زیگمار پولکه از مجموعه‌ی «پرتوهای دیدن» -۲۰۰۷

پرتوهای کیهانی (زندگی و آثار زیگمار پولکه) / یورگ هایزر / بهرنگ پورحسینی

 

معرفی مقاله:

یورگ هایزر در این مقاله به زندگی و آثار زیگمار پولکه پرداخته است. او مقاله‌ی خود را با بی­‌ینال ونیز که مهمان مجموعه‌نقاشی‌­های تأثیرگذار پولکه، «دوره‌­ی محوری» (۷-۲۰۰۵)، بود، آغاز می‌کند. تابلوهای این مجموعه به ­گونه­‌ای چیده شده بودند که بر مرکز غرفه سایه انداخته بودند.

بدین ترتیب که پارچه­‌ی نیمه‌شفاف‌شان – که بر روی چارچوب‌­هایی چوبی کشیده شده، آغشته به لاک ­الکل بود، و روی آن رنگ­مایه‌­ی بنفش یکدست ریخته شده بود – قزح‌­سانی طلایی­‌رنگ متصاعد می­‌کرد، چنان­که گویی بر روی جوراب­‌هایی نازک عسل و مواد آرایشی مالیده شده – یا به عبارت دیگر، با توجه به اندازه‌­ی بزرگ تابلوها، گویی آسمان غروب در دریاچه‌­ای ژرف و تاریک منعکس شده است.

البته در آستانه‌­ی بی­ینال ونیز نیویورک تایمز مطالبی درباره‌­ی کار و زندگی پولکه منتشر کرد – در چند سال گذشته چیزی قابل ­مقایسه با آن در نشریات آلمانی نوشته نشده بود. هایزر اما در این مقاله سعی دارد تا با تعریفی همه‌جانبه بر روی هنر پولکه تمرکز کند.

.

بخشی از مقاله:

البته از همان نیمه‌­ی دهه‌­ی شصت، که پولکه برای نخستین بار از نقطه‌­ها استفاده کرد، آن نوع هنر پاپی که او به همراه گرهارد ریشتر، مانفرد کوتنر، و کونراد لوگ (که بعدها بیشتر با نام کونراد فیشر گالری­دار مشهور شد) پیشگام آن بود فاقد رنگ‌­های پاپ و جاذبه‌­ی کالاییِ چندبعدی بود، و در عوض آمیخته با رنگ خاکستری پالتوهای زمستانی­‌ای بود که در فرهنگ طبقه­‌ی متوسط آلمان غربی جا افتاده بودند.

آن­‌ها این رویکرد خود را «رئالیسم سرمایه­‌داری» نامیدند، عبارتی که راهبردی طعنه‌­آمیز داشت و سادگیِ تصنعیِ رئالیسم سوسیالیستی را – که به مردم و رهبران­‌شان جلوه­ای آرمانی می­‌بخشید – بر ضد پیچیدگیِ تصنعیِ سبک‌­های انتزاعی متعلق به دهه­‌ی پنجاه که در آن زمان همچنان غالب بودند – و چنان شکل می­‌گرفتند که گویی مردم وجود ندارند – به بازی گرفت.

در سال‌­های بعد، پولکه، بیش از هر کس دیگر در گروه، از چارچوب آن طرح اولیه فراتر رفت، و وجوه طنزآمیز آثار او همچون ماشین برقی­‌های شهربازی به هم برخورد می­‌کردند. او در مجموعه آثاری که عناوین­شان به دستورات «موجودات برین» اشاره دارد سطوح متفاوتی را به بازی می‌­گیرد به ­گونه‌­ای که به نظر می‌­رسد تمسخر کلیشه‌­ی نبوغ هنری و الهام آسمانی سطح تقریباً کوچکی از آن‌­ها است.

در یکی از عکس‌­های مجموعه­‌ی «موجودات برین دستور می‌­دهند» (۱۹۶۸)، که به شیوه­‌ی افست چاپ شده، هنرمند، با چشمانی بسته، درون شکاف تنه­‌ی درختی کهن­سال ایستاده، و عنوان اثر، درخت بید، به خاطر من، توخالی رشد کرده است، حاکی از آن است که او خود همان موجود برین است.

وقتی از پولکه خواسته شد تا در نمایشگاه موزه­‌ی کونراد فیشر در لورکوزن با عنوان «مفهوم» (۱۹۶۹) شرکت کند، بر اساس همان شیوه‌­ی «ابتدایی»اش، پیشنهاد ساخت فیلمی را داد که در آن به خود چنگ می­‌کشد و از یک پاندول استفاده می­‌کند. در نتیجه، با همکاری کریستف کولهوفر، فیلم کل تن احساس سبکی می­کند و می‌خواهد پرواز کند  (۱۹۶۹) را ساخت.

این فیلم یک خیال­پردازیِ سی و پنج دقیقه‌­ای است که در آن پولکه، به همان ترتیب، به خود چنگ می­‌کشد و از یک پاندول استفاده می‌­کند. او همچنین بخش‌­هایی از کتاب جادوگری رازآمیز سده­ نوزدهم، کتاب­های ششم و هفتم موسا، را می­‌خواند (که تقریباً نامفهوم است زیرا در تمام مدت زیر لب می­‌خندد) و، با توجه به خطوط موازی نخ­‌های سفیدی که پاچه‌­های شلوارش را به آستین­‌های پیراهن­‌اش وصل می­‌کنند، به شکل حرف X درمی‌­آید، مثل یک مرد عنکبوتی یا مثل یک ستاره. …

 

سبد خرید ۰ محصول