معرفی مقاله:
«عکاسی هنوز هم شکل تازهای از زمانسنجی است.» مهران مهاجر با یادآوری این جمله از فیسلوف مشهور، الکساندر سِکاتسکی، در مقالهی «گسست وقت» ما را دعوت میکند تا دربارهی مقولهی زمان در عکاسی بیاندیشیم. عکس کاری میکند که چیزهایی از تاریخ و جهانمان را ببینیم که بیآن نادیده میماند، همچون ثبت لحظههای ناب در عکسهای بهمن جلالی و یا یحیی دهقانپور از خرمشهر و روزهای انقلاب، گویی احضار لحظهایست که ما آن را نه دیدهایم و نه لمسش کردهایم اما عکس با ثبتش زمان گذشته را به زمان حال فرا خوانده است. مهران مهاجر با بررسی عکسهای عکاسان و سپس با نگاهی به آرای ناقدان و متفکرینی همچون رولان بارت و سارکوفسکی سعی میکند مبحث زمان را در چند ساحت، همچون زمان حال، گذشته و آینده؛ یا زمان نوردهی در عکاسی و یا تفاوت زمان در سینما و نقاشی و عکاسی بررسی کند.
.
بخشی از مقاله:
با حلول دوربین در جهان مدرن اگر نگوییم زمان و زمانه یکسره به حالی دیگر میگردند ــ اینکه چنین حالی احسن است یا ابتر یا هر جور دگر خود موضوعی دیگر استــ دستکم باید بپذیریم با این حلول لایهای تازه بر درک ما از زمان افزوده میشود، یا شاید هم پردهای از پردههای زمان برمیافتد. گزافه نیست اگر بگوییم عکاسی ساحت دیداریِ جهان مدرن و زمان مدرن است. روشن است که زمان نیز، مانند دیگر ساحتهای جهان مادی و البته یکی از مهمترین آنها، درقالب ذهن و زبان آدمی خصلتی بینالاذهانی دارد ــ امروزه درقالب مفهوم «جاگاه» (space-time) که فضایی چهاربعدی است مختصات زمانی و مکانی رخدادها، امور و اشیا و کلاً جهان را توضیح میدهند. و باز روشن است که دوربین در این نزدیک به دو سده در ساخت و دگردیسی این درک بینالاذهانی بس فراخ و گسترده میانجیگری کرده است. این برساخت و دگردیسی سویههای گونهگونی داشته و چنان در تاریخ عکاسی و نیز تاریخ فرهنگی شهروندِ مدرن معنادار و مهم بوده است که اندکشمارند اندیشمندانی که درباب عکاسی اندیشیده باشند، اما زمانِ عکس را نادیده انگاشته باشند و نیز کمتر بتوان عکسهای مشهور تاریخ عکاسی را ــ در جهان و در ایران، و در دیروز در امروزــ سراغ گرفت که بهنحوی از انحا پرسش زمان در آنها، ایجابی یا سلبی، خودآگاه یا ناخودآگاه، طرح نشده باشد. بهگفتهی الکساندر سِکاتسکی، عکاسی هنوز هم شکل تازهای از زمانسنجی است. روشی است در سنجش دیرشِ زمان که چشم آدمی ناتوان از فراچنگآوردن آن است. و این همانی است که والتر بنیامین بر آن نام ناخودآگاه دیدمانی میگذارد؛ ساحتی است که دوربین ــ مثلاً در یورتمهرفتن اسب یا چکیدن یک قطرهی شیر یا ترکیدن یک بادکنکــ بر ما آشکار میکند. و البته این ساحت میتواند توسع معنایی و بسط استعاری پیدا کند و از صرف ادراک مادی و فیزیکی زمانِ گریزپا آنسوتر رود و ناخودآگاه دیدمانی در ساحت زمانهی اجتماعی و تاریخی را نیز شامل شود. با بودنِ عکس چیزهایی از تاریخ و جهانمان را میبینیم که بی آن نادیده میماند. کافی است آمریکاییهای رابرت فرانک یا عکسهای اگلستون را از پیش چشم بگذرانیم و ببینیم تاریخ فرهنگیِ آمریکای پس از جنگ جهانی دوم و پس از جنگ ویتنام بی اینها چه شکلی پیدا میکرد. تلکس ایران ژیل پرس چه سویههایی از انقلاب ایران را افشا میکند و عکسهای یحیی دهقانپور انقلابیون ۵۷ را چگونه بازمینمایاند؟ خرمشهرِ سربرونآورده از جنگ بی عکسهای بهمن جلالی و جاسم غضبانپور چه نقشی در حافظهی جمعی ما میزد؟ باری در این نزدیکِ دو سده دوربین چنان کرده است که همان فیلسوف روس، یعنی سکاتسکی، ادعا میکند دید عدسی بیشتر به چشم خدا میماند تا ادراک آدمی. عدسی نشان میدهد هر آنچه باقی است و نهان میکند هر آنچه عَرَضی است و فانی است …