در شمارهی ۵۴ مجید اخگر مقالهای با عنوان مسیرهای هنر ایران: طرحی از امکان یک خلاقیت تاریخی نوشت و در آن چهار راهبرد هنری هنرمندان معاصر ایران را در ارتباط با تقابل ایرانیـجهانی برشمرد و تلویحاً سعی نمود محک و میزانی برای نوعی سنجش و قضاوت در مورد هنر معاصر ایران ارائه دهد و آن را پیرامون مفهوم شخصیت آسیبشناسی کند. در این شماره ایمان افسریان در مقالهای مبنای دستهبندی اخگر را به نقد کشید و تأکید کرد که اگر محل اصلی بحث درست تشخیص داده نشود این دستهبندیها راه به جایی نمیبرد. او تقابل اصلی و مهمی را که میتواند مبنای دستهبندی باشد، نوع رابطهی آثار هنری با نظامهای فکر تصویری میداند و در این مقاله منتقدان هنری در ارتباط با دستاوردهای هنر معاصر ایران را به دو گروه خوشبینها و بدبینها تقسیم میکند و در نهایت پیشنهاد نوعی استراتژی فرهنگی را میدهد.
در ادامهی آن مجادله رویین پاکباز هم به بحث وارد شد و در گفتگویی با حضور نویسندگان دو مقاله شرکت کرد. او اصلاحطلبانه خواندن دستهبندی اخگر را نادرست میداند امّا با بعضی از مصداقهای پیشنهادی اخگر هم موافق نیست و پیشنهادهای افسریان را ایدئالیستی و دور از واقعیت میبیند و نقد صریح لیبرالیسم مبتذلی که ارزش هر چیزی را در بازار میسنجد، وظیفهی اصلی منتقد در این موقعیت تاریخی خاص میداند. اخگر هم در چهار بند دیدگاهی را که افسریان مدافع آن است، نقد میکند. در این گفتگو موضع و قضاوت هر یک از طرفین در نهایت راهکار یا استراتژی پیشنهادی او را توضیح میدهد. این قضاوت و پیشنهاد متأثر از ایدئولوژی هر یک از طرفین بحث است. مهدی نصراله زاده بعد از مطالعهی آن دو مقاله و این گفتگو سعی کرد این ایدئولوژیها را که پشت بحثها پنهان میشوند عیان کند. او معتقد است در هر بحث مربوط به رشد و توسعه، بحثی که طبیعتاً تنها در کشورهایی مثل ایران در میگیرد، خواه ناخواه پای راهحلها و برنامهها و استراتژیهای کلان به میان میآید و همهی آنها نیز در نهایت در ذیل این یا آن «ایدئولوژی» قرار میگیرند. به عبارت دیگر میخواهد نشان دهد که کشورهایی مثل کشور ما در راه توسعه گزیری از ایدئولوژی ندارند.