فرانسیسکو گویا سلف‌پرتره francisco goya 1815

درون/ بیرون / چارلز تیلور / پیمان امیدوار

این مقاله مقدمه‌ی بخش دوم كتاب سرچشمه‌های نفس: ساخته شدن هویت مدرن اثر كلاسیك چارلز تیلور، فیلسوف معاصر كانادایی است. همان‌طور كه عنوان كتاب نیز نشان می‌دهد، تیلور در این كتاب سعی دارد خاستگاه‌ها، روندهای تكوین، و معانی و محدوده‌های انگاره‌ی مدرن نفس یا سوژه‌ی انسانی را به عنوان دركی متمایز از انگاره‌های تاریخی پیشین در مورد هویت و نفس انسانی بازشناسی و تحلیل كند، و از این نظر می‌تواند ما را در درك بهتر زمینه‌های فكری و فرهنگی شكل‌گیری اشكالی از فهم و تصویر كردن خویشتن در رسانه‌های مختلف كه در دوره‌ی مدرن شكل گرفته‌اند ــ از جمله شكل مدرن پرتره‌پردازی ــ یاری كند. بد نیست اشاره كنیم كه تیلور بحث تبارشناسانه‌ی خود را با هدف نقد درونی بنیان‌های مدرنیته‌ی فرهنگی در راستای پیچیده‌تر كردن و حفظ ارزش‌های آن پیش می‌برد. به هر روی، تأمل در مورد بنیان‌های شكل‌گیری هویت انسانی مدرن و بازنگری پتانسیل‌های اخلاقی و خلاقه‌ی آن در شرایطی كه در چند دهه‌ی اخیر با نقد بی‌امان این مفاهیم روبرو بوده‌ایم، می‌تواند بسیار مغتنم باشد.

بخشی از متن

انگاره‌ی مدرن ما از مفهوم نَفْس (self) با معنای خاصی (یا معانی خاصی) از درون‌بودگی (inwardness) مرتبط است، یا شاید بتوان گفت كه به وسیله‌ی آن ساخته شده است. در ادامه سعی می‌كنم نكاتی را در مورد این مفهوم متذكر شوم.

در شیوه‌های بیانی‌ای كه ما برای فهم خویشتن به كار می‌بریم، تقابل «درون ‌ـ ‌بیرون» نقشی محوری ایفا می‌كند. ما اندیشه‌ها، ایده‌ها، و احساسات خود را «درون»مان در نظر می‌گیریم، در حالی كه اشیایی كه در عالم بیرونند و این حالات ذهنی به آنها ارجاع دارند را «بیرون» از خودمان تصور می‌كنیم.یا مثلاً ظرفیت‌ها و پتانسیل‌هایمان را «درونی» خودمان‌می‌دانیم، ظرفیت‌هایی كه در انتظارند تا به‌واسطه‌ی رشد و گسترش تجلی بیرونی پیدا كنند یا در جهان عمومی تحقق یابند. قلمرو ناخودآگاه از نظر ما در درون جای دارد، و ژرفای امور بیان‌نشده و بیان‌ناشدنی، و احساسات و تناظرات و ترس‌های قدرتمند، مبهم و شكل‌نیافته‌ای را كه كنترل ما بر زندگی‌مان را به چالش می‌كشند واجد خصلتی درونی می‌دانیم. ما مخلوقاتی با ژرفایی درونی هستیم؛ موجوداتی با فضاهای درونی تاریك و جستجو‌نشده. همگی ما نیروی تصویری را كه كنراد در دل تاریكی به دست می‌دهد حس می‌كنیم.اما هر قدر هم كه این نوع تفكیك و مرزبندی جهان در نظر ما قدرتمند جلوه كند، هر قدر هم كه این نوع منطقه‌بندی در نظرمان استوار باشد و به نظر برسد كه از خود طبیعتِ  انسانی نشئت می‌گیرد، باید گفت كه این ویژگی در واقع عمدتاً یكی از ویژگی‌های جهان ماست، جهان انسان‌های مدرن غربی. این منطقه‌بندی ماهیتی عام یا جهان‌روا ندارد، چیزی كه انسان‌ها آن را به عنوان امری بدیهی بپذیرند، همان طور كه این واقعیت را می‌پذیرند كه سر آنها روی بدنشان قرار دارد. این باور نتیجه‌ی شیوه‌ی از نظر تاریخی خاص و مشخصی از فهم خویشتن است، شیوه‌ای كه در غربِ مدرن غلبه یافته و ممكن است عملاً‌ از آن‌جا به دیگر نقاط جهان گسترش پیدا كند، اما در واقع دارای آغازی در زمان و مكان است و ممكن است كه پایانی هم داشته باشد…

سبد خرید ۰ محصول