواهیم دید که این «آنات» زمانی را برخی از فیلسوفان «غیرموجود» دانسته‌اند. در مقابل این نظر، از منظر نسبی‌نگرانه (مثلاً در نظریه‌ی آینشتاین) هر وقوعِ زمانی در یک چارچوب یا پیوستار «زمان‌ـ ‌مکان» طرح‌شدنی است؛ از این ‌رو، نسبیت نمی‌تواند قطعاً به عدم وجود متقرر گذشته و آینده حکم بدهد، زیرا «وجود متقرر» صرفاً در نسبتی با چارچوب «زمان‌ـ ‌مکان» طرح‌شدنی است. این را از آن جهت گفتیم تا توجه بدهیم که هر نظری درباره‌ی «زمان» به وجود قبلی یک دستگاه فکری‌ـ ‌فلسفی منوط است.

«زمان» برای ما گاه «زمان» عینی است که آن را «زمان فیزیکی» می‌خوانیم و با حرکت یک شیء طبیعی، مانند ستاره، یا یک وسیله، مانند عقربه‌ی ساعت، نمایش می‌دهیم؛ این حیثیت طبیعی «زمان آفاقی» است. گاه درک از گذر «زمان» درونی است که به حرکت شیء طبیعی مربوط نیست («زمان انفسی»). درک درونی «زمان» جنبه‌ی اخص درک ما از عالم و مناسبات انسانی است. در بحث از «فلسفه‌ی زمان» منظور ما لزوماً حوزه‌ی «زمان» در معنای طبیعی نیست و فیلسوفی که به مقوله‌ی «زمان» می‌اندیشد به این حوزه‌ی درک درونی «زمان» و تجربه‌ی «زمان» به‌نحوی‌ که در وعا درک می‌شود نیز می‌پردازد. فیلسوف زمان‌اندیش به دنبال دلالت «زمان» در وجود و حیات و فعل انسان می‌گردد؛ و در این معنای بالأخصِ «زمان» با شماری از مسائل مبتلابه فلسفه‌های قدیم و جدید مرتبط است. درواقع «فلسفه‌ی زمان» تاریخ انتقال مستمری است به سمت تحلیل حیثیت زمانی به‌نحوی‌که فکر و عمل را به‌واسطه‌ی ذات زمان‌اندیش متعین می‌کند؛ ذاتِ آگاه از «زمان» ازطریق تذکار و انتظار از حالِ اکنون به خارج قدم می‌گذارند و از غایت خویش آگاه می‌شوند.

تنوع مضامین مفهوم «زمان» در تاریخ فلسفه از آغاز تاکنون به‌طرز خیره‌کننده‌ای وسیع بوده است…

سبد خرید ۰ محصول