جواد مدرسی / از سری خورنق 1، 1391

تصویر معاصر شهر/ نسترن صارمی

معرفی مقاله:

در این مقاله نسترن صارمی به چگونگی ادراک و تصور شهر و مناسبات فضایی آن در متن آثار تصویری هنرمندان معاصر ایران پرداخته است. به اعتقاد او در مقایسه با شیوه‌ی بازنمایی فضای شهری در دهه‌های گذشته، باید گفت که در دو دهه‌ی اخیر این دریافت و رویکرد تا حد زیادی متحول شده است. هنرمندان نیز کوشیده‌اند پیچیدگی‌ها و پیوندهای شهری ‌شدن و زندگی شهری را در نسبت با بافتار اجتماعی، ادراک فضایی ـ تصویری و دلالت‌های تاریخی آن به موضوع کار خود تبدیل کنند. او در بخش عکاسی، کارهای هنرمندانی چون یحیی دهقانپور، بهنام  صدیقی، بهمن جلالی و محمد غزالی، و در بین نقاشان، آثار هنرمندانی مانند جواد مدرسی، امید بازماندگان و ثمیلا امیرابراهیمی را مورد بررسی قرار داده است.

بخشی از متن:

احمد عالی المان‌های محدودی از بافت شهر را انتخاب کرده است. عکسی از لوله‌هایی که در پروژه‌های عمرانی شهری به‌کار می‌روند با پارچه‌ی قرمزفامی که برای مشخص کردن محدوده‌ی آن‌ها از میان لوله به بیرون کشیده شده است. عالی با چرخش تصویر، مورب کردن و تکرار این عکس به ترکیب‌بندی موزاییکی در تصویر رسیده که در نتیجه‌ی اسلوب هم‌نشینی فضایی عکس‌ها در طول تصویر، تجسم فضا و عمق تصاویر کولاژشده از بالا به پایین دچار گسست می‌شود. مبنای کل این ترکیب‌بندی یک عکس جزئی از مصالح عریان شهری است. اما حاصل این کولاژ بیانی تصویری از پیوستار و گسست فضای شهری است. نحوه‌ی برخورد عالی با عکس به‌عنوان واحد تصویری و تصویرسازی بر پایه‌ی آن، جزئیات کالبدی شهر را دقیقاً به مصالحِ ساخت و بیان تصویرش تبدیل کرده است.

عکس‌های بهمن جلالی، از انقلاب و جنگ گرفته تا مجموعه‌ی فضاهای شهری او در میانه‌ی دهه‌ی هشتاد، همواره تصاویر خود را در دلِ شهر ثبت کرده است: اگر صحنه‌ی شهر روزی برای او دینامیسم انقلاب و فشردگی تماشایی شهر، مملو از جمعیت و روایتگر تاریخ بود، منظرهای شهری او در دهه‌ی هشتاد خورشیدی تاحدی به «فضاهای باقی‌مانده» گرایش پیدا کرده است: زمین‌های خالی، فضاهای حاشیه‌ای مجتمع‌های مسکونی، فضاهای بلااستفاده در گوشه‌کنار خیابان‌های فرعی، کناره‌ی اتوبان یا پل‌های عابر، از پسِ مجسمه یا درخت نایلون‌پیچی که به پیکری کفن‌پوش و عمودی در تصویر بی‌شباهت نیست. گویی نگاه عکاس از جایی در «بیرون شهر» به باقی شهر نگاه می‌کند. بیرونی که در قلبِ خود شهر است. جایی که به بی‌تفاوتی هول‌انگیز این مناظر نگاه می‌کند، به فضاهایی تهی یا بلااستفاده که گویی انباشتی از نیروهای ناشناخته‌ی شهر بدانجا پمپاژ می‌شود.

جواد مدرسی در چند مجموعه‌ی جداگانه، به‌طور مداوم و البته هربار به شیوه‌ای تازه، شهر، ساختمان‌ها، فضا، آسمانِ شهر، آدم‌ها و مصالح و لامسه‌ی شهر را به صحنه می‌آورد. جواد مدرسی در سه مجموعه‌ی خورنق، پارادوکس و خورنق ۲، شهر، خانه، بنا و فضای شهری را به انحای گوناگون در آثارش بازتاب داده است. اگر در نقاشی‌های قدیمی‌تر او این نما و منظر شهر است که به‌نحو سوبژکتیو مورد بازنمایی قرار گرفته، در مجموعه‌های بعدی نگاه به شهر پیچیدگی‌های بیشتری پیدا کرده و به کُنه بافتار کالبدی و دلالت‌های اجتماعی ـ تاریخی آن تا حدودی راه پیدا کرده است.

در مجموعه‌ی هزارتو، امیرابراهیمی معنا و ادراک شهر را به گستره‌ای تاریخی می‌کشاند. او مصالح، موتیف‌ها و نگره‌هایی از شهر سوخته و سرآغاز تمدنِ دست‌ساختِ اقلیم باستانی ایران، تا زیباشناسی اقلیمی ـ تاریخی شهرهای تمدن ایرانی برمی‌گزیند که البته از زاویه‌ی نگاه شهروند معاصری تصویر شده‌اند که تجربه‌ی شهری‌اش در بطن مناسبات فضایی ـ اجتماعی تهران مدرن منعقد شده است. بازخوانی سرگذشت و گذشته‌ی تاریخی در این مجموعه به تجربه‌ای فضایی تبدیل می‌شود. تجربه‌ای که البته همان‌طور که از نام مجموعه پیداست خیالی، دورانی، سرگیجه‌آور، متقاطع، چندلایه و متعارض است.

سبد خرید ۰ محصول