معرفی مقاله:
مهران مهاجر در این مقاله نگاهی داشته به امکانات بیانی و صوری در عکسهای شخصی و خانوادگی. به اعتقاد او از سه چهار دهه پیش تاریخنگاران و منتقدان به ارزشهای عکسهای بومی، یادگاری، خانوادگی، شخصی، مردمپسند و سردستی توجه کردند. اما این انبانه معناهای تصویری را از جهاتی دیگر نیز میتوان دید. یا شاید بهتر است بگوییم میتوان دید زد چرا که در بسیاری موارد باید برای این کندوکاو به فضاهای خصوصی سرک بکشیم. این عکسها به زبان باز کردن عکاسی بسیار کمک کردهاند و الحان و آهنگهای گوناگونی به زبان عکس افزودهاند و واژگان این زبان را گستراندهاند. این نوآوریهای زیباییشناختی اتفاقی، سرراست یا غیرمستقیم، هم به کار عکاسان آمدهاند و هم به کار نقاشان و هنرمندان. نکتهی جالبی که همین جا میتوان به آن اشاره کرد نوع مواجهه خلاقانه نویسندگان و نقاشان با عکسهای یادگاری است. کافی است نگاهی بیاندازیم به عکسهایی که پییر بونار، امیل زولا، ادوار وویار، ادگار دگا و دیگران گرفتهاند. مهاجر البته در این مقاله سراغ عکسهای خانوادگی خود نیز رفته تا این امکانات صوری و بیانی را بهخوبی شرح دهد.
.
بخشی از مقاله:
بازیهای زبانی خاصِ عکاسی و نوآوریهای زیباییشناختی آن را از چشماندازهای مختلفی صورتبندی کردهاند. میشل فریزو، تاریخنگار فرانسوی عکاسی اخیراً در نمایشگاهی با نام «هر عکسی رازی را برمیسازد» که چند ماه پیش در موزه نیسفور نیپس برگزار شد، در گفتوگویی با مخاطبان، میگوید هر عکسی به واسطه عینیت آن و به واسطه اینکه رد و نشان امر واقع است برسازنده رازی است. اتفاقاً همین عینیت یا به ظن گرینبرگ واقعنمایی ترانما، ناسازهوار، عنصرِ اصلی برسازنده این راز است. پس این رازآمیزی و رازورزی بهزعم میشل فریزو برآمده از سرشت گوهرین زبان عکاسی است. و سه عنصرِ بنیادین، سببسازِ این سرشتاند: دستگاه دوربین، عکاس و موضوعِ عکاسی. این سه سببساز ذیلِ نگاهِ نگرنده، چهار کنشگرِ کنشِ رازورزانه عکاسیاند.
یکی از عناصری که این سه سببساز را به هم میپیونداند عنصر اتفاق یا رخدادگی است، که اساساً بر پایه سازوکارِ مکانیکی عمل میکند و به شکلگیری عکس منجر میشود. میخواهم از این منظر بازیگوشیهای زبانی را در یکی چند عکس یادگاری و خانوادگی بکاوم و برشی صوری از این رازورزی را با تأکید بر همین اتفاق یا رخدادگی اندکی وارسی کنم. وقتی از بازیگوشیهای زبانی و امکانات صوری سخن به میان میآورم مرادم جستوخیزهای دوربین است در فضای چندسدهای نظامِ ژرفانمایی دیداری. دوربین در عین حال که نقطه اوج تحقق این نظام بوده، بیخ و بن آن را زیر و بالا کرده است.
این عکسها همه عکسهایی از عزیزان و خویشان نزدیک من هستند. میتوانستم با افزودن دادههایی از زندگی خانوادگی و روایتهای موجودِ پیرامونِ آنها از زوایای دیگری نیز آنها را بخوانم. از سوی دیگر میشد به جزئیات موقعیت، حالات و رفتارهای فرهنگی و اجتماعی توجه کرد و در مناسبات خانوادگی، جنسیتی، طبقاتی و… کندوکاو کرد. اما عامدانه از این دو کار پرهیختم تا بر خصوصیات صوری کار دوربین تمرکز کنم. هرچند که میتوانم ادعا کنم همان افزودهها و دادههای احتمالی نیز آن رازوارگی گوهرین عکسها را توبهتوتر میکرد. در این میانه و بر پایه سهگانه سببسازِ فریزو کوشیدم نشان دهم چگونه اتفاق و پیشآمد در عکسهای یادگاری و خانوادگی، موجب میشود کشاکش این سهگانه در بسترِ خوانشِ کنشگرِ چهارم، به گسترش امکانات زبانی عکاسی بیانجامد.
اما این عکس آخری ماجرای دیگری دارد. عکسی است یادگاری در محیطی انگار صنعتی. مناسبات ایماها و حالتها یکی از سازههای بنیادین برسازنده عکس پرتره گروهی است. و این نکتهای است که مَنِشی بسیار غریب در این عکس دارد. معلوم نیست چرا فردِ در میان جمع به دوربین پشت کرده. آیا شوخیای در کار است؟ دو سه لبخند بر چهره دو سه تن دلالت بر این امکان میکند، اما حالت باقی آدمها چنین چیزی نمیگوید. او به کجا مینگرد؟ به آن جمع یا به فضای پشت سر آنها؟ در هر حال چرایی این نگاه پوشیده میماند.