«الخاص» نقاش «وضعیت» آشوری جلال آل احمد

«الخاص» نقاش «وضعیت» آشوری / جلال آل احمد

بخشی از متن:

با الخاص در قدم اول ـ یعنی که با پرده اول ـ بعالم اساطیر میرفتی. اساطیر آشور و کلده (بابل). آدمها با کله عقاب و گراز و تن شیر و گاو (صرف نظر از حضرت «گیلگمش» که هنوز ترجیع‌بند اوست و اسمی بود برای تالاری که سه سال در تهران گرداند) یا «آدم ـ حیوان ـ خدا»های اساطیری با هیکل‌های ستبر و سنگین و همچو ستونی نخراشیده در گوشه‌ای ـ یا آدمهای کفن‌پوش و دراز و خمیده‌پشت و از قبر گریخته به رستاخیز. و این بود آخرین مرحله عروج او. از زمین یقین (که برای او اساطیر است) به آسمان تفنن واقعیت (که برای او وضعیت آشوری بودن است). و بعد که از آن عالم درمی‌آمدی می‌دیدی در پرده‌هایش طنزی است به نقش‌برجسته‌های تخت جمشید (با تقلیدی که در آنها از «خرس‌آباد» شده بوده است ـ کاخ آشور بانیپال ـ). آدمهای الخاص بهمان سلسله مراتب همزنجیران یا همقطارانند. آنجا هدیه برندگان به بارگاهی و اینجا دست خالی روانگان بپیشگاه مرگ یا بعالم غیب. غم مرگ را و دچار عالم غیب بودن را در سراسر کار الخاص می‌دیدی. و هنوز می‌بینی. (ایضاً در بیان وضعیت آشوری) رنگها تیره و آدمها دراز و پرده‌ها اغلب با ساختمان عمودی و صعود‌کننده و حتی آدمها در پرواز (یعنی فرشتگان؟ پس فرار دیگری از عالم واقع) الخاص مسیحی هم هست و زن امریکایی هم دارد (و این یعنی از آن «اقلیت» آشوری به «اکثریت» انباشته از اقلیت‌های امریکا پناه بردن؟) اما به یونان پشت کرده بود و هست. و هیچ اثری از آن سمت‌ها ـ با اینکه پرورده امریکاست. حتی حضرت مسیح را هم دیده‌ام که تصویر کرده اما وقتی اسمت «هانیبال» بود ـ یادآور یورش «کارتاژ»های فنیقی و کلدانی ـ بآن ولایتی که بر مرده‌ریگ یونان و مسیحیت دکانها برای سراسر عالم باز خواهد کرد ـ ناچار و البته که باید «طاق بستان» کرمانشاه (زادگاه او) نعل در‌گاه همه پرده‌هایت باشد. که اغلب دری است یا دروازه‌ای (و یعنی که به بهشت؟ یا از آن؟) با قابهای فراوان، یعنی که پنجره‌ها. و بر آستانه هر قابی آدم و حوایی از آن عالم اساطیری سربدر آورده ـ یا در حال معانقه ـ یا در آینه تن یکدیگر نگران (و این یعنی که در بلا و از بلا به عشق پناه بردن؟) و از قضا اکنون که موقتی از امریکا بازگشته و نمایش کارهایش را میدهد سخت‌تر دربند «اروتیسم» می‌بینیمش. در «سنت‌لویس» که دیدمش، دیدم رنگ زرد سخت یخه‌اش را گرفته بود. بعلامت استیلای «پاپ‌آرت». و اکنون که بازگشته زردش خشونت را گذاشته و رؤیای لیمویی را برداشته و قرمزش آتشی شده و رنگها جمعاً روشن‌تر. اما او همچنان نقاش مالیخولیاها است و مرگ در یک متن اساطیری. باین دلیل سخت روایت‌کننده است (Narratif) بدایت و انتها را. در آن بدایت امر یعنی که در اساطیر به زمین بسته است. در قطع‌های بزرگ است ـ جسیم است ـ کمپوزیسیون ندارد. اما درین انتهای امروزی در مالیخولیای رنگ‌پریده‌ای اثیری میشود. کمپوزیسیون را بهتر دارد اما همان روایت‌ها و همان آدم و حواها و همان «اروتیسم» اثر شمایل‌های مذهبی را در او می‌بینی و نیز اثر «روئو» Rouault را. و چه باک که دنیا جای داد و ستد است و این آشوری کرمانشاهی شاید دارد میراثی را به اصل بازمی‌گرداند. (روئوی مذهبی و از شدت «سامی» نمودن ـ یهودی). …

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول