بخشی از متن:
یکی از مفاهیم مربوط به عکاسی و روند تکوین عکس که درک و به رسمیت شناختنش بیش از دیگر مفاهیم به طول انجامیده آفرینش عامدانه است. در آغاز این قرن (قرن بیستم) نظریهپردازان به پیوند درونی عمل عکاسی، مسئولیتی که به واسطهی عکسها بر دوش عکاسان میافتد. با حس جسمانی خود عکسها اشاره کردند. از آن پس این اصول به بنیان عکاسی مدرن تبدیل شدند. دیگر این که عکسهایی که زمانی به عنوان تصاویر توضیحی رد میشدند امروزه مورد احترام و مهم قلمداد میشوند. چرا که این اصطلاح دیگر برای توصیف آثاری که اصول سنتی را تقویت میکنند به کار نمیرود. این اصطلاح اکنون به توضیح یا تصویری مکانیکی برای فعالیتی اشاره دارد که ادوارد هال توصیف کرده است.
به بیان دیگر، هنر عکاسی بار دیگر دلمشغولی صنعت و آفرینش را یافته است. و هدف عکاسان معاصری چون جان فال مانند بهترین نویسندگان ادبیات تبدیل بینندگان آثار به خواننده است، نه بازخوان. جان فال در ۱۹۳۹ در نیویورک به دنیا آمد و در یکی از روستاهای نیوجرزی بزرگ شد.
پس از ثبتنام در برنامهی تبلیغات و طراحی گرافیک در دانشگاه سیراکیوز به عکاسی علاقهمند شد. نکته مهم این است که نخستین آثار او رنگی بودند. جان فال پس از دو سال خدمت در ارتش آمریکا در نیویورک و کالیفرنیا، در زمینهی عکاسی تجاری و تبلیغاتی کار کرد. در سال ۱۹۶۶ به سیراکیوز بازگشت. پس از دوسال تحصیل در رشتهی عکاسی رنگی با درجهى ليسانس فارغالتحصیل شد. او از سال ۱۹۶۸ جزء هیأت علمی موسسهی تکنولوژی راچستر بوده است. فال از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴ به کار ساخت عکسهای سهبعدی بر پلاستیک شکلدادهشده پرداخت. از ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۸ بر مجموعهی مفصلی از عکسهای رنگی مرتبط و بدون دستکاری با موضوع “مناظر دستکاریشده” کار کرد.
جان فال هنگام کار با دیوید گیبسون آهنگساز و نوازنده، به عکسبرداری از عناصری علاقهمند شد که در مناظر واقعی قرار داده میشوند. این دو با این تصمیم که موسیقیهایی همراه با عکس بسازند به جنگلی در جنوب بوفالوی نیویورک، محل اقامت فال رفتند. نوارهایی را به درختها چسباندند، و با همکاری یکدیگر دو قطعه اجرا کردند. نیت آنها که البته هرگز محقق نشد این بود که شكل بصری را با نت، ثبت و ضبط و سپس اجرا کنند. قرار بود عکس پسزمینهی بصری نوازندگان را تشکیل دهد. این دو قطعه، گرچه قال اکنون آنها را تا حد زیادی حلنشده و ناتمام میداند. آغازی بودند بر طرحهای بعدی او. موسیقی اول که در اینجا آورده شده یکی از این دو تلاش اولیه است. فال مدت کوتاهی بعد به توان تصویری بالقوهی این طرحهای قابلتغییر علاقهمند شد. او تاکنون حدود صدوپنجاه تصویر به این مجموعه افزوده است.
با این حال ایدهی او بلافاصله به اجرا درنیامد. او اولینبار در تابستان سال ۱۹۷۵ در مدرسهی پنلند کارولینای شمالی ده اثر خود را به نمایش گذاشت. از جمله اثری با عنوان “انباری با خطوط نقطهچین آبی”. جان فال مفهوم تصاویر این مجموعهی خود را چنین توصیف کرده است: “عناصر افزودنی اشاره به تمهیدات و ابزارهای بیشمار برای نشانهگذاری دارند که در عکس، نقشه، طرح، و نمودار استفاده میشوند. در موقعیتهای مختلف، این عناصر می توانند عنصر بصری تأثیرگذاری از منظره را تکرار کنند. میتوانند به اطلاعاتی که صحنه میدهد بیفزایند. میتوانند به اطلاعاتی خارج از خود عکس وابسته باشند. و بالاخره میتوانند فقط ارتباطی تصادفی با صحنه داشته باشند.”
جان فال در این تصاویر معمولا در پیست یا سیقدمی دوربینش ساختاری میچیند که از طریق دستکاری در نور و دوربین، نظم و کمال مییابد. او این ساختارها را با با نوار، نخ، طناب، یا ورقهای فلزی میسازد که در میان یا بر روی اشیای درون تصویر قرار میگیرند. و یا با قراردادن اشیایی مثل توپ و گوی در پیشزمینهی تصویر. فال با دقت و پشتکار فراوان آنقدر زمینهی تصویر را دستکاری میکند و تغییر میدهد تا به طرح دلخواه خود برسد. غالبا روی یک عکس پولاروید سیاه و سفید از صحنه طرحهایی اولیه میکشد یا بااستفاده از روکشهای پلاستیکی طرحش را به صورت ابتدایی بر روی زمینهی شیشهای تصویرش پیاده میکند.
در تمام اینها این مفهوم بنیادی مدنظر قرار میگیرد که چیدمانها براساس کمال ریاضی قرار نگیرند و فقط جنبهی تجسمی داشته باشند. جان فال در جایی اشاره کرده است که شیوهی کارش پیانگر این نکته است که چون ما نمیتوانیم صفحهی تخت عکس را از طریق شیشهی زمینهی دوربین ببینیم. پس باید با تصویر و در این مورد با عکس پولاروید کار کنیم تا ذهن و ساختار موردنظر با عکس انطباق پیدا کنند. فال در این شیوه بسیار دقت میکند که در سوژهی اصلی تغییری داده نشود. چرا که از نظر او هرگونه تغییری خدشهای است بر احترام پوزیتیویستیاش نسبت به طبیعت. او این فرایند را “تصاحب فضا و سپس بازگشت آن په حالت ناب و بکر اولیه پس از انجام مناسک شخصیام” توصیف کرده است. به گفتهی خودش، با “راهبردی عاطفی” کل کار را به انجام میرساند. …