گذشته شبحی‌ست که با انسان مدرن گفت‌وگو می‌کند / گفت‌وگوی ایمان افسریان با مراد فرهادپور و صالح نجفی

 

معرفی مقاله:

شناخت مدرنیسم همواره در بستر تاریخ فراهم می‌شود. مواجهه ایرانیان با مدرنیسم با حس عقب‌ماندگی نسبت به غرب توامان شده است. ایمان افسریان در یک سوی این گفتگو، از صالح نجفی و مراد فرهادپور شرایط این مواجهه را در ارتباط با تاریخ جویا می‌شود. مراد فرهادپور با نگاهی فلسفی به مفهوم زمان می‌پردازد؛ زمان در عصر مدرن انبوهی از زمان‌های ناهم‌زمان تاریخی است که گذشته را در دل خود دارد. مدرنیسم هنری جوامع را با یک گسست روبرو می‌کند که منجر به امری توخالی می‌شود. از نگاه ماتریالیسم تاریخی، هنر یکی از گذشته‌های مرده است که در خدمت سرمایه‌داری قرار گرفته و تحت سلطه‌ی این سرمایه‌داری گونه‌ای جهانی‌شدن بر جهان تحمیل شده است. صالح نجفی در ادامه‌ی بحث، ایده‌هایش را درباره‌ی رابطه‌ی زمان با مدرن شدن را مطرح می‌کند و ایده‌ی زمان در عصر مدرن را با نگاه جورجیو آگامبن تحلیل می‌کند. نگاهی که برای تحلیل وضعیت زمان در ایران نیز قابل بررسی است. زمان با زمان شبح‌ها شروع می‌شود. این جمله ارجاعی به داستان هملت دارد که نجفی ارتباطش را تشریح می‌کند. افسریان معتقد است که این شکاف بیش از هر جای دیگر در هنر خودش را نشان می‌دهد. او میان نو شدن زبان و مضامین مرزی قائل است که اگر توامان نباشد عواقبی دارد. چالش اصلی این است که چگونه هنرمند هم ریشه‌دار و سنت‌مدار باشد و هم جهانی شود؟ از جامعه‌ای که زمانی که از جای خود خارج شده است چه هنری زاده می‌شود؟ در عرصه‌ی فرهنگ و هنر توقع جهانی شدن را از خود داریم و همزمان هویتی ملی، هر چند از نگاه چپ فرهادپور، جعلی ساخته‌ایم. این گفتگو با طرح سه نگاه، اندیشه مدرنیسم در تاریخ را به خوبی روشن می‌کند.

.

بخشی از گفت‌وگو:

ایمان افسریان: گویا ورود ما به دوران جدید از تجربه‌ی حس عقب‌ماندگی شروع شده است؛ انگار در معنای زمان برای ما گسستی پدید آمده و تلاش برای رسیدن به آینده‌ای است که اکنون در دیگری متجلی می‌شود. همچنین پروژه‌های بازگشت به اصل هم پروژه‌هایی بود برای تعریف مجدد مفهوم زمان و همین‌طور صورت‌بندی‌های ایدئولوژیک یا کلامی از زمان. این‌ صورت‌بندی‌ها را می‌توان با مشاهده‌ی میدان فرهنگی یا تجسمی ایران ردیابی کرد، اما آیا می‌توان میان این‌ها و مدل‌های نظری رابطه با گذشته و اکنون و آینده یا میان سنت و مدرنیته و غیره تناظرها یا تفاوت‌هایی یافت؟

مراد فرهادپور: باید توجه کرد که در طرح مسئله زمان ویژگی رابطه‌ی زمان با مدرنیته ابعاد گوناگونی دارد که یکی هم ناهمزمانی و وجود زمان‌های متعدد در عرصه‌های متعدد است؛ نه‌فقط در عرصه‌ی هنر و اقتصاد، در عرصه‌ی دین و در حوزه‌های هنر هم زمان‌هایی با سرعت‌ها و جهت‌های مختلف وجود دارد.

آنچه به نظر من می‌رسد یک دوگانگی است. تاریخ مدرن و مدرنیته را می‌توان به‌عنوان تعاملی میان دو جریان نگاه کرد؛ یک جریان آن سویه‌ای است که به سرمایه‌داری مربوط می‌شود و نوعی تاریخ ضدتاریخ است، مانند پست‌مدرنیته و جهانی‌سازی و غیره؛ سویه‌ی دیگر، تجربه‌ی تاریخ مدرنیته به‌عنوان یک کلیت متضاد چندوجهی پرتنش است که از دل تمدن اروپایی بیرون آمده است و درون آن با شکل‌های گوناگونی از تکرار روبه‌رو هستیم؛ به‌این صورت که شروع مفهوم عصر و تاریخ در مقام تاریخ جهانی با عصر جدید است و خود عصر جدید برای اینکه خودش را به‌عنوان دوره‌‌ای خاص تعریف کند مجبور است دوره‌بندی‌های دیگری بیاورد و تاریخ را به دوره‌های مختلف تقسیم کند. رابطه‌‌ی آن با گذشته هم بر تکرار مبتنی است که گذشته را در دل خودش، از نو، به‌شکل‌های مختلف تکرار می‌کند؛ به‌این ترتیب، به‌جای اینکه یک حرکت خطی راست از یک نقطه به نقطه‌ی دیگر داشته باشیم، یک دایره‌ی در حال گردش داریم. انبوهی از زمان‌های ناهمزمانِ تاریخی در ارتباط با دین، هنر، زبان، قومیت، ملیت و غیره وجود دارد که باید، به‌قول کی‌یرکگور، به‌شکلی درقالب زمان مدرن به یک زمان بدل شوند …

سبد خرید ۰ محصول