پنجره‌ی عقبی: مردی از تهران / ریچارد رودز

بخشی از متن:

این دیدار، یکماه قبل، بعد از یک تماس تلفنی ترتیب داده شد. “سلام، من یک هنرمند ایرانی هستم که برای ملاقات آمده ام و مایلم کارهایم را به شما نشان دهم ، امکانش هست؟” گفتم، آری. و اواخر همان هفته، اطمینانی پنجاه ساله به همراه مجموعه ای از تصاویر کارهایی که در شش سال گذشته خلق کرده بود آمد. استثنایی بودند. به‌ویژه آندسته از نقاشی های خاکستری دوره اخیرش: مانند سیمان بافت داری که سطح سیاره ای لخت را نمایان می کرد و حامل ارجاعاتی به عکس های ماهواره ای و تصاویر اشعه ایکس بود. وقتی از نزدیک آن ها را مشاهده کردم بیشتر گرفتار شدم. به نظر میرسید که با نوع درست آبستره معاصر همخوان هستند، آبستره ای که دغدغه اش دیگر صرفا ً نشان دادن روال کار با مواد و ماتریال نیست، دغدغه ای که یک قرن نقاشی مدرن را شکل دا د. اطمینانی در جهت آبستره جدیدی حرکت میکند که اخیرا ً در اروپا و آمریکای شمالی شاهدش بوده ام، یعنی کشف دوباره‌ای از آبستره که با درک دنیای تصویری پست مدرن آغاز شده و ریشه در شیفتگی ما از واقعیت ِ مبتنی بر تصویر دارد. در عین حال، آبستره ای است که به شدّت در مقابل ِِ روایتگری ِ سهل الوصول ِ این دنیای ِ تصویری مقاومت می کند. و استوارانه، درعالم نقاشی، فضای تجسمی ای خلق می کند که تصاویرش انعطاف پذیر و تاثیرگذار باقی می مانند و راه را برای برقراری یک رابطه انسانی باز می گذارند. رابطه ای که در آن، تشکیل معانی ای مد نظر است که حاصل گفتگو بین ِ درک و حقیقت باشند نه ابلاغ ِ محتوایی مشخص و حاضر-آماده.

نقاشی همواره با زمان کند شده سروکار داشته است، از این روست که به مثابه پرداختی جدی در هنر دوباره به میدان بازگشته است. عمل نقاشی و دیدن آن نوعی آگاهی سازمان یافته و توسعه یافته می طلبد که در نقطه مقابل فرهنگ اطلاعاتی و جریان اصلی رسانه های ارتباط جمعی قرار می‌گیرد. نقاشی حضور فیزیکی و زمانی آن دسته از چیزهایی را اعلام می‌کند که از چشم جریان‌های پرسرعت و اضطراب آور مخفی می‌مانند. مرزهای نقاشی را زبان تعیین نمی کند و به واسطه نمونه‌های چاپ شده و عکس نیز حق مطلب دقیقاً ادا نمی‌شود. نقاشی در یک ارتباط مستقیم هستی می یابد، ارتباطی که می‌تواند از روی تاریخ بپرد و قرون را در خود حل کند وقتی که تماشاگری مقابل تابلویی می ایستد. آبستره جدید این درگیری را به سمتی می برد که آگاه شویم به وجود سپری تصویریِ و مزاحم که آمده است تا خود را به واقعیت فیزیکی تلقین کند.

نقاشی‌های اطمینانی این قلمرو متضاد را به وضوح در برمی‌گیرند. خود او می‌گوید “مثل آمیزه ای است از دو سبک هایپررئالیسم و آبستره پسا-نقاشانه.” نقاشی های او به طور زنده‌ای صاحب حسی از یک ساختمان مادی-جسمانی هستند، اما در عین حال چیزی را که مخابره می کنند تداعی گر تصاویر ماهواره های  پیشرفته جاسوسی و دستگاه های سی تی اسکن است.  او این حوزه تصویری نا پیدا را در مقیاس هایی از ماکروسکپی تا میکروسکپی به سطوح زبر، تک رنگ و سیال پیوند می دهد. می‌شود گفت ابدیت در دانه ای از شن، اما غیر رمانتیک، چرا که سازمان جاسوسی سیا در مداری بالای سرما می‌چرخد، و اندام حامل سلول های سرطانی شده و متلاشی است. به همه اینها باید حضور یک آتمسفر سربی رنگ و سنگین را افزود که گویی توسط نور خشن چراغ جراحی روشن شده است. وقتی از اطمینانی پرسیدم چقدر وقت صرف ایجاد این بافت‌های زبر شده است، خندید و گفت‌” آن‌ها زبر نیستند، مسطح اند، کاملا مسطح. ظاهر زبر آنها صرفا یک توّهم است.”

سبد خرید ۰ محصول