زیباییشناسی را معمولاً شاخهای از نظریهی ارزش (value theory) میدانند. هر چند بسیاری از مسائل زیباییشناسی آنطور که به طور سنتی به کار رفته هیچ ارتباط مستقیمی با مفاهیم ارزش یا ارزیابی ندارد. دلایل ما برای ستایش یک اثر بسیار متنوعاند. کندال والتن (Kendall Walton) در مقالهی خود با نام «وه، چه شگفتانگیز!» سعی کرده این دلایل را واکاوی کند. او معتقد است این که یک اثر هنری به خودی خود دارای چه ارزشی است برای داوری زیباییشناسی کافی نیست. بلکه گاهی این نهاد فرهنگی است که چگونگی اندیشیدن نسبت به آثار و تحسین و قضاوتشان را به عهده دارد و به مخاطبان دیکته میکند. هر چند او ارزشهای اختیاری را نادیده نمیگیرد و اینکه قطعهای از سمفونی بتهوون کسی را به ستایش آن وا دارد بیشک از آنجا ناشی میشود که اثر تأثیری ویژه در مخاطب خود گذاشته است.
اما این همهی ماجرا نیست. به رغم کندال والتن لذت زیباییشناسانه لذتی نیست که صرفاً از تحسین فرد از چیزی آمده باشد. بلکه اثر است که فرد را به تحسین وا میدارد. اما در واقعیت نهادها، مراکز فرهنگی، سلیقه و لذت شخصی تا چه حد در قضاوت ما دربارهی آثار هنری تأثیرگذارند؟ آیا ارزشگذاری زیباییشناسانه را میتوان با متر و معیاری دقیق سنجید؟
.
بخشی از مقاله کندال والتن:
علاقهی ما به ارزیابی آثار هنری، ویژگیای است که تنها محدود میشود به فضای فرهنگی هنرهای زیبا در جوامع غربی، آن هم در چند سدهی اخیر، و در بسترهای دیکر اهمیت بسیار کمتری دارد. نباید تصور کنیم که تمام فرهنگهایی که مردم آن، آنچه را که آثار هنری مینامیم تولید میکنند. یا از آن لذت میبرند یا نوعی احساس رضایت در آن مییابند. تلقی ما از ارزش زیباییشناسانه را تشخیص میدهند. اما نمیتوان منکر این شد که این تلقی نقش مهمی در کردوکارهای پیرامون هنرهای زیبا در فرهنگ متأخر غرب بازی میکند و حتی به همین دلیل شایستهی توجه است…