از دیدگاهِ زبانی، زمان به سه قسمِ کلی است، گذشته، حال و آینده. گذشته سپری شده و آینده در پیشِ روست و حال میانِ این دو. حال در بسترِ زبان بیانشدنی است اما در بسترِ زیست درکناشدنی. چرا که به محضِ درک شدن گذشته است و حال بازهی درکِ آن است. هر کسی دست به تولیدِ چیزی میزند تا ردپایی از خود در زمان بر جای بگذارد. تلاشی برای ارتباط با دیگری، دیگریای که شاید خود او باشد. گستردگی و اثرگذاری این ارتباط گویای توانایی فرد یا افراد در بیانِ دیدگاه و تفکرِ خویش است. این مقاله نیز بر اساس همین مفاهیم به دنبال آثاری از هنرمندان است که بر پایهی همین ایده شکل گرفتهاند. آثاری از غزاله هدایت، یحیی دهقانپور، مهران مهاجر، بهمن جلالی، غزاله رضایی و…
بخشی از مقاله:
بازنمودِ دیدهها و دیدگاهها همچون زبانی برای ثبت و به اشتراکگذاری تجربیاتِ زیسته عمل میکند. ابزاری برای ارتباط با دیگری. آنچه در قالبِ متن، تصویر، صدا، اجسام و یا هر چیزِ دیگری نمود مییابد و حاملِ نشانههایی است که در ذهنِ دیگری قابل بازیابیاند.
متصدی اتاق تاریک شیئی را درست مقابلِ دیوارِ تصویر نصب میکند. اکنون بینندگانِ تصویرِ روی دیوار تصویری میبینند متشکل از ترکیب و تأثیرِ نورهایی که از روزن به درون میآیند و آن شیء. در حقیقت این چیزِ نصب شده بر دیوار تجربهی زیستهی ساکنان اتاقِ تاریک را دستخوشِ تغییر میکند. آنچه از روزن اتاق به داخل رسوخ میکند در ترکیب با آن چیز، صورتِ جدیدی را میسازند که تجربهای جدید را برای شاهدان به ارمغان میآورد. منظرِ جدید چیزی یا جایی است برای عرضه و معنابخشی تولیداتِ گروه، که سازندگان و مخاطبان را به دورِ هم گرد میآورد. در اینجا ابعادِ گروه مدّنظر نیست، چرا که در کوچکترین نمودِ آن فرد میتواند مجموعه و گروهی را تشکیل دهد از سازندهی چیزی و مخاطبِ نشانههای همان چیز و بزرگترینی را هم نمیتوان برای آن متصور بود، چرا که ممکن است بینهایت آیندگان به بازخوانی نشانههای آن چیز بنشینند. هرچه چیزی بتواند گروه بزرگتری را گردِ خود جمعآورد به سازنده یا صاحبِ آن قدرت بیشتری میبخشد. گو آنکه گروه توانسته باشد تعداد افرادِ بیشتری را همراه با اعضای کنونیاش در اتاقِ تاریکی واحد گردآورد و دیدگاهشان را به کمکِ آن چیز به سویی که میخواهد سوق دهد.
قائل بودن به فردیت در جمع منوطِ به پذیرشِ اصلِ تفاوتِ منظرهاست. هرچه اعضای گروه قائل به همسو شدنِ تمامی دیدگاهها باشند و منظرهای متفاوت را برنتابند، اصلِ فردیت در آن گروه رو به کمرنگتر شدن مینهد و خودِ افراد بر مبنای تعریفِ خود از یگانه دیدگاهِ درست گروه را به تمامیتخواهی سوق میدهند. جایی که فرد میزانِ پذیرشش در گروه را از میزانِ پیرویاش از دیدگاهِ جمع میگیرد. علیرغمِ تلاشِ یک مجموعهی سلطهجو برای رسوخ به فردیترین ابعادِ زیستِ افرادِ تحتِ سیطرهاش، ذهن مدام در پی یافتنِ راههای گریزی است به منظورِ سرک کشیدن به مناظرِ دیگر.