محمد مهدی چیتسازها در این مقاله در ابتدا نگاهی داشته به تعریف مدرنیسم و ارتباط آن با هنرمندان ایرانی. سپس تلاش کرده تا بازتاب وضعیت مدرن در هنر ایران را، که به زعم او وضعیتی پارادوکسیکال و سختی است. در آثار هنرمندانی چون محسن وزیریمقدم، کامران دیبا، سیا ارمجانی و محمدحسین عماد بررسی کند. او معتقد است آثار این چهار هنرمند، بین سنت فرهنگی زادگاهشان و دستاوردهای مدرن پیوندی ایجاد میکند و هر چهارنفر بر کارکردهای اجتماعی آثارشان تأکید میکنند. در ادامه با مثالهایی از آثار این هنرمندان سعی کرده تا تعریفش از مدرنیسم را بیشتر بسط دهد.
بخشی از مقاله:
تهران زادگاه مدرنیسم ایرانی است. شهری که تمامی سازهها و ناسازههای مدرنیتهی ایرانی را بازتاب میدهد. با این حال هر جا دولتها در آن حضور داشتهاند مقاومت در برابر مدرنیته آشکارا دیده میشود. نگاه مدرنیسم رو به درون است. همان هنگام که میآفریند ویران میکند. از این رو، بهترین ابزاری که در اختیار دارد «نمایش درماندگی، کمبودها و زخمهایش است». در ایران نخستین و کاملترین تصویر این شکست را در هدایت میبینیم. آثار مچاله، پرتشده و تلنبارشدهی وزیری در انبار شهرداری تصویر گویایی از مدرنیسم در جهان تکهتکهشده و ازهمگسیختهی ایرانی است.
آن سوی آب دیبا در خانهی اشرافیاش در اسپانیا سالهای درازی است که دیگر در وطن نیست و در نقاشیهای روزنامهای به ناتوانی زبان برای تعامل در عصر جهانی شدن فکر میکند. ارمجانی نیز که با رؤیای همگانی کردن هنر و حذف تمایزات طبقاتی شروع کرد اکنون به هنگام پیری نومیدانه از ایمانی حرف میزند که از دست رفته است: «چهلوپنج سال است که من هنر عمومی درست میکنم؛ ولی آخرِ روز هیچی! هیچی نیست. موفق نبودیم». در اثر مشهورش، تبعیدی رؤیای آدورنوی قدیس را میبیند، حصارهایی تودرتو تنها چیزی است که تبعیدی به گرد خویش میبیند.