جلد آلبوم گروه آرکایو archive band

پرسه‌زدن در خیابان‌های خالی / نعما م. روشن

نعما روشن مقاله‌ی خود را با این جملات آغاز می‌کند که: وقتی در آن عصر سرد زمستانی مشهد، در مورد موضوع جدید ویژه‌نامه حرفه: هنرمند صحبت شد، گمان کردم نوشتن در این مورد نباید دشوار باشد. آخَر، بارها در وبلاگم از هم‌نشینی موسیقی و عکس، یا موسیقی و فیلم گفته بودم. اما بعداً متوجه شدم که کار چندان هم ساده نیست چرا که بسیاری از این ارتباطات ذهنی ثابت نیستند و بسیاری از آن‌ها با‌ گذشت زمان جذابیت‌ها و دل‌بستگی‌های خود را از دست می‌دهند. مانند جریان آب رودخانه‌ای که سنگ‌ها را می‌غلتاند، صیقلی می‌کند و گاه آن‌ها را به دوردست‌ها می‌برد، گذشت زمان نیز برخی از این ساختارهای ذهنی ظاهراً ثابت را تغییر می‌دهد و یا حتی کم‌رنگ‌ می‌کند. چه می‌دانم شاید حس و حال‌مان تغییر می‌کند، زمانه عوض می‌شود و یا تجربیات جدیدتری پیدا می‌کنیم. هر چه هست، این دل‌مشغولی‌ها خیلی هم پایدار نیستند.

اما چرا چنین ارتباطات ذهنی بین تجربه‌های شخصی ایجاد می‌شود؟ چرا با شنیدن یک موسیقی خاص به یاد فیلم خاصی می‌افتیم؟ در مورد برخی شاخه‌های هنری مانند سینِما و نقاشی، ادبیات و سینما، سینِما و عکاسی شاید بتوان ریشه‌های مشترکی را تصور کرد و این ارتباطات را با آن معنا کرد. اما در مورد برخی دیگر مانند موسیقی و عکس این کار کمی مشکل‌تر می‌شود.

بخشی از مقاله:

به نظر می‌رسد این تجربه‌های ذهنی بیشتر از آنکه به آثار  هنری مرتبط باشند، به مخاطب وابسته‌اند.  مخاطب است که به لذت‌های ذهنی خود عشق می‌ورزد و آنها را شکل می‌دهد و طبقه‌بندی می‌کند. مانند مجموعه‌داری که مجموعه‌ی خود را بارها می‌بیند و هر بار آنها را به‌گونه‌ای دیگر مرتب می‌کند و هر بار لذت می‌برد. ما نیز این تجارب ذهنی خود را دوست داریم، آنها را مرتب می‌کنیم و چه بسا با ایجاد این ارتباطات، آنها را بیشتر به‌خاطر می‌سپاریم و لذت می‌بریم.

اما جنبه‌ی مهم ایجاد این ارتباطات ذهنی، اشتراک آن با دیگران است. اگر مرحله‌ی اول لذت بردن از آثار هنری یک تجربه‌ی شخصی باشد، این ارتباطات ذهنی وقتی لذت‌بخش‌تر می‌شوند که بتوان آنها را با دیگران تسهیم کرد. مانند بنایی است که از مصالح تجربیات اولیه ساخته شده باشد و بخواهید آن را به دیگران نشان دهید. که اگر این امر میسر نگردد، چه بسا آن دل‌بستگی‌ها نیز کمرنگ گردد.

به این دو دلیل، یعنی وابسته‌گی این تجربیات به افراد و اهمیت بیان آنها برای دیگران، می‌توان حدس زد که چنین ایده‌ای، یعنی نوشتن افراد مختلف در این زمینه، برای یک مجله‌ی هنری چقدر می‌تواند جذاب باشد.

 

نکته‌ی دیگر آنکه در اغلب موارد این حلقه‌های ارتباطی، دوتایی هستند. یعنی به عنوان نمونه، موسیقی خاص، شما را به یاد یک فیلم خاص می‌اندازد. اما ارتباطات سه‌گانه و بیشتر نادرتر هستند مگر در یک حالت: اگر یک حلقه این ارتباط بتواند مانند یک پل ارتباطی دو سویه عمل نماید. برای انتخاب من، موسیقی چنین نقشی داشت. یعنی از یک سو مرا به یاد یک فیلم می‌اندازد و از سوی دیگر خاطره‌ی یک مجموعه عکس را زنده می‌کند.

برای نوشتن این مطلب، چند ارتباط ذهنی بین آثار مختلف را که بیشتر دوست می‌داشتم، مرور کردم. از بین آنها ارتباط زیر را انتخاب کردم. هم به‌خاطر جدید‌تر بودن خود آثار و هم به‌خاطر آنکه اخیراً بیشتر به آنها فکر کرده بودم:

۱ـ آلبوم موسیقی مهار ازدحام (Controlling Crowds) از گروه Archive

2ـ  مجموعه عکس تهران، بی‌تاریخ  اثر مهران مهاجر.

۳ـ  فیلم سینمایی گوست داگ: راه و رسم سامورایی اثر جیم جارموش.

آلبوم Controlling Crowds ششمین آلبوم گروه انگلیسی Archive است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد. این آلبوم شامل ۱۳ موسیقی است که در آنها ترکیبی از ژانرهای مختلف موسیقی، از تریپ‌هاپ تا آلترناتیو راک و حتی جاز شنیده می‌شود. برخی از موسیقی‌های آلبوم مانند Controlling Crowds، Bullets و Collapse/Collide در ایجاد یک فضای موسیقیایی خاص بسیار موفق عمل می‌کنند. گاه یک فضای محیطی آرام را القاء می‌کند و گاه یک فضای دراماتیک سرد و تیره. تبدیل‌هایی که از یک ‌ژانر به ژانر دیگر در طول آلبوم وجود دارد، شنیدن آن را مانند یک سفر پرهیجان همواره جذاب نگه‌ می‌دارد .

سبد خرید ۰ محصول