در مقالهی حاضر مهدیه کرد به زندگی تیم ایتل پرداخته است. او با شرح مختصری از زندگی خانوادگی ایتل آغاز میکند و سپس به تحصیل و تجربههای شخصی ایتل میپردازد و در خلال این توضیحات به عوامل مؤثری پرداخته که در شیوه و نگاه ایتل به نقاشی نقش پررنگی را ایفا کردهاند.
بخشی از مقاله:
تیم ایتل درسال ۱۹۷۱ در نزدیکی اشتوتگارت به دنیا آمد. پدرش آن زمان در روابط عمومی یک مؤسسهی انتشاراتی کار میکرد و مادرش آندرهآ ایتل که نقاشی را همزمان با پسرش، تقریباً از زمانی که تیم ۱۵ ساله بود، آغاز کرد حالا دیگر نقاش شده است.
ایتل به یاد میآورد که در سنین نوجوانی توجه او به نقاشی زمانی آغاز شد که به تماشای نمایشگاهی که از آثار فرانسیس بیکن در ۱۹۸۶ در اشتوتگارت برپا شده بود رفت:«من تا آن زمان همیشه مجذوب نقاشیهای بسیار واقعگرایانه میشدم؛ نقاشیهایی که مثل عکس بودند. تصور میکنم هر کودکی اینگونه باشد. اما در نمایشگاه آثار فرانسیس بیکن برای اولین بار متوجه شدم که نقاشی میتواند تأثیر حسی داشته باشد. نه تنها به واسطهی موضوع، که به واسطهی تکنیک، و متوجه شدم که طرز قلم زدنِ نقاش حتی می تواند تأثیر فیزیکی از خود به جا گذارد.»
پس از فارغالتحصیلی در سال ۲۰۰۱ ایتل و ده تن دیگر از فارغالتحصیلان جدید تصمیم گرفتند آثارشان را به صورت گروهی در برلین به نمایش بگذارند. آنها یک گالری شراکتی به نام لیگا به معنی اتحادیه تأسیس کردند. ایتل میگوید: «در ابتدا افتتاحیهها فقط با حضور خانوادهها و دوستان برگزار میشد اما با گذشت یک سال اوضاع تغییر کرد، کم کم پای دلالان، موزه دارها و کلکسیونرها به لیگا باز شد.»
در سال ۲۰۰۴ برای اولین بار آثار ایتل در كنار نقاشیهای دیگر اعضای لایپزیگ در شهرهای مختلف آمریكا به نمایش درآمد. برگزاركنندهی این نمایشگاه در مورد كارهای این هنرمندان میگوید: «یک استعداد خاص در استفاده از تکنیک در کار همهی آنها وجود داشت که با ذوق تکنیکی هنرمندانِ همسالشان در آمریکا بسیار متفاوت بود. هنر اینها با هنری که در کالیفرنیا در جریان بود و تنها به تئوری می پرداخت، تفاوت میکرد. کار این هنرمندان جوان تنها پرداخت تکنیکی هم نبود. اینها واقعاً ایدههایشان را پرورش داده بودند».
روش ایتل برای شکل دادن به تصاویرش استفاده از عکس است و به تأثیرگیری خود از عکاسانی چون جف وال و توماس دومان، که عکسهایشان نقاشیگونهاند، اشاره میکند. اما او به دشواری های این روش هم اذعان دارد: «مشکلِ کار کردن از روی عکس این است که عکسها اطلاعات کافی در اختیار نقاش نمیگذارند و همچنین درک حجم از طریق آنها چندان ساده نیست.» گاهی که اطلاعات بیشتری احتیاج دارد به واقعیت مراجعه میکند و به سادگی از کنار چیزی نمیگذرد؛ حتی وقتی از کلیت نقاشیاش راضی به نظر میرسد همچنان روی دست یکی از فیگورها کار میکند و برای اصلاح آن، از تصویر دست خودش در آینه کمک میگیرد.
آثار ایتل با فیگورهایی که با همدیگر و با بیننده بیگانهاند احساسی از انزوا و جدایی را در بیننده ایجاد میکنند اما خود هنرمند میگویدکه قصد ندارد احساس سرد جدایی را تصویرکند بلکه به عکس، با نشان دادن فیگورها از پشت، بیننده را میفریبد. او میگوید: «وقتی فیگورها پشت به بیننده دارند، برقراری ارتباط با آنها بسیار سادهتر است. اینها هم پرتره هستند فقط از یک زاویهی دیگر.» با وجودی که این فیگورها بیگانه به نظر میرسند ما درست پشت سر آنها حضور داریم.»
آثار متأخر ایتل به طرز چشمگیری انتزاعیتر شدهاند و تمایل نقاش به ترکیببندیهای کلاسیک بیشتر شده؛ مانند نقاشیهایی که کلاً فیگور از آنها حذف شده است؛ تودهای لباس و پارچه که روی زمین پخشاند؛ تختخوابی سفری با ملافههای مچاله؛ دستمالها و یا کیسههایی که در پیادهرو رها شدهاند. با الهام از موندریان، نیومن و روتکو انتزاع ایتل رَویهای معنوی و فلسفی به خود میگیرد و راهی برای تجلی این مفاهیم در هنر میجوید.