بخشی از مقاله:
دستهای آدمها را دوست دارم. شاید به این علت که جز چشمها که عمق وجود آدم را نشان میدهند، دستها بارزترین عضو انتقالدهندهی احساساتاند. دستها شخصیت دارند؛ مهمترین بخش وجود هر کس برای بیان و انتقال احساساند. میتوانند لمس کنند و از این جهت به نظر خیلی واقعی میآیند. یعنی میشود واقعیتها را با آنها حس کرد. حسی فیزیکی که خیلی خوب در عکسهای نیکسون نشان داده شده؛ بخصوص در این عکس خاص، با ترکیب زیبای این دو دست. وقتی این عکس را دیدم، نتوانستم زود از آن بگذرم. با لذتی زیاد به تصویر خیره شدم، لذتی توأم با شادی. نمیدانم این حس تنها از خودِ عکس ناشی میشد یا سابقهی ذهنیای که از عکاس آن «نیکلاس نیکسون» داشتم، تشدیدش کرد.
تصویر پیچیدهای نیست: دو دستی که از کنارههای بالای کادر وارد شده و در مرکز به هم میرسند. در واقع برشی از دستهای یک مرد و یک زن در امتداد یک جاده. شاید ویژگیهای فرمی و ترکیببندی این تصویر دلیلی بر جذابیت بصری آن باشد. کشیدگی دو دست از چپ و راست و فرم دایرهواری که در مرکز کادر با گره شدن دستها در یکدیگر ایجاد شده، چشم را در سرتاسر عکس میچرخاند. قرار گرفتن دست مرد به موازات سایههای افتاده بر زمین، امتداد جاده و زاویهی دید دوربین که همطراز با دستها است؛ مثل همیشه نشاندهندهی توانایی نیکلاس نیکسون در انتخاب کادر و ترکیببندی است؛ قطع و برش مناسبی که در اکثر تصاویرش دیده میشود امکان هیچگونه کم و زیاد کردنی را به آنها نمیدهد.
ولی میدانم آنچه که این تصویر را در عین سادگی اینقدر برایم جذاب میکند، نه صرفاً فرمها و ترکیببندی آن بلکه در چیزی است که بیشک مهارت واقعی نیکلاس نیکسون به حساب میآید…
.