بخشی از مقاله:
«ویکی پدیا» اطلاع میدهد که تا سال ۱۹۰۰ ، چهارصد اثر یوتوپیایی فقط به زبان انگلیسی منتشر شده است؛ در حالیکه تنها در قرن بیستم هزار اثر دیگر به اینگونه افزوده شده است. این یعنی هرچه جامعهی بشری از نظر فنی بیشتر پیشرفت میکند رؤیاهای یوتوپیایی انسان بیشتر، و تحقق آنها غیرممکنتر میشود. شاید هم به همین علت، هنر و ادبیات معاصر بسی بیشتر از یوتوپیاها، شاهد پدید آمدن انواع عالی و دانی دیستوپیاها نیز بوده است.
واژهی «دیستوپیا» که اولین بار در سال ۱۸۶۸ توسط جان استوارتمیل به کار برده شد و به واژه نامهی آکسفورد راه یافت، از ریشهی لاتین و به معنای «بد مکان » در مقابل یوتوپیا به معنای لاتینی «نامکان» و معنای انگلیسی «نیک مکان» است.یوتوپیاها عوالمی سرشار از نور و زیبایی و لذت وشادیاند و دیستوپیاها، جهانهایی تاریک و دوزخی و مملو از رنج و وحشت. تجربههای تاریخی نشان میدهد که انسانِ آرزومندِ رفاه و سعادت، هربار به شکلی در صدد ساختن یک جامعهی کامل و بی نقص یوتوپیایی برآمده اما هربار نیز با افراط در اِعمال بعضی از اصول اخلاقی یا فرهنگی یا سیاسی یا اقتصادی و یا فنآورانه، صلح و آرامش خود را به خطر انداخته یا نابود کرده است.
دیستوپیاها اغلب از مسخ و استحالهی یوتوپیاها بهوجود میآیند. ارادهی انسان برای شکل دادن به یوتوپیا با آرمانهایی چون ساختن انسانی بهتر، جامعهای برتر یا دستیابی پیشرفتهای فنی و استقرار نظم و رفاه کامل اجتماعی، به شکلگیری قدرتی همهجا حاضر منتهی میشود که میکوشد با نظارت و کنترل کامل جامعه، سرکوب جسمی و دستکاری در روان افراد، خواستهها و اندیشههای انسان را یکدست و فرمانبر و ماندگاری یوتوپیا را تضمین کند. در چنین جامعهای، رنجِ فقدان آزادی و اختیار به اندازهی رنج فقر و بی عدالتی و جنگ، حسرت و محرومیت ایجاد میکند.
هنرمندان در طول تاریخ بر اساس سطح رشد تاریخی ، اجتماعی و فردی خود یوتوپیاها، دیستوپیاها و سپس آپوکالیپسهای بیشمار وگوناگونی را تخیل کردهاند: کمدی الهی دانته در سدهی چهاردهم، منبع الهام بسیاری از نقاشان بعدی شد تا تصور خود را از سفر به جهان دیگر و توصیف بهشت و جهنم و روز قیامت نمایش دهند. در سدههای پانزده و شانزده، بهشت و جهنم و باغ خوشیهای زمینی در نقاشی سه لتی هرانیموس بوش و داوری نهایی میکل آنژ در کلیسای سیستین، خیالاتی پرقدرت و رعب انگیز از جهانی دیگر آفریدند که اعمال بشر در آن مورد رسیدگی قرارخواهد گرفت وگناه و بیگناهی او مجازات یا پاداش داده خواهد شد. …
در آلمان دورهی حکومت وایمار، نقاشان اکسپرسیونیست پیش از جنگ اول در گروههایی چون « پل» و «سوارکار آبی»، هنوز داشتند جهانی یوتوپیایی را با مناظری روستایی، طبیعتی درخشان و مردمانی فارغالبال مجسم میکردند که آشوب بزرگ شروع شد. در دههی ۱۹۲۰، عوارض قدرت گرفتن سرمایه داری و ایجاد شکاف میان انسان و ماشین و بالاخره گسترش وحشت و آشوب ناشی از جنگ وخشونت و نظامیگری، برخی از نقاشان از جمله اتو دیکس، جرج گروس و ماکس بکمن را به تجسم دیستوپیای دیگری زاده از فجایع جنگ و اعمال بشری واداشت.گروس مینویسد: «طراحیهای من بیانگر ناامیدیها و ترسهای من هستند». او با طنزی تلخ و سیاه به ترسیم طبقهی حریص و فاسد سرمایهداری جنگ افروز و محافل بورژوازی صنعتی آلمان میپردازد و ادعاهای بزرگ و توخالی آنان را به سخره میگیرد.