معرفی مقاله:
نکتهی جالب در مورد بسیاری از منظرهپردازان ایرانی این است که از طریق تأمل دربارهی مفهوم، موضوع یا مسئلهی «درخت» میشود به فهم کارشان نزدیک شد. درست است که درختان از عناصر کلیدی اکثر منظرههای طبیعت در تاریخ هنر هستند، اما در تعداد قابلتوجهی از آثار منظرهپردازان ایرانی اهمیتی خاص و افراطی مییابند. بهگونهای که شاید گزافه نباشد اگر این آثار را بهجای «منظره»، «پرترههای فردی یا جمعی درختان» تعبیر کنیم. علیرضا احمدی ساعی در این مقاله به چگونگی شیوههای متفاوت در برخورد با «درخت» در کارهای سهراب سپهری، ابوالقاسم سعیدی و داوود امدادیان پرداخته است. این که چطور این برخورد به جوی روستایی، رؤیایی، یا حتی آنجهانی و معنوی تبدیل میشود. حتی در آثاری از عکسهای شهریار توکلی و نقاشیهای علی گلستانه در خدمت چشماندازی خاکی و نوعی شاعرانگی فضای پیشپاافتاده قرار میگیرد. و دست آخر به عنوان بخشی از مطالعات سیراک ملکنیان به کوششی برای رسیدن به جوهر طبیعت تبدیل میشود.
بخشی از متن:
درخت در اساطیر بسیاری از فرهنگها از جمله در ایران باستان و در اسلام و عرفانهای شرقی نقشی اساسی دارد. در بیشتر آنها پیوندی تنگاتنگ با مسئلهی آفرینش برقرار میکند. و در حکم موجودیتی جاودان، فراجهانی و سایهگستر بر جهان ظاهر میشود. تکرار یک پرداخت مشخص از ایماژ درخت در نقاشیهای سعیدی و سپهری و امدادیان این ایماژ را علاوه بر یک نقشمایهی تصویری، تبدیل به نماد میکند. این وجه اساطیری، مقدس، ازلی/ابدی در شیوهی برخورد آنها با درخت، در شیوهی درختکشیدنشان تشدید میشود. اما پیش از آن، خود انتخاب این موضوع و تکرار آن است که اهمیت دارد. این وجه از هنر آنها عکسِ آن شیوهی برخورد با منظره در معنای مدرن آن، در هنر رمانتیک قرن هجدهم و نوزدهم اروپا، است. در آن دوره طبیعت را ظرف بیواسطهی فرافکنی درونیات انسان مدرن قرار میدهد.