فصلی در هنر / روِئین پاکباز

فصلی در هنر / روئین پاکباز

بخشی از متن:

مقدمه‌ی شماره‌ی اول/۱۳۴۹

جوامعی که در روند تکامل تاریخی خود یک دوران نسبتاً طولانی رکود فرهنگی را پشت سر گذاشته‌اند، در نوسازی فرهنگی، الزاماً، با مسایل پیچیده‌یی مواجه میگردند که غالباً در شرایط رشد کند جامعه لاینحل میماند. این فرهنگ نوپا، علیرغم ظاهر آن، ذاتاً ماهیت نو ندارد، چرا که هنوز ریشه‌هایش از روابط کهنه‌ی اجتماعی آب میخورد. در چنین شرایطی، هر نوع فعالیت فرهنگی ـ‌ نظیر هنرـ در یک روال نامنظم و مغشوش و اغلب غیر انسانی گسترش می‌یابد، و نقش اجتماعی آن بطور ناقص اعمال میشود.

در این جوامع، از سویی، هنری بی‌مایه و مبتذل که حاکی از هیچ انگیزه‌ی خلاق نیست، توده‌ی مردم را بخود مشغول میدارد و نه‌تنها آنرا بهدفی متعالی رهنمون نمیگردد، بلکه فکر و ذوق منحرفی را اشاعه میدهد. از سوی دیگر، هنر روشنفکرانه در یک کمیت محدود، با کیفیات متناقض، رشد آهسته‌ی خود را طی میکند: برخی با پناهجویی در «گذشته»، و یا فارغ از واقعیت «حال»، فضای امن و بی‌دغدغه‌یی را برای پرداختن به «من» بی‌سامان خویش می‌یابند، و برخی از «همه»یی سخن میگویند که پیدا نیست در «کجا» و «چگونه» میزید. گروهی سنت‌گزار و خشک‌اندیشه و گروهی نوجو و آتشین، عده‌یی مدافع اصالت هنر و عده‌یی پیرو هنر در خدمت جامعه هستند. و در این اغتشاش، همگی با اشاره بوظیفه‌ی دفاع از فرهنگ راستین، در واقع از موقعیت زندگی‌ی خویش دفاع میکنند. و نتیجه آنست که خلاقیت‌ها در یک درخشش آنی و زودگذر، بی‌آنکه حاصلی ببار آورد، به فراموشی سپرده میشود. و هنرمند پس از چند صباحی تلاش بمنظور اثبات خود و اندیشه‌اش، غالباً، با نامرادی به خلوت خویش میخزد.

همانطور که اشاره شد، علت این امر را میتوان درنوع روابط اجتماعی‌ی نادرست و کهنه‌یی که هنوز بر جامعه حکمفرماست جستجو کرد. بقول گورکی: «علایم این بی‌نظمی را میتوان به سادگی در صاحب‌نظران امروزی اندیویدوآلیسم کشف کرد. آنها خواه صوفی، آنارشیست و……، همه از لحاظ تحریک‌پذیری و زودرنجی‌ی شدید روحی و تغییر حالت سریع و انحطاط و افکار سرگردان و کودنی درباره‌‎ی مسایل اجتماعی ممتازند و بموازات آن، این مردم بیمار میل مفرطی دارند که ناله‌ها و فریادهای خود را بلند کنند تا توجه عمومی را بخود و دردها و گرفتاریهای خود که اغلب صرفاً خیالی است جلب نمایند… هیچ چیز دیگر نمیتواند دلیل داد و بیداد ناشایسته‌ی شخصی باشد که میخواهد خود را در مقابل آنهایی که (عوام‌الناس) مینامد مدافع فرهنگ جلوه‌گر سازد.»

و تأسف‌انگیزتر آنکه در این «هیاهوی بسیار برای هیچ» که هرکس داعیه‌ی رسالتی دارد، آنچه اندک است: شوق آموختن و گسترش شناخت‌ها، و آنچه بیش است: بی‌دانشی و ادعا و حماقت. اما باید این دور تسلسل ناآگاهی از نقطه‌یی پاره شود، باشد که راهی نمایان گردد.

 

و در انتشار این دفتر، بی هیچ بلندپروازی و ادعای واهی، این نیت هست که ناآموخته‌ها را با هم بیاموزیم و آموخته‌ها را دگرباره و با دیدی واقع‌بینانه تجربه کنیم. و نیک پیداست که این مجموعه هنوز چه نقصان‌ها دارد. اما باید شروع کرد. …

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول