مهدی نصرالهزاده در این مقاله به تداعیهای هنری پرداخته است. او با در نظر گرفتن آثاری چون نقاشی کفشهای ونگوگ و توصیفات هایدگر، نقاشی مونالیزا و ملانی، شخصیت اصلی فیلم پرندگان هیچکاک، سعی در بیان تأویل و تفسیری است که امور هنری و محسوس در تداعیهای خود برای ما شکل میبخشند. او با کمک از مفهوم اِکفراسیس (Ekphrasis) این مبحث را گسترش میدهد. اکفراسیس، بهعنوان تمهیدی خطابی، یا بلاغی، در معنای محدود کلمه توصیف زنده، ملموس و شاعرانهی آثار هنری دیداری، بهویژه نقاشی و مجسمهسازی، است. البته در معنای وسیع کلمه به هر گونه کلامی اطلاق میشود که صحنه یا موضوع را بهنحوی زنده و روشن پیش چشم مخاطب حاضر میکند. در واقع، در فرایند تأویل و تفسیر، هر فرد میکوشد امر محسوس و انضمامی را به امر مفهوم، یا فهمیاب، و انتزاعی تحویل کند. از این طریق اثر را معنا میکند. در این فرایند توصیف زنده و ملموس، فرد میکوشد هر امر محسوس را به یک امر محسوس دیگر مربوط سازد. اگر اثر معنایی هم داشته باشد این امر از طریق مربوط شدن بدیع چیزهای محسوس به یکدیگر و تشکیل شبکهای از روابطـ اثرات اتفاق میافتد.
بخشی از مقاله:
بدین ترتیب، آثار هنری خود گرههایی وزین در درون حافظهی جمعی یا در درون «فرهنگ» بهمثابهی شبکهای از روابط هستند. فراتر از این، آثار هنری بهعنوان کانونهای نیرو و جاذبه، ایجاد و دوامِ نفس آن روابط را تضمین میکنند و فضایی را خلق میکنند که در درون آن تجربهی معنا اتفاق میافتد. بهعنوان گرههای حاضر در شبکه، آثار هنری همزمان اثرپذیر و اثرگذارند. به عبارت دیگر، هر اثر هنری نتیجهی پیوندهایی است که از پیش در درون شبکهی فرهنگ وجود داشته است. و خود بسته به توانش منشأ تشکیل پیوندهایی میشود که تا پیش از این در شبکه وجود نداشته است. هر قدر رشتههایی که اثر را به همهی چیزهای دیگرِ موجود در شبکه مربوط میکند بیشتر و محکمتر باشد یعنی اثر مؤثرتر و ماندگارتر است.
چگونه باید دریابیم که یک قطعه ابزار حقیقتاً چیست؟ در انجام این کار، باید اکیداً از هرگونه تلاشی که دوباره متضمن ورود دستاندازیهای تفاسیرِ معمول است پرهیز کنیم. آسانترین راه برای آنکه از گزند این دستاندازیها در امان باشیم آن است که خیلی ساده یک ابزار را، بدون هر گونه نظریهی فلسفی، توصیف کنیم. برای مثال، ما نوعی ابزار معمولی را انتخاب میکنیمــ یک جفت کفش روستایی. برای آنکه آن را توصیف کنیم حتی نیازی نیست که این قسم چیزِ کاربردی و مفید را جزء به جزء نمایش دهیم. همه با آن آشنایند. اما از آنجا که در اینجا مسئلهی ما توصیف مستقیم است، شاید خوب باشد که برای تسهیل این کار به تحقق بصری آن رجوع کنیم.
برای نیل به این منظور، یک بازنمایی تصویری از آن کفایت میکند. ما یک نقاشی معروف از وان گوگ را انتخاب میکنیم، کسی که این نوع کفشها را بارها نقاشی کرده است. اما در اینجا چه چیز برای دیدن وجود دارد؟ همه میدانند که کفشها از چه چیزهایی ساخته شدهاند. اگر آنها چوبی یا حصیری نباشند، پاشنه و رویهی چرمی خواهند داشت، و این اجزا با نخ و میخ به هم دوخته شدهاند. از این افزار برای پوشاندن پا استفاده میشود. بسته به استفادههایی که از کفشها به عمل میآید، اینکه برای کار بر روی مزرعه باشند یا برای رقصیدن، مادّه و فرم فرق خواهد داشت.