بخشی از متن:
برای كسی كه خود نقاش یا مجسمهساز باشد. و یا به شكلی با جامعهی هنرمندان در ارتباط باشد. تصویر هنرمندی كه در رفتار و گفتار و سلوك و نحوهی پوشش خود، و یا در هنگام تشریح و تبیین انگیزههای هنری یا اهداف مشخص خود در یك اثر خاص، به انگارهها، باورها، تداعیها و نشانههای نوعی معنویت یا گرایش معنوی كلی (در تمایز از «مذهب») تأسی جوید، چندان بیگانه نیست.
به عبارت دیگر، در میان تیپهای نوعی یا شمایلهای غالبی كه مفهوم «هنرمند» در هر دوره در قالب یك یا چند مورد از آنها امكان بروز مییابد، تصویر هنرمندـعارف تصویری كاملاً آشناست (این كه در حال حاضر دورهی اوج توان مشروعیتبخشی نمادین این الگو گذشته، بحث دیگری است). اما چرا اینگونه است؟ آیا نقاشی و پرداختن به امور دینی یا معنویت بنا به سنت با یكدیگر ارتباطی داشتهاند. این پیوند را باید پیوندی بدیهی و روشن گرفت. و یا مسئله جز این است، و چنین اتحادی به لحاظ تاریخی بیسابقه است و باید درصدد تبیین علتها و خاستگاههای آن برآمد؟