نقدی بر نمایشگاه بروجنی ح - موسوی خامنه

نقدی بر نمایشگاه بروجنی / ح – موسوی خامنه

بخشی از متن:

می‌گویند نقاشی آبستره گنگ است و میگویند تجددطلبی است و تظاهر به مدرنیسم است، غربزدگی است. شارلاتیسم است، و گنده‌گوئی است و الخ… برگردیم به هنر فیگوراتیو.

آیا هنر فیگوراتیو روشن است پیامش؟ مفهومش؟ آیا منظور از این پیام (اگر ضرورتی داشته باشد) نشان دادن رنج انسانهاست بسانی که در هنر رئالیسم سوسیالیستی در نیم قرن اخیر به کاریکاتورش تبدیل کرده‌اند و تقش درآمده این هنر باصطلاح اجتماعی (نمونه‌اش را در فستیوال لهستان دیدیم و یا بطور ضمنی در نقاشی و آفیش‌های لهستانی در تهران) یا منظور کشیدن مینیاتور است یا مردی ریشو (یا فکلی برای امروزی کردن) با عمامه‌ای در سر و در زیر درخت بید و یاری در بر؟ (چگونه یاری؟ نامزد، زن، و یا یک زن آنجوری…) و آیا در مفهومی بالاتر جستجوئی گویا در چهره‌های گنگ و بخواب‌رفتة این سامان است که همیشه خیره‌شان می‌بینی بکجاها؟ که چی باشد، هشدار؟

و آیا منظور از نقاشی فیگوراتیو آن چیزیست که بقول شاعری، یکنفر بردارد و روی تنهائی خود، نقشه‌ی مرغی بکشد، تا بخوانند خلق‌الله این قطعه ـ‌ببخشید نقاشی او راـ و یا کشیدن دراویشی است، با ابهت و جلال، و چرخاندن قلم‌مو بسانی که تارک کلاهشان بفلک طعنه زند، به طور مثال، که چی؟ عرفان (هورا باین نقاشی عرفانی).

قبل از بحث روی نقاشی‌های بهمن بروجنی، باید گفت نقاشی آب‌نبات نیست که بسادگی مکیدش آنرا و آخر سر جویدش و مزه‌اش را، در بن دندان نگهداشت برای ساعتی، و بعد بسادگی فراموش کرد.

نقاشی قصه‌ای نیست که نقالی بآواز خوش میخواند و یا یک نمایشنامة رادیوئی که هرهر و کرکر بخندی و گاه چقدر سوزناک که جگرت کباب شود و آهی از دل برآری و سربه آسمان از دست تقدیر. نقاشی صحنة مهارت نمائی‌ها و چشم‌بندی‌ها نیست که مثلا سعی کنی خطی را ماهیچه‌ای نشان دهی و چند نقطه را مرغی، و دو خط را دریائی و الخ… و همچنین نقاشی صحنة باز کردن عقده‌های تماشاچی نیست که بیاید و ـ نیازهای روزانة خود را در آن بجوید و آرام شود و برگردد. نقاشی قبل از همه چیز، یک فعالیت فرهنگی است. نه در حد شناخت معمولی و روزانه، بلکه بعنوان وسیلة نفوذ و شناخت حادترین‌ـ مسائل زمان. آیا نقاش و تماشاچی تا چه حد در روزگاران حساسیت کسل ما باین مسئله فرهنگی حساسیت دارد؟

بدون درک خصوصیت‌های یک زبان نمیتوان شعر آن زبان را فهمید و بدون درک خصوصیت‌های اصلی شعر قدیم آن زبان، شعر نواش را و بدون درگیری با شعر نو، جنبه‌های نوین‌تر را. و نقاشی نیز بعنوان یک زبان در مناطق مختلف جهان، شکل‌هائی خاص بخود گرفته و با درگیری با مسائلی که درونش و بیرون از ـ‌خود برایش بوجود آمده، خود را بسط داده است و با حساسیت به خصوصیات و مسائل این زبان هست که در موجودیت بخشیدن به فرم هنری این زمان، مؤثر میتواند واقع گردد.

بزمانی که این خصوصیات‌ها و مسائل، نه از طرف تماشاچی بلکه از طرف خود نقاشی، در زمان ما به علت کمبود فرهنگی و عدم حساسیت کافی به مسائل زمان با بی‌اعتنائی تلقی میشود، نباید از تماشاچی زیاده انتظاری داشت، که اکثرشان کسانی هستند که قدم میزنند در پیاده‌روهای شاهرضا، برای دید زدن و وقت گذراندن و گاهی سرزدن بدینجا و آنجا، که خود دانی کجاها باشد، و گاهی نیز به تالارهای نقاشی و اینجاست که نمایش تردستی شروع میشود‌، خواه با اعتقاد و یا بی‌اعتقاد‌، به خر کردن تماشاچی میپردازد و یک تماشاچی آنقدر خود را از دست میدهد که استحقاقش وا دارد و نقاش آنقدر کیف میکند که هنوز سلوك در راه حق چیزهائی را در او از صافی نگذرانده باشد. ولی زمان ما در اوج برندگی خویش، بسیار خونسرد، به قافیه‌پردازیهای مطنطن و ریزه‌کاریهای بی‌محتوی است چه آنکه این نوع برخورد با مسئلة هنر، نه از برندگی او میکاهد و نه بر کندیش میافزاید‌.

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول