این مقاله مصاحبهای است با سایمون نورفولک (Simon Norfolk)، عکاس مشهور انگلیسی که از زندگی و تحصیلات خود در رشتهی فلسفه میگوید، و اینکه چطور به عکاسی گرایش پیدا کرد. از ویژگیهای مهم عکسهای او دوری از کلیشههای عکسهای ژورنالیستی است و رسیدن به نگاهی متفاوت در عکسهای مربوط به جنگ. در این مقاله او به تحلیل عکسهای خود میپردازد و به پنج عکس از مهمترین عکسهای دورهی کاریاش اشاره میکند.
بخشی از متن مصاحبه با سایمون نورفولک:
شنيدهام كه در نيجريه به دنيا آمدهايد.
بله. پدر و مادرم اهل منچستر بودند و در ايام جنگ جهانى دوم براى رسيدن به آرامش و زندگى بهتر، به شهر لاگوس در نيجريه رفتند و كاسبى راه انداختند. مثل امروز كه آدمها به دوبى مىروند. من و خواهرم آنجا به دنيا آمديم ولى هيچ خاطرهاى از آن روزها ندارم. چون در سهسالگىِ من، خانواده مجبور شد به خاطر جنگهاى داخلى نيجريه، زندگى مرفهانه در آن كشور را رها كند و دوباره به انگلستان بازگردد و همهچيز را از صفر و فقر آغاز كند.
تحصيلات دانشگاهىتان در چه زمينهاى بود؟
من در دانشگاه آكسفورد و بريستول رشتهی فلسفه و جامعهشناسى تحصيل كردم. ولى پاى نوشتن رسالهی نهايى هرچقدر فكر كردم ديدم دلم نمىخواهد مثل بقيه، رسالهاى بنويسم براى قفسههاى كتابخانه كه هيچكس سراغ آن نخواهد رفت. در همين تقلاى ذهنى، استاد راهنما كمكم كرد و عكسهاى تحقيقاتى شوهرش را نشانم داد كه تأثير زيادى بر من گذاشت. فهميدم راه من همينه. عكاسى مىتواند تحقيقات جامعهشناسى مورد نظرم را جذاب كند. اينجورى ديگر حتى مادرم هم مىتوانست رسالهام را با لذت دنبال كند. اين شد كه بعد از دانشگاه بلافاصله در يك دوره كوتاه مدت عكاسى مستند در نيوپورت كه ديويد هورن (عكاس مگنوم) مديرش بود ثبت نام كردم.
مدتى هم در زمينهی تهيهی گزارشهاى مستند فعاليت كردم ولى راضىام نكرد. به اين ترتيب از سال ۱۹۹۴ رفتم سراغ عكاسى از چشماندازها.
چطور شد كه از مستندنگارى به ژانر عكاسى چشمانداز تغيير مسير داديد؟
اشتباه نكنيد. من هيچوقت از موضوعات مطروحه در ژانر فتوژورناليسم دور نشدهام، بلكه از كليشههاى رايج در اين وادى خودم را كندم. فتوژورناليسم سنتى و رايج، در اشاره به مسائل پيچيده، بسيار ناتوان است. آن چيزى كه به اسم فتوژورناليسم مىشناسيم به درد داستانهاى سر راست و ساده و تصاوير زيبا با تأثيرگذارى آنى مىخورد: اين كه اين آدم بده است و اين آدم خوبه! وحشتناكه!
در اين نوع از عكاسى شما فقط سرگرم خود ماجرا مىشويد. اين كه عدهاى زرهپوش از اينسو به آنسو شليك مىكنند. يا بچهاى را سرگردان و گريان وسط صحنه مىبينيد. يا انفجارى تماشايى و سينمايى در بخشى از تصوير اتفاق مىافتد. اما اين سطح ظاهرى و رويهی ماجرا است. تصميمگيرىهاى پيش از جنگ، كنترل همهجانبهی نظامى از راه دور، و تبعات جنگ در زندگى مردم منطقه، چيزهاى عميق و ماندگارى است كه بايد بدان توجه كرد.
به نظر مىآيد كه از عكاسى هنرى هم دلِ خوشى نداريد؟
ايدهی توليد عكس براى تعداد معدودى فارغالتحصيل تاريخ هنر برايم جذاب نيست. دنيا دارد عوض مىشود و شما نمىتوانيد آن را فقط با صحبت كردن در مورد رولان بارت يا ساختارگراها و پرت و پلاهاى نشانهشناسى تغيير دهيد. ول كنيد اين بحثها را.